دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

خسرو شکیبایی ما

 

وقتی دختربچه ی دبیرستانی سرخوش و ملنگی بودم ، به صلاحدید خانواده از رفتن به هنرستان موسیقی سر باز زده و بالاجبار وارد رشته ی ریاضی-فیزیک شدم و برای زدن تو دهنی مناسبی به قوم الظالمینی که  رشته ی (هنر) را -چیزی- برای تنبل ها میدانستند، مخصوصا خوب درس خواندم و معدل چهار سال دبیرستانم در جمع کل نوزده و دو (٠٢/١٩) شد ، با این وجود بر خلاف خر خوان های اطرافم ، من دختری بودم که همچنان در توهمات خود داستان های آب دوغکی مینوشتم ، در این داستان ها مثلا نامزد آینده ام محمدرضا فروتن و برادرم ، پارسا پیروزفر و دایی ام خسرو شکیبایی بود و پدربزرگم عزت لله انتظامی بود . . . خوب میدانم که در جمع بازیگران همه عمو خسرو صدایش میکردند اما او برای من همیشه (دایی ) بود . این داستان ها را علاوه بر درس خواندن مینوشتم و تمرین پیانو و شیطنت های باب سن خودم را هم داشتم . . . هیچ چیزی بهترین شروع پست اولم برای سال ٨٩ نیست جز به پیشواز تولدش رفتن که ٧ فروردین است . خسرو شکیبایی را چند بار دیده بودم ، همان قدر فرروتن و متواضع و مهربان بود که رضای خانه ی سبز ، همان قدر عاشق بود که حمید هامون ، همان قدر شیدا بود که صفای پری . . . جدای از استعداد او تواضعش چیزی بود که امروز در هیچ تنابنده ای دیده نمیشود . در آخرین مصاحبه های تلوزیونی اش گفت بابا این قدر نگوییدمن فارغ التحصیل دانشگاهم  من با کنکور نرفتم دانشگاه هنر من با یک جمعی به بچه های بازیگری شان پیوستم و لی خب از اون ها جلوتر رفتم انگار 🙂 تحصیلاتم دیپلمه . . . اما کسی هست که به او استاد نگه ؟ روزی که فهمیدم (….رفت ) با ناباوری تمام به جای اینکه موبایل خودش را بگیرم یکی از زاغول های بازیگر را گرفتم و گفتم (حقیقت داره ؟) و گوشی رو قطع کردم . . . مراسم تشیع جنازه اش تهران را بند آورد و محبوبیتش همه را سحر کرده بود . همه دوستش داشتیم و داریم . بعد از اینکه مطمئن شدم فوت شده دست و دلم لرزید . هفته ی پیشش با او صحبت کرده بودم …سرش شلوغ بود …میخواستم قرار مصاحبه ای با او بگذارم … میدانستم احوالش خوش نیست برای همین آرزوی مصاحبه با او را به گور خواهم برد . بعد از اطمینان از اینکه او رفته زنگ زدم به خاله م و با گریه گفتم :” دایی مرد ! ) او در راه شمال بود و او هم که من را در این (دایی ) گفتن ها  همراهی میکرد غمگین اما با وقار خداحافظی کرد و سفرش زهر مارش شد . نمیخواهم از دایی آدم مقدسی بسازم چون آدم مقدس قهرمان نیست ، قهرمان کسی است که در دل همه جا داشته باشد . . . بله دایی رفت و صدایش ، فیلم هایش و ژست های ناب خودش باقی ماند ، چیزی که نه پرویز پرستویی دارد نه رضاخان کیانیان نه هم نسلانش . برای اینکه یک بار دیگر صدای سحر انگیزش دلمان را بنوازد حتما این جا را کلیک کنید .

