دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

کسوف

  نفله ی دیدن نمایشم . وقتی نزدیک چهار راه ولیعصر میشم همیشه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه که این (کار)ی که بناست ببینم چه جوریه ؟ مخصوصا اگر نویسنده یا کارگردانش رو بشناسی ، انگاری ، اهمیت اون کار برات بیشتر میشه ، دوست داری مو رو از ماست بیرون بکشی یا پنبه زنی کنی ، دوست داری …

ادامه مطلب

خون آبی

 ( این عکس را به عشق زندگی ام تقدیم میکنم ) داشتم به این فکر میکردم که چرا افکار و ذهنیاتم منطق حالیشون نمیشه و کلا با هیچ قرصی شفا پیدا نمیکنه . یه سری جمله پیدا کردم  گیج تر شدم . گابریل گارسیا مارکز :                             ” زندگی آنچه زیسته ایم نیست ، بلکه خاطراتی است که از گذشته داریم …

ادامه مطلب

جاودانگی

خب ، اس . ام . اس پشت سر هم میگیری که تولد کوروش کبیر مبارک باشه .و . . . مثل اینکه به زور بخوایم به خودمون ثابت کنیم ما هنوز همون ایرونی های زمان کوروش کبیریم . نمیدونم انگار هر چقدر از اصل خودمون دور تر میشیم بیشتر به این تاریخ ها میچسبیم و این بده . چه …

ادامه مطلب

من

عکس من روی آینه ی دق افتاده بود . عکس من نه که خود خودم . وقتی به خودم توی آینه نگاه کردم . آینه ترک برداشت . پودر شد و ریخت روی زمین . آینه هم از من حوصله اش سر رفته بود . فکر کردم چه مصیبتکده ای شده این زندگی ! گاهی حتی خیال هایم هم از …

ادامه مطلب

چه کسی نمیخواهد گلشیفته فراهانی باشد ؟

میس شانزه لیزه خواب بود . (این)(دانلود کنید و با دقت به زیر و بم صدا گوش دهید ) را گذاشت تا بشنود . بیدار شدن ، ضرورت دردناک روزمرگی ، مواجه شدن با دنیای روبه رو که باید یه جوراهایی بشی باهاش رو در رو . بیدار شدن ، ضرورت دردناک جنگیدن علیه همه ی چیزهایی که به تو هجوم …

ادامه مطلب

نفس عمیق

تنبان فنری سفید به نیمتنه ی  ساتن شیری رنگ وصل بود و میس شانزه لیزه نمیدانست دقیقا با این لباس در آن اتاق چه میکند . روی سرش تل پر از شکوفه و غنچه های صورتی رنگ بود ، میس رو به روی آینه دستش را به آنها زد و دید که غنچه های طبیعی هستند که لای موهای مسی …

ادامه مطلب

زندگی گذشته !

داشتم از شهربازی تفلیس با همسفرم بیرون میرفتم که حین راه رفتن شروع کرد به تعریف داستان عجیب و غریبی که با شنیدنش زانوهایم قفل کرد و از لرز نتوانستم همی ، از پله های درب خروجی بیرون روم و روی ویبره مانده بودم . ماجرا از این قرار بود ….خیلی خلاصه …. همسفرم میگفت، دختر عمه ی عجیبی دارد که …

ادامه مطلب

هامون

برای امروز یه قصه ی خوشگل فانتزی میس شانزه لیزه ای آماده کرده بودم و دلم میخواست بنویسمش. . .حتی چند تا عکس هم براش پیدا کردم و گذاشتمش کنار، اما الان که دارم با شرمندگی تمام پست عوض میکنم و این پست عوض کردن پنداری پوست انداختنه واسه من نمیتونم از امشب بی تفاوت بگذرم . من یه دختر …

ادامه مطلب

بیرجند….فرهنگسرای ارسباران

ما اصولا باید در این خاک برای هر چیزی غسل صبر بگیریم و سوره ی والعصر بخونیم تا شهید نشیم . توی این چند روزی که پرشین بلاگ در حال بنایی و لوله کشی و وصل کولر بود دهن ما سرویس شد از بس سرمون به دیوار بتنی این جا خورد . برای جزیره در کهکشان مسئله ای نیست چون …

ادامه مطلب

گرجستان

من همین الان وارد ایران شدم . داستان های باور نکردنی و مهیج تلخ و شیرین رمانتیک و عجیبی براتون دارم . این اولین سفری بود که به تنهایی وارد بلادخارجه شدم و مثل همیشه والدینی در کار نبود .بنابراین حتما به من خیلی خوش گذشته اما چون من میس شانزه لیزه ام حتما خیلی هم بد گذشته . از …

ادامه مطلب