دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

هی پاشو !

وقتی میخوابی ، خواب میبینی ، کاملا میبینی ، انگاری که داری توی خواب نفس میکشی ، لمس میکنی ، از ارتفاع میفتی ، توی خواب دست گرم کسی که دستت رو گرفته حس میکنی ،حتی دمای هوا رو میفهمی . این ها چه معنی داره وقتی که تو بیداری و کاملا میبینی، نفس میکشی ، از ارتفاع میفتی ، گرمای دست طرفت رو حس میکنی ؟گاهی فکر میکنم شاید زمانی که بیداریم در واقع خواب هستیم و زمانی که خوابیم زنده ایم . حقیقت ما کدومه ؟ وقتی توی خواب گه گاه میتونی در بعد چهارم حرکت کنی . بری به آینده . جرمت بی معنی شه یعنی چی ؟ اون وقت نمیدونی به چی باید ایمان داشته باشی . به زندگی الانت یا زیستنت توی خواب . بعضی اوقات خواب هایی میبینی که بد جور دوست داری تموم نشه . لحاف رو میکشی روت و به زور چشمات رو میبندی تا حفظش کنی ، نگهش داری ، آخه آرزوی برآورده شدته . اما نور خودشو به زور روی حضورت میندازه . خواب رو خاموش میکنه و تو رو میکنه از عالم دیگه و حالت گرفته میشه . این نیروها همیشه درگیرت میکنه . دفترچه ات رو بر میداری و مینویسی . خوابت رو . بعضی خواب ها تکراریه . بعضی خواب ها رو دیدی هم تو میبینی هم یکی دیگه و عینا جفتتون یه خواب رو میبینید . این عجیب نیست ؟ بعضی اوقات میگن خواب تعبیر داره . گاهی مسخره ات میکنن : ” شام چی خورده بودی؟ ” حالم از این بیشعوری و نفهمی ها به هم میخوره . خواب مثل یه وسیله شهربازیه . تو خودت رو رها میکنی . بی اینکه بدونی امشب به کجا میبرنت . به آینده ؟ لبه ی ارتفاع ؟ به گذشته ؟ به کجا ؟ گاهی کابوس میبینی . . . بیدار میشی ساعت ۴ صبحه . خدایا به کی زنگ بزنم . . . میخوام  حرف بزنم . . . میخوام برگردم توی خوابم . میخوام توی خوابم دفن بشم . واقعیت خواب حقیقی تره یا واقعیت الان که داری میخونی ؟ دوست دارم بخوابم . هیچ وقت بیدار نشم . سیاه چاله بشم . نیست بشم . بودن سخته . میخوام هیچ شم . هیچ . تنهایی من خیلی بزرگتر از روح منه . نق نمیزنم . محکمم . اما میخوام مثل آل پاچینو در انتهای بی خوابی خلاص شم . خلاص شدن . اکسیژن فضای توی خواب رو وارد ریه کردن . خواب خوب . بیداری احتیاج به حضور داره . شهامت میخواد  بیدار باشی . خیلی ها چشماشون بازه اما بیدار نیستن . هی پاشو !

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

درخت گردو

بلوزم را در آوردم تا ریشه‌های درخت گردو را ببینی دور دنده هایم چرخیده ، …

۲۰ نظرات

  1. من دخترم.خنذه ام گرفته.چطور تا حالا نفهمیدی؟!معلومه.تقریبا همسن و سالیم من دوسال فکر کنم کوچیکترم ازت.بیوگرافیمو می خوای بنویسم؟زبان…دوستم دلم برای اینجا تنگ شده بود.انگار هروقت دلم می گیره میام اینجا سرمی زنم به خونه ی تو.خیلی ناراحت بودم این چندروز که مشکل داشت.

  2. گلبلاخره پرشین بلاگ درست شد اما من هر چی میخواستم اینجا برات بنویسم دیگه از خاطرم رفت
    قلب

  3. chera pm man nist?…chera

  4. سلامی دوباره بر مادر خونده عزیزم
    خوبید؟
    این چند روز نمیدونم چرا وبلگتون باز نمی شد و من رو از خوندن جوابیه ها محروم کرد‌!!
    بهرحال هر چی که بود خدا رو شکر تموم شد و انگار خوابش تموم  شده !!
    دیگر این پنجره بگشای که من
    بستوه آمدم از این شب تنگ
    دیرگاهیست که در خانه همسایه من خوانده خروس
    وین شب تلخ و عبوس
    میفشارد به دلم پای درنگ
    دیرگاهیست که من مانده ام چشم به راه
    محو آن اختر شبتاب که می سوزد گرم
    محو آن پرده شبگیر که میبازد رنگ…
    ارادتمند: پسرخوانده (بنمای رخ که جانم آرزوست)

  5. من خواب دیده ام که شبی در بی کران تنهایی خویش مرگ را بوسه می زنم………….گل

  6. من اونقدر زیاد خواب می بینم که "آرتا" به صدا درومده و میگه طبیعی نیست. اما خوابهام واقعا" شبیه" تاروت" شده! پر از رمز و راز !!!!

