جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

همیشه زود دیر میشه……..

با خودم لج کردم…پیش خودم گفتم باید خودمو (هجنکش ) – بر عکسش کنید- کنم…حدود 2 نصفه شب رفتم زیر دوش آب گرم تا حسابی خواب از سرم بپره…وقتی در اومدم دوربین رو گذاشتم شارژ بشه….چون کرم داشتم و میخواستم از طلوع عکس بگیرم…یکی از بدترین لحظه ها همین طلوع صبحه به نظر من….به خودم گفتم بعد از اذان صبح میزنم بیرون.نمیدونم دقت کردید یا نه.یه ارتباط عجیبی بین پرنده ها و اذان های صبحه.من به عنوان یک دیر خواب دیر بیدار شاهد اینم که اذان رو که میگن پرنده ها بدجوری چه چه میزنن…حالا نمیدونم چی میگن به هم !اما همین چه چه  که خیلی هم قشنگه توی اون لحظه روی اعصاب منه…برای همین اغلب بعد از اذان دو تا پنبه توی گوشم میکنم و چشم بند رو هم که باید همیشه ببندم چون به نور حساسم…قبلش هم قرص هایی چون زاناکس و اگزازپام یا اگه دم دست باشه لورازپام رو با آب نوش جان میکنم…اما امروز صبح سر لج داشتم با خودم…نمیدونم میخواستم انتقام چی رو از خودم بگیرم..؟..شاید اگر دو ماه پیش سفری که پیش اومده بود به فرانسه رو میرفتم هیچ وقت این قدر پشیمون نبودم.چون اون مرد و همدیگه رو ندیدیم.من و اون خیلی اشتراکات داشتیم و حرف های من برای همیشه در  دلم موند گرچه خوب میدونم که اون  در آن سوی مرزها خوب حس من رو درک میکرد…او مرد و ما هیچ وقت نشد از همه ی آن حس ها با هم حرف بزنیم…او سالها در حسرت ماند  حسرتی    که بعد از مرگش   کسی از آن نگفت ….من و او اشتراکاتی داشتیم…چیزی بین ما بود و ما را به هم پیوند میداد…با وجود اختلاف سنی  خیلی خیلی زیاد … بگذریم   …..نشستم جلوی آینه…موهام رو بافتم…لپ تاپ رو روشن کردم و واسه ی پشت جلدکتابم  یه چیزایی نوشتم….بعد  شروع کردم تکه هایی جا مانده از جهان هولوگرافیک رو خوندم…اما من احمق یادم رفت که نباید قرص ها رو میخوردم…چون میخواستم برم توی خیابون های طهران و از طلوع هاش عکس بگیرم  تا به خودم ضربه بزنم تا خودم رو اذیت کنم  که چرا همیشه دیر میرسم؟…همیشه …چرا هیچ وقت هیچ چیزی سر موقعش انجام نمیشه  میخواستم  برم کافه نادری یه نیمرو بخورم و یک ضرب برم نشر و مطلبم رو بدم…اما به هیچ کدوم از این کارها نرسیدم….با حوله خوابم برد روی تخت…وقتی بیدار شدم…دیر شده بود….کوله بارمو بستم.آلاگارسون کردم و توی این گرما تخت گاز رفتم انقلاب -نشر- اگر جناب— اجازه میداد همون جا روی صندلی یه چرت میزدم…با اون چشم های پف کرده و آرایش به هم ریخته و بوی سیگار….اونم چی ؟بهمن پایه کوتاه…آخه نمیدونم چرا یه روزه سیگار کمل از 1500 رفت روی 2000 تومن.  گفتم جهنم…بهمن کوچیک میگیرم…توتونشم که حرف نداره….بگذریم که فندک ماشین خراب بود و من هم فندک نداشتم و برای روشن کردن یه سیگار پایه کوتاه داشتم اتوبان و خودم رو به ف….میدادم

بد جور نوستالجیکم جیک جیک میکنه….هیچ وقت یادم نمیره وقتی ژاپن زلزله اومدو اجین رفت زیر آوار من چقدر گریه کردم…عاشق سالهای دور از خانه بودم  ( زندگی منشوری است دوار..)…از همون 6-7 سالگی عاشق سریال های تلوزیون بودم…چه سریال هایی…سربداراناوشین-هزاردستان-وزیرمختار-میرزاکوچک خان-ارتش سری-امیر کبیر…….چه کارتونهایی….حنا دختری در مزرعه…بچه های کوه های الپ…شاهزاده و گدا…افسانه توشیشان…خانواده ی دکتر ارنست…مهاجران…بامزی..واتو واتو…پت پستچی…پسر شجاع…..!!!!

