سلام مورچه . . .
روی هفته ی پیش یک بشکه نفت ریختم و با کبریتی که میخواستم سیگارم رو روشن کنم سوزوندمش . زمان رو به آتیش کشیدم و حالا دوباره میخواد خیلی زورکی (شنبه ) بشه . مورچه ! گاهی اوقات میخوام سوار پاندل ساعت شم و باهاش چپ و راست خلسه برم . . . های . . . شاسکول . . . به من گوش میکنی ؟ این سه تا بیسکوئیت رو چه جوری داری جا به جا میکنی ؟ بزن توی صورتم . . . خدایا ، من نسبت به این مورچه ی کوچولوی نازنازی چقدر ضعیف تر و کوچیکترم . . . میشه بگی کجا راه و روش زندگی رو یاد گرفتی مورچه ؟ ببینم شما هام آرتروز و کمر درد میگیرید ؟مورچه این قدر تند و تند نرو جلو میخوام برات یه آهنگ بذارم که بسکوئیت ها رو بندازی زمین و بیای از و کولم بالا . . میخوام اغفالت کنم مورچه . . . این رو گوش کن . . . مال Daniel Diges هست . . . دیدی اغفال شدی مورچه . . . توی زندگی هیچ چیز به اندازه ی توی لحظه بودن .همون لحظه رو نفس کشیدن لذت بخش نیست . اون لحظه عاشق بودن . بودن . برای اینکه زندگی رو توی ریه هام حبس کنم خون دل خوردم و همه ی نقشه هایی که کشیده بودم نقش بر آب شد . هر چی رشته بودم پنبه شد . مورچه کجا رفتی دارم باهات حرف میزنم فردا شنبه است . لاستیک ماشینم کم باده . . . مسیری که میرم طولانیه . . . طوریم نشه ؟ آخ که چقدر هنوز خامم . خانم سوسن تسلیمی عزیز رو داشتم دیشب دوره میکردم . . . من کجاااااااااا ؟او کجا؟ منظورم عزت نفس و رنج کشیدنه . شاید سوسن تسلیمی هم یه روز یه مورچه با سه تا بیسکوئیت روی کولش دیده بوده !!!داستان سوسن تسلیمی و مهاجرتش به سوئد و رنج هایی که کشید انصافا شنیدنی است . دیشب میخوندمش . اول مسائلی که این جا براش ایجاد شد که باعث شد بره و بعد از رفتن چگونه زندگی کردنش ، چگونه از کجا به کجاااا رسید . وقتی دارم حرف از آرتیست بودن میزنم منظورم این جور مثال هاست یا اشتیاقی به حرفه که تنها از وجود آدمه …کار مکانیکی نیست ، اکتسابی و با درج شاهکارهای هر ساله و خودی نشون دادن نیست . . . مثل ساز زدن و کپی مونالیزا کشیدن و ترجمه کردن نیست . مثل آهنگی خلق کردن ، مثل تالیف کردن و مثل کشیدن اصل گل های آفتابگردانه … مثل سوسن تسلیمیه . . . سوسن تسلیمی را در این جا نمیشه شناخت من به شخصه در ویکیپدیا کلی غلط های تاریخی و اشتباهات پیدا کرده م که یک روز همین جا رونما خواهم کرد . . . بیتا ملکوتی گفت و گویی با سوسن تسلیمی داشته که متاسفانه من کتاب رو نخوندم و ندیدمش . . . در اینترنت هم که اکثر جاها -ترفیله -اما در این جا که هر چند به وجه بلاگ نمیخوره گفت های خود سوسن تسلیمی رو بخونید و ببینید که بازیگر ستاره ی ما در غربت زمین شوری هم کرده و از کجا به مده آ و باقی رسیده . رنج کشیدن توام با درد کشیدن آدم رو فولاد آبدیده میکنه انگار که داری میری به جنگ زندگی میخوای حقت رو ازش بگیری .
