میس شانزه لیزه ناخن هایش را سوهان زد . فوت و بلند و بالایی بهشان کرد. غبار سفیدی عین برف از زیر ناخن ها بلند شد و روی زمین نشست . میس شانزه لیزه از روی صندلی بلند شد و رو به روی آینه ایستاد . بارانی چرم مشکی رنگش را به تن کرد . کمربند پت و پهن …
ادامه مطلبMonthly Archives: شهریور ۱۳۸۸
اختراع و پروفسور بالتازال
از در و دیوار شیمی و عنصر میریخت . میس شانزه لیزه نگاه کرختش را انداخت به قفسه ی رو به رو . مواد شیمیایی رنگی با عطرها و جنس های مختلف کنار هم …قد و نیم قد ردیف شده بودند. صدای قل قل از آزمایشگاه پشت سرش بلند بود . پروفسور بالتازال دستش را کشید به ریش پروفسوری اش …
ادامه مطلبمرثیه ای برای یک سبک وزن
مثل همیشه رسیدن به ۴ راه ولیعصر نیرویی مرموز رو توی وجودم فعال میکنه…شاید بوی نسکافه و سیگار و کاغذ کاهی و یا نم نم بارون و صدای هر هر حنده یا شاید هم هق هق گریه واسه زمانی که دم تلفن کارتیا صف میبستیم و میخواستیم اذیت کنیم جماعتی رو و گروتسکی به وجود میومد که خند خندان و …
ادامه مطلبپدرو پارامو
* با توجه به اینکه هر بار که در مورد کتابی یا فیلمی در این جا نظراتم رو هویدا کردم دوستانی آمده اند و پیشنهاد دادند که :” کاش از قبل میگفتی ….” فکر کردم این بار به جای بذله گویی یا مدیحه سرایی در رثای خودم و این زندگی بیایم و از کتابی که دست گرفته ام تا بخوانمش …
ادامه مطلب