چند تا لینک این زیر میپیوندم بلکه نوستالژی شمارو بر انگیزم….

http://recital.blogfa.com/post-214.aspx

 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳۱ نظرات

  1. وای میس جان!  من دو سه روز مسافرت بودم تو این همه نوشتی بابا خلاقَ
    اول بگم که وقتی تصویر تو متن قرار میدهی نوشته هات بهم میریزه اول و آخرش. فعل این جمله میره ته اون یکی جمله و… شاید هم ایراد از سیستم منه.
    دوم اینکه حس های قشنگتو با رها کردن ذهن بدست بیار نه با قرص
    سفر هم چیز خوبیه خیلی. کاش می رفتی برات خوبه خیلی خوب.
    درود بر تو میس

  2. ای واااااااای بیشوووور جون تو که اسم منو به زبون آوردی… نیشخند البته هیچ فرقی نمی کنه چون تقریباَ بعد از این ۲ سال و اندی که بلاگ نویسی رو فقط با ۳۶۰ که تعطیل شد ادامه دادم, کسی دیگه نمی شناستم… و اگه الان دوباره بلاگ بزنم بزحمت بعد از یک هفته ۱۰ نفر ازش دیدن می کنند, چون اصولاَ‌ این ۲ سال جوری می نویسم که نه آسه رفتن داره نه آسه اومدن, و شاخ خوردن رو شاخشه… بهرحال تو الان تنها بهانه ی من برای سر زدن به بلاگ ها هستی… ضمن اینکه تصویری که گفتی سر کلاس کامکاری بوضوح الان یادم اومد, و چقدر زیبببا ادا کردی بیشوووووووور خندهشوخی

  3. آدرس بلاگ رو اشتب تایپ کردم . این یکی درسته

  4. دوست داشتن در دنیای مجازی:
    این که بدون اینکه کسی را بشناسیم،ببینیم،…هرروز جز وظایفمون میدونیم بیاییم بلاگش!نظرا و جوتبشو به نظراتو بخونیم تا حالشو بفهمیم!سعی کنیم که درکش کنیم!!
    بعد از دیس کانکت شدن،فکر کنیم کاری از دستمون واقعا بر نمیاد!!
    به راه حلی فک میکنیم تا بهش کمک کنیم!!
    تو این دنیا کسی مجبور به اومدن نیست ولی اگر میاییم یعنی نگرانیم!!و دوست داریم خوبتر باشید!
    به نظر من این یعنی دوست داشتن این که این همه آدم اومدن اینجا نظر گذاشتن تا به شما بگن که برای خیلی ها مهم اید!
    باور کنید!من اهل شعار و….نیستم جدا میگم!!
    بدروووووووووووووووووووووووووووووود!

  5. میس پاشو بیا ببین چه کامنتایی اومده . دیدی چه خوب شد که برگشتی . ….. پاشو ….. بیدار شو …..بیا کامنتاتو بخون …..لبخند

  6. با سلام
    متاسفانه بنده هم مثل شما یکی از طرفداران وبلاگ همایون بودم
    اما دو سه روز پیش یک نظر در قسمت نظرات این وبلاگ دادم که متاسفانه نویسنده این وبلاگ  (سهند ) با الفاظ رکیکی جواب بنده رو به صورت خصوصی برایم در وبلاگم دادند
    به شما توصیه می شود که در قسمت نظرات این وبلاگ کمتر نظر بگذارید تا مثل بنده مزخرف خطاب نشوید.