هیچ وقت بار اولی که (اجرای مرگ یزدگرد) رو به صورت فیلم ، فیلمی که سال ۶٠ ساختند دیدم فراموش نمیکنم . . . . شاید ١١ سالم هم نبود که فیلم رو دیدم و هیچ چیز از دیالوگ ها نمیفهمیدم فقط این بازی های نامتعارف چشمم رو بدجور گرفت …بعدها فهمیدم چیزی به نام تئاتر هم وجود داره !بعدها فیلم رو چندین بار دیدم . . . دارم فکر میکنم اگر سوسن تسلیمی الان ایران بود و مثل من الان صدای این رگبار و رعد و بارون رو میشنید چه میکرد ؟ کجا بود ؟ با چه کسایی کار میکرد ؟ آیا گلاب آدینه و معتمد آریا به خودشون اجازه میدادند این چنین وارد معرکه بشن :). . . مثلا مقایسه کنیم گیلانه رو با باشو غریبه ای کوچک ! نمیدونم شاید باز هم احساساتی شدم . . . خانم تسلیمی جای شما در این جا خیلی خالیست . . . همیشه آرزو داشتم اجرای شما رو از نزدیک ببینم و باهاش مسحور شم و صداتون رو بشنوم . . . در این جا هیچ کس شبیه شما هم نشد .
هیچ کس ،خیلی ها دوست داشتند ادای شما رو در بیارن کپی شما در مژه شمسایی به قدری دست و پا شکسته است که آدم رو فقط به حسرت میندازه که چرا خودتون نیستید و مژده چرا خودش نیست !
قبلا توی بلاگم در مورد فیلمی که از درد و دردسر هایی که مهاجران ایرانی در فرنگ گریبانشون رو میگیره نوشته بودم . فیلمتون رو خیلی دوست داشتم . این عکستون رو که دیدم به خودم افتخار کردم که یک ایرانی برای اولین بار در یک کشور دیگه به عنوان اولین مهاجر روی صحنه میدرخشه . فردا شنبه است و من به خیلی چیزها باید فکر کنم . کاش این آهنگ تا صبح من رو به خلسه ببره ! فردا شنبه است .
***
سپس نوشت : گفته اند (سالی که نکوست از بهارش پیداست ! استاد کرم رضایی ١۴ فروردین رفتید ، دوستان دارند یکی یکی پشت سرتان می آیند ، درگذشت کیومرث ملک مطیعی عزیز و محمود بنفشه خواه را از جانب خودم و همه ی اهالی جزیره در کهکشان تسلیت میگویم . . . خدا آخر عاقبت همه ی هنرمندانمان را به خیر بگذارند . آمین ).عکس مراسم محمود بنفشه خواه این جا . )
سوسن خانوم تسلیمی توی ایران حیف شد. از دست رفت. سلام
به سلام میس شانزلیزه ی عزیز..
فرق آدمای بزرگ و کوچیک تو همین جاهاست که معلوم میشه آدمای بزرگ اهل خطر کردن هستن ولی ادمای کوچیک نه..من شاید دیگه نیام سر تمرین…حالا بهت زنگ میزنم صحبت میکنیم..
واقعاکه خیلی پسا عالیی بود.واردام کردی برم یه بار دیگه مرگ یزدگرد رو ببینم.نمیدونم چرا همه مردن عکس های تشیع جنازه رو دیدم ببینم توش بی}ن هست یا نه دیدمش چقدر پیر شده . این کف گفتی هفته ت رو آتیش زدی تنم رو اتیش زد . خانم تسلیمی رو در شاید وقتی دیگر وقتی نقش مادر خودش رو بازی میکرد شاهکار بی همتا دیدم . آهنگی که گذاشته بودی کجاییه خیلی احوالم رو خوب کرد . خیلی باحالی . دمت گرم و خسته نباشی .و
سلام، میس جان. متاسفم که بازم باید برای رفتگان تازه آرزوی شادی بکنم. زبونم لال، انگار تمومی نداره
تیترت و داستان مورچه قشنگ بود.
تسلیمی رو واقعا دوست دارم: خودش، بازیش، و کارگردانیش. هر جا هست سلامت باشه.