خسرو شکیبایی را در این جا با هم مرور میکنیم . سرتاسر زندگی قصه مضحکی است که آدم ها را با چنگال خونینش از هم میگیرد ، دایی خیلی زود رفتی ، عجله داشتی ؟ چی؟ کورس گذاشته بودی ؟ اون روز که خبر رفتنت را شنیدم ، باورم نمیشد ، آمدم دم در خانه ات ، دایی … همه ی همسایه هاتون اومده بودن بیرون …همه هاج و واج بودند . . . تو مثل فردین نبودی . . . تو دایی همیشه عاشق ما بودی ، اتودهایی که برای شخصیت (هامون) توی بلواز کشاورز زدی تا او را جان ببخشی … اضافاتی که به نام مهرجویی تمام شد ، تو اولین کسی بودی که بعد از انقلاب فریاد زد که  :” این زن حقه منه عشقه منه طلاق نمیدم ” با اون شونه های همیشه پهنت . . . با اون سیبیلهای از بنا گوش دررفته ات در  روزی روزگاری . . . چه کسی میتوانست تو را دوست نداشته باشد . تو برای من هیچ وقت نمیمیری گرچه تجسم فیزیک تو در کنارم جزو توهماتم هم نمیگنجد اما تو بیشتز از هر پرویزپرستویی ، هر رضا کیانیانی در یاد و دلم هستی . دایی . . . پیشاپیش تولدت را تبریک میگویم . 7 هم که خودش به خودی خود عددی است مقدس . . . دایی تولدت مبارک . تو همیشه در قلب مایی . به یمن مهربانی ات مطلع 89 م را در این جزیره آغاز کردم و پیشاپیش تولدت را تبریک میگویم . 

 

میس شانزه لیزه 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳۴ نظرات

  1. اصلا چه معنی داره آدم در مورد خسرو شکیبایی میشنوه گریهد نکنه؟ سلام

  2. میس جان خیلی خوب بود، خودِ خودش را نقاشی کرده ای. منکه با دیالوگ های خانه سبزش زندگی می کنم. موقع خونه تکونی یادِ حرفاش به جد بزرگ افتاده بودم که این رسمو شما گذاشته این ،شما!ولی خودمونیم میس جان خوب اشک آدمو درمیاری هالبخند

  3. سلام
    صبح بود نمی دونم دقیق چه تاریخی  ولی  یادمه اون روز هر جور بود با دوستم خودمونو رسوندیم به جمعیتی که امده بودند عمو خسرو را برای اخرین بازیه عمرش ببینن وای که چه روز بدی بود . من هنوز ادم معلولی که با ویلچر امده بود و عکس عمو خسرو را در دست داشت و یادم نمی ره  ….
    عمو خسرو زود رفت اما همیشه با دکلمه اشعار سهرابش به یادش هستم ممنون از میسه عزیز که همرو به جشن تولد عمو خسرو دعوت کردی .

  4. سال جدید رو چه با پست خوبی آغاز کردی هر وقت دکلمه هاشو گوش میدم دلم بدجوری براش تنگ میشه.
    وقتی خبر رفتنش رو شنیدم منم باورم نمیشد تا ساعتها سایتها و شبکه ها رو زیرو رو کردم وقتی مطمئن شدم به خواهرم اطلاع دادم او هم تو سفر شمال بود و سفر زهرش شد! تا صبحش اشک ریختم انگاری یکی از اقوام نزدیکم رو از دست دادم.
    سلام میس عزیز سال نوت مبارک.

  5. خدا رحمتش کنه. صداش همیشه دوست داشتنی بود.شعر سهراب سپهری ( اهل کاشانم) را وقتی با صدای خسرو شکیبایی می شنوی لذتش چند برابر میشه.

  6. میس جان

    واقعا همونطور که گفتی و خودش در "حجم سیز" دکلمه کرد :

    بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت…

    سال نو برای تو و دایی خسرو میارک لبخند

  7. سلام……

    ای داد…ای داد و بی داد……

    دیگه ما به غم و غصه عادت کردیم رفیق، همینه که وقتی بالای وبت میبینیم به جای پستِ عیدانه یا بهاریه در مورد عمو خسرو مطلب نوشتی خوشحال میشیم…خوشحال از این که دوباره میخواهد حالمان بیاید سر جاش……حالا با غم و غصه چه بهتر و پاکیزه تر……

    شاید خیلی کلیشه ای باشد که بگوییم بهارِ ما خسرو شکیباییست؛ اما خوب ما با این کلشیه ها بزرگ شده ایم و قد کشیدیم……و بهار ما خسرو شکیباییست……

    نمیدونم دبیر این وبلاگ کیه، کی این مطالب رو نوشته، من میشناسمش یا نه؟! فقط میخوام بهش بگم که چه دختری چه پسر دمت گرم استاد…دوباره درجه ی آمپر احساسمون رو کشوندی  بالا…دستت را گذاشتی روی آن سلولهای صورتی رنگمان……

    پس دمت گرم رفیق……این پست از ۱۰۰۱ بهاریه و عیدانه برای ما مقدس تر است……

    ۱ – کسی که واقعا عاشقِ هنر و مرامِ عمو خسروی منه، یعنی هم قبیله ی منه، پس از این به بعد میخوام بشم مشتریه این جا اگر در همین امتداد است، اجازه هست ارباب؟!

