جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

بیژن . . . پر !

آمبیانس : ((  اینجا )) ، ویوالدی

وقتی شنیدم ( بیژن پاکزاد ) سکته کرد ، چانه انداخت و جان به جان آفرین تسلیم کرد ، بی دلیل غم غریبی به سراغم اومد . برای لمس هر حسی ، الزاما نباید دلیلی منطقی داشت ، بیژن ، برای ما همیشه سنبل یک ایرانی ثروتمندی بود که صاحبان نام به سراغش میرفتند و من در مشاهده ی خانه و کاشانه ی او ،‌در مشاهده ی محل کارش ، زیبایی را به معنای واقعی دیدم ، چیزی عجین با ایران ، نه تلفیقی از فرهنگ غرب ، خود بیژن . یکی از مهمترین نکاتی که در مورد بیژن باید به شما بگویم جملات اسکاول شین وار و یا (راز) دار او بود که شاید در موفق شدنش تاثیر فراوان گذاشته از جمله :

راستش را بخواهید از همان کودکی احساس می کردم فرد مشهوری می شوم . پدرم می خواست من دکتر یا وکیل شوم . رشته تحصیلی ام مهندسی بود که هیچ علاقه ای بدان نداشتم ، همه شوق من به جانب طراحی بود و با علاقه وصف ناپذیری بدان می پرداختم

یا

راز نیرومندی و جوان ماندن من در این است  که هر روز چیز تازه ای یاد می گیرم.

یا

من به این اصل معتقدم که اگر قرار باشد ” کائنات ” ، ایده ای را به ذهن و دل یک انسان الهام کند، به سراغ انسانی می رود که آمادگی علمی و ذهنی پذیرش آن الهام را داشته باشد.

یا

براین باورم که در رگ های من به جای خون ، رودخانه ای از طلا جاری است و تک تک سلول های وجود من ازالماس ساخته شده اند. من خودم را بسیار گرانبها می دانم و براین اعتقادم که اگر یکی از پولدارهای دنیا به نیویورک بیاید و بخواهد از فروشگاهی خرید کند، حتما باید این خرید از فروشگاه من صورت گیرد. 

و یکی از چیزهایی که خودم از دهانش شنیدم این بود که او دوست داشت پسرش به جای به یاد داشتن صدای ادیت پیاف صدای مرضیه و دلکش را بشناسد . او به ایرانی بودن خودش افتخار میکرد .  

در (( این جا )) میتوانید مکان زندگی او را ، طراحی،‌چیدمان ، المان های ایرانی ، فرش ایرانی ، رنگ بندی فوق العاده را ببینید .

چیزی که من رو غرق غم میکنه اینه که این آدم دلش میخواست روی سنگ قبرش به ایرانی اسمش رو بنویسن . ایران . یک روزی همه ی اخراجی ها ، میمیرند و در آرزوی آرامش ابدی در خاک خواهند ماند . همه ی کسانی که میشناسیمشان . گاهی هم عده ای نباید بمیرند . مثلا الیزابت تیلر …انگار همیشه باید میماند مثل  مایکل جکسون . کسانی که جاودانه اند . بتهون و موتسارت نمرده اند . . . انها بدون داشتن کالبد جسمانی همه جا حتی این جا حضور دارند . . . آه … ای آمادئوس .

**   من در این بلاگ از ابولحسن صدیقی گفتم . . . عده ی زیادی را با اسم او ، این مجسمه ساز یکتا آشنا کردم . . .  و امشب کامنتی سر شار از بی تربیتی در یافت کردم که نظام روزگار من را پرت از دایره ی گردون کرده و خاک بر سر من که نمیدانم صدیقی کیست و خاک بر سر مخاطبان ! بنده در این جا به خودم افتخار میکنم که همین کاری که رسانه ها نمیکنند انجام میدهم … این کامنت گذار که چون روحی به خانه ی من پا گذاشته با چشمان خود دیده که من عکس حسین پناهی را به درم چسباندم . من پناهی را دوست دارم . فروغ را دوست دارم اما خدا وکیلی عکس این دو تا را روی در و دیوارم ندارم . . . خوب شد شما یادمان انداختید . ایشان این حس شاعرانه ی مرا مدیون نظام امروز کرده . اگر این طور است دمش گرم و دمش جوش . شما هم که از شاملو و فروغ و حسین پناهی بدت میاد برو جلوی آفتاب قد بکش . **