میس شانزهلیزه رو هم دوست دارم، مث یه دوست، و خیلی وقتها نگرانش میشم
مطمئن باش من همیشه پشت ابرم…باید واضح تر می گفتم که اینا ترجمه ی این آهنگه.
سلام میس جان
از هدایت و خانه اش گفتی و نوشتی من را بردی به آن زمان که جزیره را از کهکشان پرشین بلاگ حذف کرده بودی .
بیست سال از مهاجرت سوسن تسلیمی میگذره ولی روز به روز بر اعتبار او افزوده میشه . اگر کارنامه کاری تسلیمی تا همان باشو … هم متوقف میشد نامش برای همیشه به قولی بر آسمان هنر ایران زمین جاودانه می شد . این جاودانگی مدالی نیست که به سینه هر کس و ناکسی بشینه . طبق معمول داعیه دار این هستیم که سینمای ما عمری بیشتر از یک قرن داره، لطف کنید پنج تا بازیگر زن هم طراز با آرتیست ها و معیارهای بین المللی نام ببرید ؟
تنها به دو نفر می تونیم اشاره کنیم ، سوسن تسلیمی و فائقه آتشین و لا غیر ( البته از نظر من ، شاید دوستان هدیه تهرانی ،کریمی و آذر شیوا و پوری بنایی را هم شایسته این مقام بدانند ) .
انشا … که پروردگار تبارک و تعالی رضا کرم رضایی را با چارلی چاپلین و باستر کیتون و کیومرث ملک مطیعی را هم با استاد جان فورد و یار گرمابه وگلستانش جان وین محشور فرماید تا اصول ششلول بندی را به او بیاموزند .
زنده باد میس شانزه لیزه
سلام عزیزم
من اصلا خانم تسلیمی رو نمیشناسم.ولی در موردشون خواهم خوند.و خواهم شناختشان.
من از خیلی از موجودات ضعیفترم ولی …
این روزها همه دارند میروند ولی من انگار هنوز کوله ام را هم جمع نکرده ام.شاید هنوز از جنس آنها نیستم.
قربانت
در مورد کیومرث ملک مطیعی و محمود بنفشه خواه….
دیشب که خبر فوت کیومرث ملک مطیعی رو شنیدم بغضم گرفت. هیچ وقت به مرگش فکر نکرده بودم و خیال نمی کردم اینقدر دوستش داشته باشم…
خیلی متاسفم که هنرمندای ما اینقدر خاموش و بی سر و صدا (انگار نه خانی رفته نه خانی اومده ) ما رو ترک می کنن و متاسف تر می شم وقتی نگاه می کنم که احدی نیست که تو دل خوش کنی که روزی این جاهای خالی رو ژر خواهد کرد…..
داستانت طبق معمول سرشار از احساسات نابه…. ادمو میبری به قعر …..به عمق و دنیای ناگفته ها……….
و اما سوسن تسلیمی ، یکی از بهترین ها که براشون احترام بسیاری قائلم ………………هر جا که هست امید که پایدار باشد و همچنان بدرخشد………..
سلام میس شانزلیزه عزیز
نمیدنید چقدر سوپرایز شدم از دیدن کامنتتون… خیلی ممنونم
مدتها بود که دلم میخواست تصویر جدیدی از خانم تسلیمی ببینم ممنون که عکسشون را گذاشتید.
چند سال پیش شنیدم ایشون تاتری را بازی کردند که در آنجا دو نقش را ایفا می کردند یکی نقش زنی جوان و دیگری نقش یک پیرزن. جالبه که تا آخر بازی هیچکس متوجه نمیشود که این دو نقش را یک نفر بازی کرده ظاهرا اصلا نمیفهمند که آن خانم پیر درواقع یک خانم جوانه
آقای بنفشه خواه را شنیده بودم ولی از فوت آقای ملک مطیعی بی خبر بودم… خیلی ناراحت شدم… خدا رحمتشون کنه
بازم از لطفتون ممنونم.