    ۲ – مدیر این وبلاگ کیه…هر جای وب رو هم دیدم رد پایی نبود از نویسنده ی این وب……کیه پشتِ این پرده ها؟!

    نکته ۳ –

  8. سلام، میس جان. سال نو مبارکگل
    چه جشن تولد نوستالژیکی بود. صداش روی کلیپ منو یاد دکلمه‌ی شعرای سهراب انداخت که فکر کنم اولین کارش تو این زمینه بود. شکیبایی تو حوزه‌ی دکلمه صاحب‌سبک بود و جنس کارش متفاوت با بقیه که از ویژگی‌های فردی خودش و جنس صداش ناشی می‌شد.
    هامونش از یاد نرفتنیه و بازی‌هاش به یاد موندنی.
    "حال همه‌ی ما خوب است، اما تو باور نکن."
    یادش گرامی و ممنونگل

  9. اصلا چه معنی داره آدم در مورد خسرو شکیبایی میشنوه گریهد نکنه؟ سلام

  10. تولدش مبرک. میس دست گذاشتی روی نقطه ضعف چشمام. میس به کسی نگو . باشه؟ سلام

  11. میس جان خیلی خوب بود، خودِ خودش را نقاشی کرده ای. منکه با دیالوگ های خانه سبزش زندگی می کنم. موقع خونه تکونی یادِ حرفاش به جد بزرگ افتاده بودم که این رسمو شما گذاشته این ،شما!ولی خودمونیم میس جان خوب اشک آدمو درمیاری هالبخند

  12. سلام
    صبح بود نمی دونم دقیق چه تاریخی  ولی  یادمه اون روز هر جور بود با دوستم خودمونو رسوندیم به جمعیتی که امده بودند عمو خسرو را برای اخرین بازیه عمرش ببینن وای که چه روز بدی بود . من هنوز ادم معلولی که با ویلچر امده بود و عکس عمو خسرو را در دست داشت و یادم نمی ره  ….
    عمو خسرو زود رفت اما همیشه با دکلمه اشعار سهرابش به یادش هستم ممنون از میسه عزیز که همرو به جشن تولد عمو خسرو دعوت کردی .

  13. سال جدید رو چه با پست خوبی آغاز کردی هر وقت دکلمه هاشو گوش میدم دلم بدجوری براش تنگ میشه.
    وقتی خبر رفتنش رو شنیدم منم باورم نمیشد تا ساعتها سایتها و شبکه ها رو زیرو رو کردم وقتی مطمئن شدم به خواهرم اطلاع دادم او هم تو سفر شمال بود و سفر زهرش شد! تا صبحش اشک ریختم انگاری یکی از اقوام نزدیکم رو از دست دادم.
    سلام میس عزیز سال نوت مبارک.

  14. خدا رحمتش کنه. صداش همیشه دوست داشتنی بود.شعر سهراب سپهری ( اهل کاشانم) را وقتی با صدای خسرو شکیبایی می شنوی لذتش چند برابر میشه.

  15. میس جان

    واقعا همونطور که گفتی و خودش در "حجم سیز" دکلمه کرد :

    بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت…

    سال نو برای تو و دایی خسرو میارک لبخند

  16. سلام……

    ای داد…ای داد و بی داد……

    دیگه ما به غم و غصه عادت کردیم رفیق، همینه که وقتی بالای وبت میبینیم به جای پستِ عیدانه یا بهاریه در مورد عمو خسرو مطلب نوشتی خوشحال میشیم…خوشحال از این که دوباره میخواهد حالمان بیاید سر جاش……حالا با غم و غصه چه بهتر و پاکیزه تر……

    شاید خیلی کلیشه ای باشد که بگوییم بهارِ ما خسرو شکیباییست؛ اما خوب ما با این کلشیه ها بزرگ شده ایم و قد کشیدیم……و بهار ما خسرو شکیباییست……

    نمیدونم دبیر این وبلاگ کیه، کی این مطالب رو نوشته، من میشناسمش یا نه؟! فقط میخوام بهش بگم که چه دختری چه پسر دمت گرم استاد…دوباره درجه ی آمپر احساسمون رو کشوندی  بالا…دستت را گذاشتی روی آن سلولهای صورتی رنگمان……

    پس دمت گرم رفیق……این پست از ۱۰۰۱ بهاریه و عیدانه برای ما مقدس تر است……

    ۱ – کسی که واقعا عاشقِ هنر و مرامِ عمو خسروی منه، یعنی هم قبیله ی منه، پس از این به بعد میخوام بشم مشتریه این جا اگر در همین امتداد است، اجازه هست ارباب؟!