***

این فرد که تا اطلاع ثانوی – اسمش رو نبر – نام داره و بنده به دلایل کاری و مشغله از امور ایشان بی خبر بودم ، فی الحال گویا در شرایط جالب انگیزی نیست . این اسمش رو نبر  در — این جا — رزومه اش هست .کار با مهرجویی ، کیمیایی و حتی … در پرونده ی ایشان هست . وی که هیچ وقت عاشقان زیادی به هم نزده و حاشیه ی چندانی نداشته ، معلوم نیست چرا و چرا فقط او …. من نمیدانم اما یکی از سکانس های به یاد ماندنی بازی اسمش رو نبر در سریال در پناه تو  جایی بود که در استیصال تمام توی خیابان تحقیر شده و از ایرج راد کتک فراوانی میخورد … من بازی او را ، مادر اربابش را و بیچاره بودنش را دوست داشتم . نقشش را خوب بازی کرد . من اصلا درک نمیکنم کسانی که دم از رفاقت و دوستی میزنند این روزها کجا هشتند ؟ ؟ ؟ یاد مصاحبه ی او و عباس غفاری ( به گمانم ) در نقش آفرینان افتادم که با شهاب حسینی چه گپ و گفتی … حالا دوست و پول ….پر !

چطور خانم  ن . ک میتواند این طوری در خارجه ظاهر شود اما گلشیفته نع !

چطور بازیگران دیگر میتوانند عین آدم – که حق طبیعی همه هست – زندگی کنند اما ظحرا امیرعبراحیمی را آن بلا نابودش کرد ؟

مثلا هیچ اشکالی ندارد اگر خانم مثلا معصوم سراپا مظلوم ل . ح در بلاد خارجه  بارش (برعکس  کن )در دست بگیرد و بخندد اما وا ویلا اگر کسی این کار را میکرد که باب میل نبود ! البته بگذریم که این عزیزان بعد از اخبار آن عزیزان پشت دست را نقره داغ کرده و دیگر با حجاب در محافل حاضر میشوند . مشکل 

من فرق گذاشتن بین آدم هاست . امیدوارم یک روز همه حالمان خوب شود ./ آفتاب بتابد و برکت از زمین ها نرود . ما فروغ فرخ زاد را دوست داریم . ابوالحسن صدیقی هم مال ماست اتفاقا به کسی هم نمیفروشیمش جناح هم نداریم خودتان را قاطی بازی های ساده نکنید که بدجور کیش و مات میشوید . هه ! کامنت گذار محترم عرض کرده بودند چرا بنده فرمودم بروید شاهنامه پوست پیازی بخرید . دلیلش ساده است … دو جور شاهنامه ی بر اساس چاپ مسکو و فرانسه داریم که صفحه های یکی پوست پیازی و لطیفند و دیگری کاهی که ما همان را که عشقمان میکشد میخریم بهتر از شماییم که  نخوانده دهان خود را باز کرده چیز هایی بگوییم . القصه . . . این هم بود پست ما . بالا و پایین رفتیم . . . فروردین ٩٠ هم تمام شد .

جمله : اشمیت : ( خرد ، بیشتر اوقات اینه که آدم پیرو جنونش باشه تا عقلش ) ، نمایشنامه ی مهمان ناخوانده /

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۰ نظرات

  1. پست ها چشم را با خود می برد تا انتها ناگاه مغز چنان غرق لذت می شود که تا سیراب نشود دست از وبلاگتان نمی شوید…

  2. این پستت عالی بود ممنون

  3. سلام
    خدا نکنه روزی بیاد که من آتیش به دومن کسی بزنم چه برسه به مادر خونده خودم.
    راستش بعضی وقتها بهتره آدم صریح جبهه بگیره تا هم طرف دوزاریش بیفته و هم امر برای خودمون هم مشتبه نشه که داریم به کدوم سمت میریم.
    من دوست دارم حتی در راه کج مستقیم برم. شما چطور؟

  4. هان ببین یه مشتری یافتم واست!
    یه آشنا رو می گمهااااا ! 🙂
    از بچه هاست هواشو داشته باش!:))

  5. واو اینجا چقدر خوبه….مشتری شدم از این به بعد…بدجور

  6. سلام.

    خب مردم ما کمی دهن بینن. یا اگر کسی را دوست داشته باشند یا نداشته باشند همگی متاسفانه رفتار های ناشیانه ای و به دور از عقل از خودشان نشان می دهند.

    مرسی اشاره ی خوبی داشتی.