شاد و سرفراز باشید.
اغفال شدن خاصيت آدمهاست و ظاهرا تسليمي همون مورچه هه است ، باور كن . خيلي از ما ندونسته اغفال ميشيم با هر چي . بستگي داره كه واسه ي تو دنيا چقدر مي ارزه … البته منظورم در لحظه نيست كه چه لحظه ها كل دنياي من به نخي سيگار يا آرزوي مرگ مي ارزيده ! با نظرت درباره ي آرتيست بودن موافقم ولي اين وسط به اكتساب يك ذره اجحاف شده كه اگر نبود چه اثرها كه خلق نمي شد . احساس كردم خيلي كوچكم و ظاهرا حالا حالا ها بايد هفته ها به آتش بكشم تا پخته شود خامي
سوسن خانوم تسلیمی توی ایران حیف شد. از دست رفت. سلام
به سلام میس شانزلیزه ی عزیز..
فرق آدمای بزرگ و کوچیک تو همین جاهاست که معلوم میشه آدمای بزرگ اهل خطر کردن هستن ولی ادمای کوچیک نه..من شاید دیگه نیام سر تمرین…حالا بهت زنگ میزنم صحبت میکنیم..
فکر میکنم بعد از بانی فیلم شما دومین جایی هستی که خبر ملک مطیعی رو میدهید . در مورد سوسن تسلیمی مطلب لینک شده خیلی خواندندی بود واقعا ممنون .
واقعاکه خیلی پسا عالیی بود.واردام کردی برم یه بار دیگه مرگ یزدگرد رو ببینم.نمیدونم چرا همه مردن عکس های تشیع جنازه رو دیدم ببینم توش بی}ن هست یا نه دیدمش چقدر پیر شده . این کف گفتی هفته ت رو آتیش زدی تنم رو اتیش زد . خانم تسلیمی رو در شاید وقتی دیگر وقتی نقش مادر خودش رو بازی میکرد شاهکار بی همتا دیدم . آهنگی که گذاشته بودی کجاییه خیلی احوالم رو خوب کرد . خیلی باحالی . دمت گرم و خسته نباشی .و
سلام، میس جان. متاسفم که بازم باید برای رفتگان تازه آرزوی شادی بکنم. زبونم لال، انگار تمومی نداره
تیترت و داستان مورچه قشنگ بود.
تسلیمی رو واقعا دوست دارم: خودش، بازیش، و کارگردانیش. هر جا هست سلامت باشه.
میس شانزهلیزه رو هم دوست دارم، مث یه دوست، و خیلی وقتها نگرانش میشم
مطمئن باش من همیشه پشت ابرم…باید واضح تر می گفتم که اینا ترجمه ی این آهنگه.
عزیزم این ترجمه ی آهنگی بود که گذاشتی.برات ترجمه اش کردم.همین آهنگ daniel diges
سلام مطالبت را خوندم در مورد سوسن تسلیمی کسی در مورد صداش نمی گه به نظر من صدای خیلی قشنگی هم داره.در ضمن کاش بجای هرچیز برای این هنرمندان فاتحه ای می فرستادیم.عجب رسمیه رسم زمونه! آدما میرن و خاطراتشون می مونه
سلام میس جان
از هدایت و خانه اش گفتی و نوشتی من را بردی به آن زمان که جزیره را از کهکشان پرشین بلاگ حذف کرده بودی .
بیست سال از مهاجرت سوسن تسلیمی میگذره ولی روز به روز بر اعتبار او افزوده میشه . اگر کارنامه کاری تسلیمی تا همان باشو … هم متوقف میشد نامش برای همیشه به قولی بر آسمان هنر ایران زمین جاودانه می شد . این جاودانگی مدالی نیست که به سینه هر کس و ناکسی بشینه . طبق معمول داعیه دار این هستیم که سینمای ما عمری بیشتر از یک قرن داره، لطف کنید پنج تا بازیگر زن هم طراز با آرتیست ها و معیارهای بین المللی نام ببرید ؟
تنها به دو نفر می تونیم اشاره کنیم ، سوسن تسلیمی و فائقه آتشین و لا غیر ( البته از نظر من ، شاید دوستان هدیه تهرانی ،کریمی و آذر شیوا و پوری بنایی را هم شایسته این مقام بدانند ) .