    ۲ – مدیر این وبلاگ کیه…هر جای وب رو هم دیدم رد پایی نبود از نویسنده ی این وب……کیه پشتِ این پرده ها؟!

    نکته ۳ –

  17. سلام، میس جان. سال نو مبارکگل
    چه جشن تولد نوستالژیکی بود. صداش روی کلیپ منو یاد دکلمه‌ی شعرای سهراب انداخت که فکر کنم اولین کارش تو این زمینه بود. شکیبایی تو حوزه‌ی دکلمه صاحب‌سبک بود و جنس کارش متفاوت با بقیه که از ویژگی‌های فردی خودش و جنس صداش ناشی می‌شد.
    هامونش از یاد نرفتنیه و بازی‌هاش به یاد موندنی.
    "حال همه‌ی ما خوب است، اما تو باور نکن."
    یادش گرامی و ممنونگل

  18. یادش که همیشه هست و تا ابد خواهد بود.  این سینمای ما هزاران خسرو نیاز دارد.کاش همین یکی هم که بود نمی رفت…
    تولدش مبارک!

  19. یادش که همیشه هست و تا ابد خواهد بود. اما این سینمای ما هزاران خسرو نیاز دارد نه یکی !
    تولدش مبارک!

  20. یادش که همیشه هست و تا ابد خواهد بود.  این سینمای ما هزاران خسرو نیاز دارد.کاش همین یکی هم که بود نمی رفت…
    تولدش مبارک!

  21. سلام میس
    یادش به خیر است و به خیر باد.
    اونروزی که میرفت انگار این جمله که جای سوزن انداختن نبود حال آن موقع بود و فقط به جز آن فقط یک زمان دیگر هم اینطور بود.
    اصلا دوست ندارم به او بگویم عمو!چون این را دوست دارم که برایش نسبت فامیلی نساختم و بدون این نسبت هم خیلی دوستش دارم.
    خدا بیامرزش با اون صدایی که اگر میخواست میتوانست با سوزش بسوزاندت ولی نمیخواست و با صدایش روحت را جلا میداد.
    تولدش مبارک.
    مقسی میس که وقتی به بلاگت میام خاطرم شیرین میشه.

  22. دوست عزيز
    ممنون که از شکيبايي نوشتي و دلهاي تنگ و بي قرار ما رو مرهم گذاشتي ولي اي کاش اون تيکه رو که به نقل از ايشون نوشتي در مورد تحصيلاتشون حذف کني. خودت هم مي دوني که صحت نداره!
    خسرو شکيبايي عزيز ما فارغ التحصيل بازيگري از دانشکده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران هستند و با ادعاي شما مدرک ايشون باطل نميشه!
    درسته که از بيان کلمه استاد خطاب به ايشون خشنود نمي شدند و به شدت متواضع بودند ولي هرگز چنين جملاتي رو که شما از ايشون نقل کردي اون هم با اين لحن بيان نکردند. ضمن اينکه علاقه خاصي هم به مصاحبه اونهم تو تلويزيون نداشتند و فقط چند برنامه کوتا ه از ايشون ضبط شده.

  23. عالی بود میس عزیز. حسابی غافلگیر شدم، لذت بردم و تمام خاطراتی که از او داشتم را برایم زنده کردی… لبانت خندان، قامتت استوار و خوشبختی ات پایدار.

  24. آخه چه یاد آوری قشنگی بود..منم همیشه عاشق هنرمندی این دایی شما بودم…روحش شاد باشه…

  25. دوست عزيز
    ممنون که از شکيبايي نوشتي و دلهاي تنگ و بي قرار ما رو مرهم گذاشتي ولي اي کاش اون تيکه رو که به نقل از ايشون نوشتي در مورد تحصيلاتشون حذف کني. خودت هم مي دوني که صحت نداره!
    خسرو شکيبايي عزيز ما فارغ التحصيل بازيگري از دانشکده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران هستند و با ادعاي شما مدرک ايشون باطل نميشه!
    درسته که از بيان کلمه استاد خطاب به ايشون خشنود نمي شدند و به شدت متواضع بودند ولي هرگز چنين جملاتي رو که شما از ايشون نقل کردي اون هم با اين لحن بيان نکردند. ضمن اينکه علاقه خاصي هم به مصاحبه اونهم تو تلويزيون نداشتند و فقط چند برنامه کوتا ه از ايشون ضبط شده.