    موفق باشی
    خدانگهدار

  7. بهت تبريك ميگم… كه ميتوني با صبر و  تحمل جوابي از روي منطق و انسانيت بدي… حتي به كسايي كه هيچ بويي از اون نبردن

  8. سلام میس خوب همیشگی
    اول این پستت حسابی منو به رویا برد! خونه آقای بیژن پاکزاد واقعا رویایی و در حد یک ایرانی با فرهنگ و اصل و نصب دار بود و بس. چیزی که من همیشه بهش فکر میکنم زندگی توی این فضاست که زمان رو از یاد آدم میبره و گذر زمان رو حس نمی کنی. خوش بحالش و بهشت زیبای کوچکش همواره زیبا و زیباتر بمونه.
    در مورد اون آدم نفهمی که از روی نادونی (صد البته حماقت ناشی از برهنگی فرهنگی) از شما بواسطه نوشتن در مورد آقای صدیقی گله کرده باید بگم که:
    گناه ما چیه که خداوند شعور رو بطور یکسان بین آدم ها تقسیم نکرده و بعضی ها بواسطه حماقت ها و نفهمی هاشون هر رو از بر تشخیص نمی دند( و بقول کوچه بازاری ها کره خر بدنیا اومدند و الاق هم می میرند!) بیایند و به شخصیت هایی که مال ماست مال ایرانه اعتراض بکنند. کاش اینقدر جرات داشتند که بگند خودشون چه گلی به سر این کشور و فرهنگش زنده اند. آقای صدیقی چند تا کار داره که برای همیشه توی تاریخ این کشور ماندگارش کرده این افراد چکاری نه برای کشور بلکه برای دل خودشون انجام داده اند؟ (بازم زهی خیال باطل) میس عزیز من واقعا بابت معرفی استاد صدیقی از شما ممنونم. هرکی ادعایی داره بیاد بگه!

  9. متنو خوندم کامنت ها رو هم همین طور
    به گلشیفته و امیرابراهیمی ظلم شده … این لیلا هم سیمرغ هاش حقش نبوده … قابلیت های بیشتر هم وجود داره…..
    شمام که آدم هنرمندی هستی … سعی می کنی برای نشون دادن مظلومیت های بقیه به این بی فرهنگی دامن بزنی
    …. دو تا عکس بزاری بگی : نگاه کنید بی حجاب که هست !!!
    شرابشم دستشه !!! داره می خنده…. و بعدشم که بگذریم تو هم فقط دغدغه ی هنری داری….. الهی بگردم

  10. چقدر توی این پستت همه چیزایی که من دوست داشتم رو نوشتی
    حیفش … هم بیژن هم اسمشو نبر هم با همه حرفات موافقم… خیلی پست خوبی بود…

  11. ممنون  از مطلبت
    ماچ

  12. سلام میس. یه چیزی یادم اومد حیفه که نگم بچه عقده ای میشه !!
    شکی نیست که توی جامعه ما تام رفتار ها بجای نهادینه شدن (داشتن یک الگو و روتین شدن) بیشتر بصورت انتخابی (سلکتیو) انجام میشه و بسته به این داره توی چه شرایطی باشیم عکس العمل ها فرق میکنه. خوبه که آدم تابع شرایط باشه اما نه به قیمت زیر پا گذاشتن ارزشهایی که فدا میکنه.
    ما متاسفانه برای ارزشهامون ملاک تعیین نکردیم. نگفتیم اگه چیزی خوبه یعنی چی؟ اگه بد شد یعنی چی؟ دوست داشتن حد و مرزش کجاست عشق و علاقه حد و مرزش یا بهتر شروعش کجاست؟ تا وقتی فرهنگی نهادینه نشه همین میشیم که هستیم. توی ژاپن با اونهمه مشکلات و بدبختی و زلزله و … کسی به فروشگاهها دستبرد نمی زنه اما توی کشور ما توی بم میان سگهای نجات دهنده انسانها رو که برای شناسایی آوردند میدزدند !! تفاوت از کجا تا به کجاست ؟!! واقعا اونا میرند جهنم؟!!! من که باورم نمیشه !!!

  13. ای بابا میس اصلا با من چپ افتادی بد جور….!!….
    والله  زیاد تو بحر  سینمای ایران  و دغدغه ها و حاشیه هاش نیستم

  14. من شخصا ارادتمند بیژن بودم و هستم…ولی نمی دونم با این همه احساسی که به ایران و زبان پارسی داشت چرا اسم بچه هاش خارجی ند… میس جوونم تو می دونی؟

  15. راستی بیژن هم چش ما ایرانی ها بود ، خدایش رحمت کناد عکس فروغ و حسین پناهی هم که تو دل ماست راستی رامین چشه ؟ مشکلش چیه ؟ اگه میشه واضح بگو برام ، ممنونمراجع پست فروغ بی پایان نظر بدهدر پناه حق

  16. سلام میسیز میبینم که مثل همیشه توپت پره بی خیال امیر ابراهیمیحالا که می گی فروغ رو دوست داری حتما به وبلاگ من سر بزن یه پست اختصاصی واسه فروغ دادم به اسم فروغ بی پایان

  17. تو دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ لیلا حاتمی مثلا چی کار کرده که باب میل شده؟بگو ما هم بدونیم
    حرفت کاملا درسته …. ولی مقایسه هات و گذاشتن عکس ها!!!
    اصلا بهت نمی اومد اینجوری بخوای از حرفت دفاع کنی .