انشا … که پروردگار تبارک و تعالی رضا کرم رضایی را با چارلی چاپلین و باستر کیتون و کیومرث ملک مطیعی را هم با استاد جان فورد و یار گرمابه وگلستانش جان وین محشور فرماید تا اصول ششلول بندی را به او بیاموزند .
زنده باد میس شانزه لیزه
سلام عزیزم
من اصلا خانم تسلیمی رو نمیشناسم.ولی در موردشون خواهم خوند.و خواهم شناختشان.
من از خیلی از موجودات ضعیفترم ولی …
این روزها همه دارند میروند ولی من انگار هنوز کوله ام را هم جمع نکرده ام.شاید هنوز از جنس آنها نیستم.
قربانت
آهنگ يه چيز كوچيك…(برات به فارسي نوشتم به عنوان هديه)
:يه چيز خيلي كوچيك يه شاخه رز سفيد يه تماس ساده يه بوسه ي شيرين يك بخشش..يه چيز خيلي كوچيك يه نگاه يه آغوش يه شاخه گل يه دوستت دارم ساده سرشاز از شيريني و احساس تمام اون چيزيه كه از تو مي خوام زندگيم دازه از هم مي پاشه داري قلبمو مي شكني …يه چيز كوچيك و ساده ترين چيزهايي كه ديگه به من نميدي همه ي اون چيزيه كه نااميدانه ازت مي خوام البته اگه تو هم نمي خواي كه به پايان برسيم…
در مورد کیومرث ملک مطیعی و محمود بنفشه خواه….
دیشب که خبر فوت کیومرث ملک مطیعی رو شنیدم بغضم گرفت. هیچ وقت به مرگش فکر نکرده بودم و خیال نمی کردم اینقدر دوستش داشته باشم…
خیلی متاسفم که هنرمندای ما اینقدر خاموش و بی سر و صدا (انگار نه خانی رفته نه خانی اومده ) ما رو ترک می کنن و متاسف تر می شم وقتی نگاه می کنم که احدی نیست که تو دل خوش کنی که روزی این جاهای خالی رو ژر خواهد کرد…..
دوستم.با این نوشتت اشکم در اومد.جاهایی که با مورچه حرف می زدی ….می دونی که همیشه عمیق و کامل می خونم و توی هر شرایطی باشم برات می نویسم.به خاظر موسیقی هم ممنون.زیبا بود……….
سلام عزیزم
امیدوارم خوب باشی.
اول : من هم خیلی خانم تسلیمی رو دوست دارم و براش ارزش قائلم و افسوس می خورم که اینجا نیست و شرایطی هم نیست که بخواد برگرده . ولی معتمد آریا رو هم دوست دارم . مخصوصا در گیلانه . فکر هم نمی کنم که قصد داشته تسلیمی رو کپی کنه . هرچند در حال حاضر با دیدن چند قسمت از آشپز باشی انتقاد هایی نسبت بهش دارم.
گلاب آدینه رو هم دوست دارم و فکر نمی کنم که خود سوسن تسلیمی هم از ذهنش عبور کنه که اگه من بودم اینا واسه خودشون جولان نمی دادن ! هر سه شون هنرمندای قابلی هستن . حالا رتبه هاشون با هم فرق می کنه درست.
داستانت طبق معمول سرشار از احساسات نابه…. ادمو میبری به قعر …..به عمق و دنیای ناگفته ها……….
و اما سوسن تسلیمی ، یکی از بهترین ها که براشون احترام بسیاری قائلم ………………هر جا که هست امید که پایدار باشد و همچنان بدرخشد………..
سلام میس شانزلیزه عزیز
نمیدنید چقدر سوپرایز شدم از دیدن کامنتتون… خیلی ممنونم
مدتها بود که دلم میخواست تصویر جدیدی از خانم تسلیمی ببینم ممنون که عکسشون را گذاشتید.