  7. چه خوب که تو درکم می کنی…من خیلی وقته که احساس می کنم افسردگی شدید دارم واقعا هم دارم اما اصلا دوست ندارم برم دکتر.البته شاید هیچکس از اطرافیان باورش نشه که من افسردگی دارم چون خیلی درونگرا هستم.اما باوجود اینکه خیلی سعی می کنم فعال باشم و کارهای مختلفی انجام میدم اما این افسردگی انرژی منو خیلی گرفته احساس تنهایی ناامیدی اندوه و گریه کردن های زیاد.و اینکه آدم دچار اختلال خواب میشه و ناآروم و بی قرار و همیشه مضطرب و اینکه انگار دیگه هیچی خوشحالش نمی کنه عدم لذت از لحظه های زندگی و واقعا دلم می خواد روحم از جسمم رها بشه انگارجسمم قفسه.البته واقعا دلیل بزرگی داره که اینجوری آدم از پا درمیاد و درهم شکسته میشه.این روزا دیگه حفظ ظاهر هم برام سخت شده…

  8. dooset daram va mikhoonamet ama oh….in shahre lanati hanooz behem nasakhte miss………hanooz na
    khooi to? manam khoobam va hanooz axemoon ro daram,yedete? man yadame hanooz.delam barat tang shode..vase to..vase tane laghe shisheha..vase sa@ 2 nesfe shab ke teli harf mizadim….delam barat tange

  9. دقیقا ۲۲ سالمه ! خجالت
    بازم سوال داشتی خجالت نکش ! از خودم بپرش ! نیشخند

    میدونی ؟ به نتیجه رسیدم آدم باید گرم باشه تا خوابای گرم ببینه . من از بس تو دما افراط کردم ، خوابام اینجوری شده ! خنده باور کن ! یا یخم ، یا داغ ! لبخندهه !

  10. آهنگ yesterday بیلتز تو خواب به پل مکارتنی الهام شده بود.همینطور شعر satisfaction رولینگ استونز.گاهی خواب آدم یه اثر هنریه که تو بیداری عمرا بهت نازل نمیشه.نمی دونم چیه ولی واسه من که همیشه خوابام تو خونه بچگی هام گیر افتاده ، بوضوح منو با نظریات فروید درگیر کرده.

  11. خیلی دلتنگ تو بودم ترکوندی ها دیگه بعد از وجود میسی مثل تو بی خوابی و آل ÷اچینو باید برن لنگ بندازن میس جونم

  12. وای وقتی به بهترین لحظه خواب میرسی یهو صدای یه الدنگی از بیرون میاد و تو رو از خواب می پرونه تو هی تلاش میکنی که بیدار نشی اما عین یه ریسمونی که پاره شده و هی تلاش میکنی تا چنگش بزنی اما از دستت میره و تو توی چاه یا یه دره سقوط میکنی با سقوطت روحتم به جسمت بر میگرده دور برت خالی میشه و کم کم چشمت باز میشه می بینی تو همون جایی هستی که بودی و اونا همه یه خواب بود تو اون لحظه دلم میخواد پاشم برم بخوابونم زیر گوش اون کسی که منو بیدار کرده بود!
    متاسفانه من اکثر خوابهام یادم میره حافظه کوتاه مدت خوبی ندارم میشم عین اون یارو تو فیلم ممنتو که سریع دنبال یه مداد یا خودکار میگشت تا سریع اون لحظات رو یادداشت کنه اما حافظه پاک میشد اون دیگه یادش نمی موند که اون لحظه چی بود و چی شد.
    بعضی خوابها درست همونیه که میخواسیم و نداریمشه اون وقته که از بیدار شدن متنفر میشی. خدا رو چه دیدی شاید الانم خوابیم و یهو بیدار میشیم میبینیم زندگیمون بدتره! شایدم بهتر بود!
    سلامگلگل

  13. سلام
    نوشته هات سرشار از حسه. سرشار از یه حسه غریبی که برای من خیلی آشناست. گاهی خیلی دلم می خواد تنها باشم تنهای تنها… شایدم نه…
    اصلا وقتی چیزی که می خوای، کسی که باید باشه نیست چرا باشی. همه می گن حکمت داره، تازگی ها به این نتیجه رسیدم که خیلی خنگم چون حکمتش رو نمی فهمم.
    موفق باشید

  14. خوش به حالت که از هیچی نمی ترسی من از بودن همونقدر می ترسم که از نبودن که از هیچ بودن

    هرچند

    هیج بودی هیچ خواهی شد کنون هم هیچ باش
    زان که گرتو هیچ گردی تو زهیچی کم شوی

  15. شبی خواب دیدم که پروانه ام . معلوم نیست! شاید پروانه ای باشم که خواب میبیند انسان  است…

  16. سلام:خوب موضوعی انتخاب کردید. الا دوسال و دوماه و یک روزه که مبتلا بهش هستم.در این مدت فقط دوست دارم چشمامو باز کنم وببینم که خواب بودم و اون هنوز هست.بیدار شم و ببینم که اون با نگاه معصومش منو صدا میکنه.من در حسرت یک توهم خوابم . میدونی؟

    من لینک شما رو در وبلاگم قرار میدم .                  موفق و پیروز باشید

  17. "بعضی اوقات خواب هایی میبینی که بد جور دوست داری تموم نشه "… جانا سخن از زبان ما می گویی.
    عاشق فیلم بی خوابی هستم.
    کاش صداتو بشنوم " هی پاشــــــــــــو"… این بیداری خیلی مهمه. فهمش, توانش, حتی تحملش ظرفیت می خواد.

  18. زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد. من پیچ و تاپ می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم! من این پیچ و تاب و این رقص را دوست دارم. زیرا به یادم می آورد که سنگ نیستم، چوب نیستم، که انسانم … قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست

  19. دو دقیقه راحت کپه مرگمون و میذاشتیم . ببین چه بازیای خطرناکی راه میندازی