شنبه , ۱ دی ۱۴۰۳

ساناز سید اصفهانی

خاکی

خاکی ، خاکی باش توی بلاگ الهام پاوه نژاد عزیز ، در رسانه های دیگر و در فیس بوق ، چیزهایی خواندم و چون سرم بوی قورمه سبزی میدهد و یه نمه و یه جو غیرت برایم باقی مانده ، همچین نشد که بی تفاوت بگذرم ازش ، از چیزهایی که دوستان زیادی (لایک ) مالیش میکنند . تراس را …

ادامه مطلب

هزار و یک تو

  میس شانزه لیزه که دختر ِ سر به زیری نبود ، توی کوزه ی سفالی بزرگی نشست و طناب را کشید بالا ، وارد ِ کلبه ی چوبی بالای درخت شد . دور و اطرافش را حصیر گرفته بود و تمام سقفش را کرم شبتاب کاشته بود . میس نشست کف ِ اتاق و شروع کرد به نوشتن ِ جمله های رمز …

ادامه مطلب

اتاق سیگار

تفلیس / گُرجستان میس شانزه لیزه کنار ِ شومینه دراز کشیده بود که یک نامه از زیر در خانه سُر خورد و آمد تو . در نامه نوشته شده بود که شما در قرعه کشی برنده شده اید و میتوانید به تفلیس بروید . میس شانزه لیزه که از شهر ِ خاکستری بی روحی که درش زندانی شده بود و میلیون ها …

ادامه مطلب

میس شانزه لیزه در سینما چشم

میس شانزه لیزه وقتی به خودش آمد ، دید وسط ِ باغ فردوس ، دراز کشیده است . فواره های باغ دیگر سربلند نبودند ، صدای جیرجیرک می آمد و درِ باغ بسته شده بود . میس شانزه لیزه به خودش که آمد دید سیگارخاموشی میان انگشتانش مانده . فهمید که سیگار را روشن نکرده به خواب رفته . کبریت لازم …

ادامه مطلب