آمبیانس : ((اینجا )) میس شانزه لیزه گفت : ” نگران نباش ، من قایمت میکنم . بیا تو .” مردی که وارد اتاق زیر شیروانی شد صورتش مثل ماه سفید شده بود . دستهایش را لرزه ول نمیکرد . چشمهایش مثل دو کاسه ی خون بود . لبهای کبودش ، ترک خورده بود مثل صحرای تشنه ای ، تشنه …
ادامه مطلبهنر نزد تو نیست .
آمبیانس : (( اینجا )) به قول نیما دستها میسایم /تا دری بگشایم / بر عبث میپایم / که به در کس آید / در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم میشکند … به قول معروف اب یمین (آنکس که نداند و نداند که نداند/در جهل مرکب ابدالدهر بماند) قبل از هر چیز باید بگم این بار برام …
ادامه مطلبدرخت شدن
آمبیانس : (( اینجا )) روز خوبی رو نداشتم . توضیح نمیدم چرا . توی این توفان و بارون های ناگهانی ، آدم پرت میشه و میخوره به در و دیوار اتاق کهنه ای که بوی نا میده و یه زمانی شمع و چراغ عشق توش برپا بود و چلچله واسه خودش خوش بود و سور و ساط عیش و پیمونه …
ادامه مطلبمرهم
برای دیدن فیلم ( مرهم ) بیتابی میکردم . نوشته های دنیای بی کران مجازی و روزنامه ها به اندازه ی کافی مسحورم کرده بودند . قرار بود با فیلمی رو به رو بشم که موضوعش (مواد ) بود . اینکه این موضوع قبل ها از گوزن ها روی پرده آمده و در نسل من ، علی سنتوری و سارای …
ادامه مطلبمرض تحقیر
آمبیانس (( اینجا )) تحقیر نمودن دیگران ، نام مرضی است که خیلی ها دچارش میشوند . در این حال آنها با تحقیر و تخریب روحیه ی دیگری دچار نوعی خودستایی از نوع نامرئی شده و در درون قانع میشوند . مخصوصا اگر این آدم ها (گاو پیشونی سفید) باشند که دیگه بدتر . . . این روزها ورزشکاران ، …
ادامه مطلبشن
تیک.تاک.تیک.تاک.تیک.تاک.تیک.تاک……… – : ” تلفن زنگ زد ؟ پرسیدم تلفن زنگ زد ؟ “ -: ” اگه زنگ زده بود من جواب میدادم . “ تئاتر شهر . تالار سایه . دو زن . حبس شده در تالار سایه . شاید در فضایی پنج متری . حرکاتشان…عروسکوار.نگاه ها سرشار از ابهام ، موج نگرانی، برق حیرت….تیک/ تاک …صدای ساعت … هیپنوتیزم …
ادامه مطلبتار و پود
معصومیت از دست نرفته آمبیانس :(( اینجا )) میس شانزه لیزه ، قیچی را برداشت و آستین همه ی لباس هایی که داشت را قیچی کرد . آستین ها را به هم گره زد و ازشان ریسمانی ساخت . میس شانزه لیزه کاغذ کاهی هایش را برداشت و روی هر کدام رج زد ( نجابت ) . خنده بر لبانش میماسید …
ادامه مطلبقوی سیاه
آمبیانس : (( اینجا )) فیلم ( قوی سیاه ) ، که نمیدونم دقیقا به دلیل ناتالی پورتمن یا دریاچه قو ی چایکوفسکی ، یا کارگردانش ، دارن آرونوفسکی ، شهرت پیدا کرده ….رو دیدم . (روی هر کدوم کلیک کنید اطلاعات دیده میشود ) . برای اینکه برای شما جالب انگیز تر باشه مصاحبه ی ناتالی پورتمن رو در …
ادامه مطلبکودکی . . .
سرآغاز : ( این ) پرولوگ : دکتر روان شناس یا روان پزشک یا روان پریش ، سرش رو آورد جلو و از من که توی صندلی فرو رفته بودم پرسید :” وقتی در خونه ت رو باز میکنی میری تو ،وقتی در باز میشه چه احساسی داری؟ “ من : ” ( به دلیل ترس از کتکهای بانوی خانه ، …
ادامه مطلبپیتر و ایران
آمبیانس (( اینجا )) ست . به به . شخص سمت راست ( پیتر بروک ) نام دارد که خب ، کسانی که اهالی تئاتر هستند ایشان را شناخته و اون هایی که نیستند بدونند ، ایشون کسی بود که در سال ١٣۵١، یک بار به ایران آمد و در جشن هنر شیراز تئاتر (اورگاست ) را با کسانی که …
ادامه مطلب