  26. عالی بود میس عزیز. حسابی غافلگیر شدم، لذت بردم و تمام خاطراتی که از او داشتم را برایم زنده کردی… لبانت خندان، قامتت استوار و خوشبختی ات پایدار.

  27. روز اول سال نو که اینطوری دلمان را بترکانید وای به حال تا آخر سال. بنظرم کلمه مرد نازنین را  به افتخار او ساختند. فوق العاده بود. دایی تان. نمیدانم چرا همیشه گمان میکنم مراد بیکی که او ساخت هنوز در کوره راه ها زنده است. شاید ما همگی مرده ایم . شاید دیگران فیلم زندگی عمو خسرو باشیم . نه؟

  28. آخه چه یاد آوری قشنگی بود..منم همیشه عاشق هنرمندی این دایی شما بودم…روحش شاد باشه…

  29. خدایش بیامرزد…

    هر وقت ازم ایراد می گیرن که سین و شینت میزنه میگم :اصل چیز دیگه اس…وگرنه برای شکیبایی بیش از اینها می زنه اما چه جا خوش کرده در دل مردم!

    روحش شادگل

  30. روز اول سال نو که اینطوری دلمان را بترکانید وای به حال تا آخر سال. بنظرم کلمه مرد نازنین را  به افتخار او ساختند. فوق العاده بود. دایی تان. نمیدانم چرا همیشه گمان میکنم مراد بیکی که او ساخت هنوز در کوره راه ها زنده است. شاید ما همگی مرده ایم . شاید دیگران فیلم زندگی عمو خسرو باشیم . نه؟

  31. خدایش بیامرزد…

    هر وقت ازم ایراد می گیرن که سین و شینت میزنه میگم :اصل چیز دیگه اس…وگرنه برای شکیبایی بیش از اینها می زنه اما چه جا خوش کرده در دل مردم!

    روحش شادگل

  32. همممممممممممممممممممممممممین جور بنویسی هااااااااا
    چه خبره ؟ انگا که نوشتن درمونته داری هی مینویسی خیل حرفه بلاگ تو ما رو میفرسته تئاتر میبره شاعر زباله ها میفرسته سراغ فیلمیا میبره توی قفسه کتابخونه میبره سایت عکاسیا میبره به خاطر خسرو شکیبایی و مثلا من اصلا نمیدونستم  سازدهنی چیه اومدی از ساز دهنی گفتی اون سری از انیمشن گفتی خیلی باحالی ها کلی اهل هنر کردی من رو درسته من اسمم هملته اما هیچی بارم نیست درسته شکارروباه ندیدم اما رفتم مولوی اون کارو دیدم تازه رفتم فرهنگسرای بهمن  همه دوست موستام بهم خندیدن اما خیلی باحال بود مثلا سیامک صفری رو از تو شناختم به خدا بعد گفتم واه واه همینی که توی گاو صندوقه بعد رفتم  ازش کار دیدم اصلا الانم اومدی میگی که شکیبایی تولدش ۷ فروردینه یه ÷ا خبرگذاری شدی ها واقعا سر از شعرش در نیاورم اما واقعا صداش رو دوست دارم فیلم هامون رو چرا دیدم خب خیلی هنرپیشه قدری بود .خیلی واقها ممنون که این چیزها رو مینویسی راستی یه سئول دارم -چانه انداخت – یعنی چی ؟

  33. سی دی ش در اومده مال موسسه سروش .
    راستش درست و حسابی نمیدونستم . سال هاست از این کلمه استفاده نکردم .اما بچه که بودم خیلی ازش خوشم میومد و میکفتم هچل هفت و مادرم عادت داشت اصلاحش کنه . اما هنوز هچل هفت رو بیشتر از هش ال هفت دوست دارملبخند

  34. خدا بیامرزش
    هی…!
    یاد پشت صحنه های فیلم سالاد فصل افتادم
    اون قسمتی که باید لیلای حاتمی رو می زد
    شکیبایی سراسر عشق بود