فیلم belle de jour ، کارگردان : لوئی بونوئل ، فیلمنامه : لوئی بونوئل و ژان کلود کاریه بر اساس رمان ژوژف کاسل ، بازیگران: کاترین دونو، ژان سورل، میشل پیکولی، ژنویو پیج …. خب فیلم رو مثل خودش تعریف میکنم ، مثل خودم ، صدای زنگوله ، خزان ، کالسکه ، جنگل بولونی ، کالسکه چی ، زن و مردی …
ادامه مطلبRequiem Mass in D Minor
آمبیانس :(( این جا )) در شهر من هر روز کارناوالی برپاست . صبح ها با روی گشاده برپا ، بر میخیزیم و به عادت همیشگی ، برای جشن و پایکوبی ، خوشی و شادمانی ، خود را آراسته به میان جمع میرویم و میخندیم و میچرخیم و میرقصیم . در شهر من هر روز همه …
ادامه مطلبفصل گرم تئاتر شهر
فصل گرم تئاتر کنار شومینه با آدم برفی و بهار و . . . اگر بانگ جرس بزنند ، تئاترهای تئاتر شهر ، همهمه برپا شده ، قافله ی آدمیان با مقابله ی بی صبرانه در برابر غبار و دود بی شرمانه که از لنت ترمز بر اکسیژن هوا دمیده ، کنار تئاتر شهر توقف کرده ، زندگی روزمره …
ادامه مطلبطلسم سومین پسر پادشاه
سلام بابابزرگ این منم . نوه ی ارشدت . . . نشسته ام درست رو به روی عکست . دلم برای چشمهای تیله ای ات که رنگین کمان سبز و آبی و طوسی را توی خودش چرخ میداد تنگ شده … از وقتی مردی ، از ده سال پیش که بیست ساله بودم ، بعد از رفتن تو آرزو کردم …
ادامه مطلبآواز زنان زیر اکسیژن مصنوعی
آواز زنان زیر اکسیژن مصنوعی هی خانه ی موسیقی سلام ! هفته ی پیش توی دوازدهمین جشن خانه ی موسیقی ، توی تالار وحدت ، اومدی و معلوم نیست چی شد ، چه جوری دری به تخته خورد و تو از دوازده تا بانوی موسیقی تقدیر کردی و عده ای هم واست هووورااا کشیدند که بابا تو چه …
ادامه مطلباینترلود – بلیط نیم بها –
مثلا من یک عدد میس خوش و خندانم . مثلا دارم با دمبم گردو میشکنم ، مثلا میخوام بگم هیچ وقت توی هیچ هچلی نیفتادم برای همین خیلی خوش و خندان ، با خط 11 میرم سر یه کوچه ، تا این سر کوچه رفتن باید کلی سرپایینی نفرین شده رو طی کنم ، طی میکنم . وای میستم . …
ادامه مطلبعادت
ساعت پنج صبحه . یه رب دو شامبر قرمز پوشیدم و یه نسکافه ی داغ کنار دستم گذاشتم و دارم روی کی بورد تایپ میکنم . نمیدونم چی میخوام بنویسم. ساعت 4 نصفه شب رفتم حموم . از اون جا که تعلل در کار استحمام موجب کلافگی و افسردگیه به تاخیر ننداختمش جانم . موهام شده رنگ سیم …
ادامه مطلببهار و آدم برفی
سلام . نه اینکه من این گوشه ی دنج جزیره دارم واسه خودم یه کری و کوریی میکنم برای همین تو ی این عالم نابینایی که از بینایی خیلی ها دیدگانش واضح تره دارم خیلی هم با پر رویی تمام راجع به کاری که ربطی به کار و کاسبی من داره و توش وول خوردم و خاک توی گلوم رفته …
ادامه مطلببشکن بشکنه
میشه یه کوچولو جرات داشته باشی ؟ آره ؟ میشه بزنی این شیشه ی خیس رو بشکونی و بیای تو . من منتظرتم . نمیشه ؟ نمیتونی ؟ میترسی ؟ چون که من رو نمیبینی ؟ هه ! چی فکر کردی که من رو ببینی میشناسیم ؟ یعنی میخوای بگی این همه به شناخت خودت از من ایمان داری ؟ …
ادامه مطلبمرد بی سر
وقتی میس شانزه لیزه بیدارشد ، اولین چیزی که چشمانش را پر کرد ، ابرهای به هم فشرده ی سیاه رنگ بود ، ابرهایی که با وزش باد به هم نزدیکتر میشدند و در هم فروترمیرفتند، میس ، خودش را پشت گاری مردی دید که سر نداشت . جاده ی پیش رو ، دشتستانی بود مثال اسالم و خلخال ، …
ادامه مطلب