به نام خدا جناب ِ آقای مخابرات جناب ِ آقای همراه ِ اول جناب آقای مبین نت سلام ، خسته نباشید . بهتر است خیلی زود بروم سر اصل مطلب باری شما را چه میشود ؟ آیا وجدان و شرفی در وجود شما به صورت بالقوه وجود دارد ؟ ؟ ؟ ماه هاست که کندی سرعت اینترنت این مرز پر گهر ، جزو …
ادامه مطلبزن ِ بی جلد
میس شانزه لیزه به چشمان ِ زیتونی رنگ ِ حضرت ِ اُقلیدُس نگاه کرد و گفت :” پدر ، شما دارید به من اُمید میدید ؟ ” حضرت ِ اقلیدس رَدایش را بر دوش انداخت و از زمین بلند شد و گفت :” امید نه ، من دارم حرفی که بهم زدی رو ترجمه میکنم . ” میس شانزه لیزه با دست عرق ِ روی …
ادامه مطلبوقتی (88) چانه انداخت !
(٨٨) رو به احتضار است ، چه باید بکنم ؟ بدنت سرد شده و نفس های آخرت را میکشی، چه زود فراموش میشوی ای سالهای پرخاطره ، نگاهت رو به آسمان فراخ است که تو را با خود به ستاره ها و سیاه چاله ها تبدیل خواهد کرد . کاش با هم از صفحه های تاریخ و روزنامه ها و …
ادامه مطلبعید ؟
خدا جون این سال 1389 داره میمیره . باید براش یه گور درست کنم . مثل گور هایی که برای سالهای پیش درست کردم و خاطرات رو چالشون کردم و خاطرات مثل اشباحی از زیر سنگ لحدشون زدن بیرون و منو توی چنبره ی خودشون گرفتن . اما چه بخوام چه نخوام زور زمین بیشتره ، چرخ میزنه ، …
ادامه مطلبتار و پود
معصومیت از دست نرفته آمبیانس :(( اینجا )) میس شانزه لیزه ، قیچی را برداشت و آستین همه ی لباس هایی که داشت را قیچی کرد . آستین ها را به هم گره زد و ازشان ریسمانی ساخت . میس شانزه لیزه کاغذ کاهی هایش را برداشت و روی هر کدام رج زد ( نجابت ) . خنده بر لبانش میماسید …
ادامه مطلبمرثیه ای برای نغمه ثمینی
نغمه ی عزیزم بضاعت دنیای مجازی که وصل آدم ها را به سهولت پیوند داده ، تنها نوشته ای است که گه گاه از یاد میرود و گاهی به یادگار میماند . عجالتا ، به سبب دوری تو ، از همین جا میبوسمت و به شیوه ی معمول و مرسوم (( تسلیت میگویم )) که نمیدانم چقدر این (( تسلیت …
ادامه مطلببهار و آدم برفی
سلام . نه اینکه من این گوشه ی دنج جزیره دارم واسه خودم یه کری و کوریی میکنم برای همین تو ی این عالم نابینایی که از بینایی خیلی ها دیدگانش واضح تره دارم خیلی هم با پر رویی تمام راجع به کاری که ربطی به کار و کاسبی من داره و توش وول خوردم و خاک توی گلوم رفته …
ادامه مطلبرقص روی قبر
آمبیانس : * اینجا * دنیا تکش درازه ، بذار هی بتازه ، بگازه . . . دستی رو بالا نکشه ، بذار تیک آف بزنه ، هی سیلی رو تو صورت مردم بزنه ، هه ! بذار شلاقشو بالا ببره . . . عمرا آبروتو بر باد ببره ، دنیا تکش درازه . . .درخت و ساتور میکنه ، …
ادامه مطلبتوی این روزهای شهر کتابی
توی این روزهای نمایشگاه ِ کتاب که سر ِ همه شلوغه و همه جز پلاس شدن توی فیس بوک و سرک کشیدن کاری ندارن یه ماجراهایی پیش اومده که قبل از هر رسانه و منبعی ذکر میکنم . اولندش که جدیدا در گیلان و تهران بر اثر تزریق ب – کمپلکس ب 12 در عضله ی بنی آدم ها …
ادامه مطلبقرارداد . . . با مرگ !
قرارداد با مرگ ! خیلی سال قبل ، نمایشی از اسلاومیر مروژک ، به اسم ِ پرتره به کارگردانی دکتر خاکی در تئاترشهر دیدم . نمایشی بود طولانی ، به شدت جذاب ، به شدت بازی های فوق العاده ای داشت و هنوز بخش هایی از آن در ذهنم مانده است . . . یک مونولوگ ِ عاشقانه در ابتدای نمایش چیزی …
ادامه مطلب