    نظر بنده
    سلام
    آقای قشنگ به نظر شما این خبر( دریافت جایزه دو اثر همایون و دستان از آلمان) اینقدر بی‌اهمیته که تو قسمت پیوندهای روزانه اونم وبلاگی که به اسمه همایونه گذاشته بشه؟
    وقتی صدا و سیمای ما اینجور فیلتر بازاره دیگه به شما هم باید اثر کنه دیگه. تعجبی نداره.
    اما ما از شما بیشتر توقع داشتیم

    سهند:
    مرتیکه‌ی مزخرف! احترام خودت را حفظ کن!… و الفاظی نظیر «مزخرف» بیشتر برازنده‌ی توست. حد خودت را بشناس.

  7. چقدر آشفته ای ؟….تسلیت میگم….همیشه زود دیر میشه و دیگه کاری از کسی ساخته نیست….نگرانتم…از همه چیز گفتی به همه چیز گیر دادی جز موسیقی….یاد اون دوئت نوازی بخیر…چقدر من رو میفرستادی دنبال آب یخ و از ژشت پیانو میرفتی ویالن سل من رو دربو داغون میکردی….دلم نیومد کامنتم رو به قول تتو خصوصی بذارم…عمومی باشه….دست های تو دست های مهربونیند…دستایی که قبل از اینکه عالی بنویسه عالی مینواخت و عالی هم مهربونی میکرد….چرا در مورد ساز خفه شدی….خودت هم میدوونی که بی انصافیه…یاد اون روز تمرین همیشه شادم میکنه و نوشته هاتو که میبینم شاخ در میارم یعنی تویی؟

  8. آخی! کنا و سرندپیتی/صندباد/مدرسه موشها/پل کوچولو…

  9. وای میس جان!  من دو سه روز مسافرت بودم تو این همه نوشتی بابا خلاقَ
    اول بگم که وقتی تصویر تو متن قرار میدهی نوشته هات بهم میریزه اول و آخرش. فعل این جمله میره ته اون یکی جمله و… شاید هم ایراد از سیستم منه.
    دوم اینکه حس های قشنگتو با رها کردن ذهن بدست بیار نه با قرص
    سفر هم چیز خوبیه خیلی. کاش می رفتی برات خوبه خیلی خوب.
    درود بر تو میس

  10. ای واااااااای بیشوووور جون تو که اسم منو به زبون آوردی… نیشخند البته هیچ فرقی نمی کنه چون تقریباَ بعد از این ۲ سال و اندی که بلاگ نویسی رو فقط با ۳۶۰ که تعطیل شد ادامه دادم, کسی دیگه نمی شناستم… و اگه الان دوباره بلاگ بزنم بزحمت بعد از یک هفته ۱۰ نفر ازش دیدن می کنند, چون اصولاَ‌ این ۲ سال جوری می نویسم که نه آسه رفتن داره نه آسه اومدن, و شاخ خوردن رو شاخشه… بهرحال تو الان تنها بهانه ی من برای سر زدن به بلاگ ها هستی… ضمن اینکه تصویری که گفتی سر کلاس کامکاری بوضوح الان یادم اومد, و چقدر زیبببا ادا کردی بیشوووووووور خندهشوخی

  11. آدرس بلاگ رو اشتب تایپ کردم . این یکی درسته

  12. نوستالژی !!! دلتنگی !! آره راس میگی … زود دیر میشه
    هوس کردم بچه باشم .
    فکر کنم نوستالژی من هم برانگیخته شده

    لینکیدم بهت … تو هم بلینک

  13. دوست داشتن در دنیای مجازی:
    این که بدون اینکه کسی را بشناسیم،ببینیم،…هرروز جز وظایفمون میدونیم بیاییم بلاگش!نظرا و جوتبشو به نظراتو بخونیم تا حالشو بفهمیم!سعی کنیم که درکش کنیم!!
    بعد از دیس کانکت شدن،فکر کنیم کاری از دستمون واقعا بر نمیاد!!
    به راه حلی فک میکنیم تا بهش کمک کنیم!!
    تو این دنیا کسی مجبور به اومدن نیست ولی اگر میاییم یعنی نگرانیم!!و دوست داریم خوبتر باشید!
    به نظر من این یعنی دوست داشتن این که این همه آدم اومدن اینجا نظر گذاشتن تا به شما بگن که برای خیلی ها مهم اید!
    باور کنید!من اهل شعار و….نیستم جدا میگم!!
    بدروووووووووووووووووووووووووووووود!

