یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

sanaz seyed esfahani

عیش و نیستی -شبکه چهار

قبلا ، قبل از اینکه (عیش و نیستی) سر زبان ها بیفتد، نمایشنامه را خریده بودم و خوانده بودم و در بلاگ قبلی به همه توصیه اش کرده بودم که نمایشنامه ی عیش و نیستی اثری است متفاوت با نگاهی که شاید بتوان اسمش را کمدی سیاه گذاشت به سرنوشت یک نویسنده ! هنگامی که ایرج راد عیش و نیستی …

ادامه مطلب

Women Without Men

نخست : شهرنوش پارسی پور کیست ؟ شهرنوش را در اینجا (کلیک کنید ) میبینید . میخوانید . اگر زبان کفاف نداد سمت چپ صفحه (فارسی) را کلیک کنید . در ( اینجا) مصاحبه ای با ایشان شده در مورد امر صیغه ( ! ) شاید نظرات ایشان پیرامون این موضوع و دیدگاه یک زن فرهیخته ی ایرانی برایم جالب …

ادامه مطلب

هنر نزد تو نیست .

آمبیانس : (( اینجا )) به قول نیما دستها میسایم /تا دری بگشایم / بر عبث میپایم / که به در کس آید / در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم  میشکند … به قول معروف اب یمین (آنکس که نداند و نداند که نداند/در جهل مرکب ابدالدهر بماند) قبل از هر چیز باید بگم  این بار برام …

ادامه مطلب

رویای نیمه شب تابستان

رویای نیمه شب تابستان   اگر تو هم چونان من  یکپارچه آتش بودی و نوشتن برایت نوشدارو ، درک میکردی که عدم تکنولوژی و عدم شانس میتواند چاشنیی باشد برای انفجار کسی که من باشم ، میس شانزه لیزه ، من ، که بعد از زیان و خسارات وارد شده به روح لطیفم دچار کوچ اجباری شدم ، دیدم که …

ادامه مطلب

طلسم سومین پسر پادشاه

سلام بابابزرگ این منم . نوه ی ارشدت . . . نشسته ام درست رو به روی عکست . دلم برای چشمهای تیله ای ات که رنگین کمان سبز و آبی و طوسی را توی خودش چرخ میداد تنگ شده … از وقتی مردی ، از ده سال پیش که بیست ساله بودم ، بعد از رفتن تو آرزو کردم …

ادامه مطلب

جاده

کاش میشد از نور ، سرعت نابش را به عاریت گرفت و از سر این جاده ، بی هیچ کوله باری ، رهسپار آسمانی میشد که دست هیچ دیو زمنی به آن نرسد . کاش میشد مثل بعضی خواب ها یکسره رفت به انتهای عمقی که از آن هیچ نمیدانی ، نه مثل امروز که هر روزش رج نمیخورد ، …

ادامه مطلب

تکیه بر باد !

سریال ( تکیه بر باد ) که پخش آن از شبکه ی پنج آغازیدن گرفته است ، درون مایه ای دارد که سالهاست مورد علاقه ی آقایان ِ پُشت ِ میز نشین ِ رسانه ی ملی – میهنی شده ،  که تم ِ  آن مثل گاو حاج میرزا آقاسی توی همه ی سریال های تلوزیونی سر و کله اش پیداست که خود مایه …

ادامه مطلب

27 آگوست کِی بود ؟

میس شانزه لیزه کاغذ را در میان ِ انگشتان ِ استخوانی اش مُچاله بِکَرد ، دهان باز و آن را در حلق فرو بردش . کاغذ را خوردش ، خوردن مشتی کلمه ، که نمیدانست که میداند راست است یا که نه دروغ ، مثل ِ صدای کالسکه ای تویش بود ، صدای چرخ هایی که روی سنگفرش ِ خیس خود را لت و …

ادامه مطلب

مجازی بودن یا حقیقی بودن مسئله این است ؟

میس شانزه لیزه عروسک هایش را دور خود جمع کرده بود و داشت در همان اتاق زیر شیروانی باهاشان حرف میزد….اگر پشت در بودی و صدایش را میشنیدی فکر میکردی جمعی را مهمان کرده و دارد برایشان سخنرانی میکند….با روان نویس مشکی رنگش روی ورق های کاهی دم دستش چیزهایی مینوشت …بعد هم  با انگشت اشاره رو میکرد به عروسک …

ادامه مطلب

رضا قیصریه و میس شانزه لیزه

دوستان ، شنوندگان ، بینندگان و حضار گرامی جزیره در کهکشان ، همان طور که در پست (پروفسور بوبوس ) – در این جا – به شما عزیزان فرهیخته  قول داده بودم که به شخصه در مورد متن نمایشنامه ی (پرفسور بوبوس ) و ترجمه ی آقای قیصریه تحقیق و تفحص خواهم کرد به عهد خود وفا کرده و همینک …

ادامه مطلب