میس شانزه لیزه وارد کتاب فروشی همیشگی میشود . شهرِ کتابی است با دیوارهایی بلند و دوستانی بهتر از برگ و گل بهار . از زیر ِ لباسش پرِ بزرگی روی زمین کشیده میشود . یک پر ِ ارغوانی که لابه لای موهایش گره خورده و بافته شده و تا روی زمین می آید . به کتاب های پیشخوان نگاه میکند . به کتابش نگاه …
ادامه مطلب