  14. میس پاشو بیا ببین چه کامنتایی اومده . دیدی چه خوب شد که برگشتی . ….. پاشو ….. بیدار شو …..بیا کامنتاتو بخون …..لبخند

  15. با سلام
    متاسفانه بنده هم مثل شما یکی از طرفداران وبلاگ همایون بودم
    اما دو سه روز پیش یک نظر در قسمت نظرات این وبلاگ دادم که متاسفانه نویسنده این وبلاگ  (سهند ) با الفاظ رکیکی جواب بنده رو به صورت خصوصی برایم در وبلاگم دادند
    به شما توصیه می شود که در قسمت نظرات این وبلاگ کمتر نظر بگذارید تا مثل بنده مزخرف خطاب نشوید.

    نظر بنده
    سلام
    آقای قشنگ به نظر شما این خبر( دریافت جایزه دو اثر همایون و دستان از آلمان) اینقدر بی‌اهمیته که تو قسمت پیوندهای روزانه اونم وبلاگی که به اسمه همایونه گذاشته بشه؟
    وقتی صدا و سیمای ما اینجور فیلتر بازاره دیگه به شما هم باید اثر کنه دیگه. تعجبی نداره.
    اما ما از شما بیشتر توقع داشتیم

    سهند:
    مرتیکه‌ی مزخرف! احترام خودت را حفظ کن!… و الفاظی نظیر «مزخرف» بیشتر برازنده‌ی توست. حد خودت را بشناس.

  16. چقدر آشفته ای ؟….تسلیت میگم….همیشه زود دیر میشه و دیگه کاری از کسی ساخته نیست….نگرانتم…از همه چیز گفتی به همه چیز گیر دادی جز موسیقی….یاد اون دوئت نوازی بخیر…چقدر من رو میفرستادی دنبال آب یخ و از ژشت پیانو میرفتی ویالن سل من رو دربو داغون میکردی….دلم نیومد کامنتم رو به قول تتو خصوصی بذارم…عمومی باشه….دست های تو دست های مهربونیند…دستایی که قبل از اینکه عالی بنویسه عالی مینواخت و عالی هم مهربونی میکرد….چرا در مورد ساز خفه شدی….خودت هم میدوونی که بی انصافیه…یاد اون روز تمرین همیشه شادم میکنه و نوشته هاتو که میبینم شاخ در میارم یعنی تویی؟

  17. ای سانی که آفتابی ست نام تو… می توانم خورشیدی, سپیده ای,بامدادی (حالم بد می شه), نزدیک صبحی, سحری (بمناسبت ماه رمضان هم فاز می دهد اساسی) صدایت کنم یا که پارادوکسیکالت مهتابی و شب زده و …
    نظرت چیست سیم (برعکسش کن) جان؟؟؟ نیشخند

  18. عزیزکمتون چسبید!نیشخند
    یاد عموم افتادم ما اصالتا اهوازیم،اونا میگن:
    عزیزکانم!لبخند

    شب خوش!
    انشالله صبحتون بی مزاحم باشه!

  19. سلااام!۱- آپم و اگه بهم سر نرنید اصلا  مهم نیست، چون احتمالا اصلا حال ندارید!!!یک اصلاع رسانی بود فقط!

    میس عزیز!آدمایی که فکر نمیکنن مثل بچه هان!اونا هنو آدم نیستن!!که بخوان بفهمن و….

    میس عزیز:من فکر کردم دیدم، خودمونیم که داریم بازم آخرش همو آروم میکنیم،حرف میزنیم،همو دوست داریم،شدیم یک جریزه که تو قحطی و فقط خودمون و چند همراه!!بدون ……

    میس اینهمه آدمی که اینجاییم . شما را خیلی دوست داریم و با ناراحتی و خستگیتون گرفته است حالمون،جدا میگم!

    امیدوارم خودمون بهم کمک کنیم به شما تا خوب باشید!!و…

    به امید بازم میشینیم که شما شنگولی شید!لبخندگل

  20. یه غم خاصی تو این پست بود . البته چیز عجیبی نبود ولی این دفعه بیشتر منو غمگین کرد . می خواستم بگم کاش یه نفر تو رو خوب می فهمید . آره زود دیر میشه ولی عزیزم هنوزم برای خیلی چیزا دیر نشده اگه بجای این کلکسیون قرصا به فکر خودت باشی . از مشکلاتم نگو که اصلیاشو میدونم ولی … تو … میتونی همه چیزو عوض کنی . خب فعلا" …… بسه . آخه کوچولو , اسم یک و نیم حرفی هم مخفف داره؟

  21. آخی! کنا و سرندپیتی/صندباد/مدرسه موشها/پل کوچولو…

  22. لینک خوبی بود, مرسی… باید بگم برای اولین بار بود که با اوشین و واتو واتو اینقدر نوستالژیم زد بالا که فراموش کردم کجام… و دلم برای کودکیم تنگ شد…

  23. سلام
    خیلی قشنگ بود این پست یه جاهاییش یه احساسهایی داشت که گریم گرفته بود . چه دل پری داری کاش …… از کارتونای بچگیامون یکی دوتا کارتونه که تصویراش خیلی تو ذهنم مونده . یکیش بچه های مدرسه واید بود (اگه اسم مدرسه رو اشتباه نکنم ) . بیچاره اتوبان…

  24. سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
    خودتی میس عزیز؟
    آره که خودتی ، این دست خط خودته ، پست های بلند خودته!!!!!
    کجا رفتی یه دفعه؟!
    خیلی دنبالت گشتم ولی هیچ اثری ازت نبود.
    امشب مثل همیشه حالم بد جوری گرفته بود.
    انصافا هوس نوشته هات رو کرده بودم که آرومم می کرد و بعضی موقع ها تخلیه روحی ، برا همین تو گوگل سرچت کردم تا بالاخره پیدات کردم.
    نمیدونی چقدر ذوق زده شدم ، خداییش خواب از سرم پرید .
    خوش اومدی دوباره رفیق.
    >D:<

  25. سلام .ولی کاش همیشه زود دیر نمیشد.خوب بود.راستی کمل شده ۲۰۰۰تومن!من که منتظر یه جرقه ام برای فوران نوستالژیکم.تو زدی جرقشو.
    راستی منم تئاتر می خونم.لبخند

  26. خوشمان آمد . از این پست تان  خاطر همایونیمان مسرور و خجسته گردید.
    این همیان زر را بگیر و باز هم بنگار .ما بیشتر با این پست ها ،استجابت مزاج در دماغمان ( کسره به د) همی آغاز می گردد تا آن دخترک کی نامش تلفظش ما را مکدر می کند و اخرش لیز است!

  27. سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
    خودتی میس عزیز؟
    آره که خودتی ، این دست خط خودته ، پست های بلند خودته!!!!!
    کجا رفتی یه دفعه؟!
    خیلی دنبالت گشتم ولی هیچ اثری ازت نبود.
    امشب مثل همیشه حالم بد جوری گرفته بود.
    انصافا هوس نوشته هات رو کرده بودم که آرومم می کرد و بعضی موقع ها تخلیه روحی ، برا همین تو گوگل سرچت کردم تا بالاخره پیدات کردم.
    نمیدونی چقدر ذوق زده شدم ، خداییش خواب از سرم پرید .
    خوش اومدی دوباره رفیق.
    >D:<

  28. سلام .ولی کاش همیشه زود دیر نمیشد.خوب بود.راستی کمل شده ۲۰۰۰تومن!من که منتظر یه جرقه ام برای فوران نوستالژیکم.تو زدی جرقشو.
    راستی منم تئاتر می خونم.لبخند

  29. خوشمان آمد . از این پست تان  خاطر همایونیمان مسرور و خجسته گردید.
    این همیان زر را بگیر و باز هم بنگار .ما بیشتر با این پست ها ،استجابت مزاج در دماغمان ( کسره به د) همی آغاز می گردد تا آن دخترک کی نامش تلفظش ما را مکدر می کند و اخرش لیز است!

  30. خوشمان آمد . از این پست تان  خاطر همایونیمان مسرور و خجسته گردید.
    این همیان زر را بگیر و باز هم بنگار .ما بیشتر با این پست ها ،استجابت مزاج در دماغمان ( کسره به د) همی آغاز می گردد تا آن دخترک کی نامش تلفظش ما را مکدر می کند و اخرش لیز است!