چند سال پیش شنیدم ایشون تاتری را بازی کردند که در آنجا دو نقش را ایفا می کردند یکی نقش زنی جوان و دیگری نقش یک پیرزن. جالبه که تا آخر بازی هیچکس متوجه نمیشود که این دو نقش را یک نفر بازی کرده ظاهرا اصلا نمیفهمند که آن خانم پیر درواقع یک خانم جوانه
آقای بنفشه خواه را شنیده بودم ولی از فوت آقای ملک مطیعی بی خبر بودم… خیلی ناراحت شدم… خدا رحمتشون کنه
بازم از لطفتون ممنونم.
شاد و سرفراز باشید.
اغفال شدن خاصيت آدمهاست و ظاهرا تسليمي همون مورچه هه است ، باور كن . خيلي از ما ندونسته اغفال ميشيم با هر چي . بستگي داره كه واسه ي تو دنيا چقدر مي ارزه … البته منظورم در لحظه نيست كه چه لحظه ها كل دنياي من به نخي سيگار يا آرزوي مرگ مي ارزيده ! با نظرت درباره ي آرتيست بودن موافقم ولي اين وسط به اكتساب يك ذره اجحاف شده كه اگر نبود چه اثرها كه خلق نمي شد . احساس كردم خيلي كوچكم و ظاهرا حالا حالا ها بايد هفته ها به آتش بكشم تا پخته شود خامي
فکر میکنم بعد از بانی فیلم شما دومین جایی هستی که خبر ملک مطیعی رو میدهید . در مورد سوسن تسلیمی مطلب لینک شده خیلی خواندندی بود واقعا ممنون .
میس گرامی ام،
حتی خواندن زندگی نامهء برخی از آدمها، آدم را به تلاش و زندگی بیشتر تشویق می کنه. سوسن تسلیمی یکی از همین هاست. خیلی دوست دارم روزی کتابی از زندگی اش بخوانم که به قلم خودش نوشته شده باشه. متأسفانه در آن «در این جا» ی دومی خبری از گفتگویش نبود و فقط بیوگرافی اش بود. یا من دارم اشتباه می کنم! سپاس از نوشته های شیرین و خواندنی ات.
سلام میس جان . ما هم که خود از نسل حسن های کچلیم که حتی دیگر به سیب راضی نمی شوند ، از دیدن این مورچه تن و بدنمان لرزید که … این چه عکسیه میذاری ؟ نمیگی من ممکنه اغفال بشم و کمی به خودم و کارام تحرک بدم ؟ ای بابا …
تسلیمی رو زیاد نمیشناسم . فقط یه تصویر ازش تو خاطرم مونده . همون فیلم باشو . که گفت : ما اینه گیمی مرغانه ، شما چی گیدی ؟
عاشق این دیلوگشم . که حتی به دلیل هم زبانی تقریبیش بامن به یک نوع ضرب المثل هم تبدیل شده …
سخن آخر : قلب استان گیلان برای او میتپد !
میس گرامی ام،
حتی خواندن زندگی نامهء برخی از آدمها، آدم را به تلاش و زندگی بیشتر تشویق می کنه. سوسن تسلیمی یکی از همین هاست. خیلی دوست دارم روزی کتابی از زندگی اش بخوانم که به قلم خودش نوشته شده باشه. متأسفانه در آن «در این جا» ی دومی خبری از گفتگویش نبود و فقط بیوگرافی اش بود. یا من دارم اشتباه می کنم! سپاس از نوشته های شیرین و خواندنی ات.
سلام میس جان . ما هم که خود از نسل حسن های کچلیم که حتی دیگر به سیب راضی نمی شوند ، از دیدن این مورچه تن و بدنمان لرزید که … این چه عکسیه میذاری ؟ نمیگی من ممکنه اغفال بشم و کمی به خودم و کارام تحرک بدم ؟ ای بابا …
تسلیمی رو زیاد نمیشناسم . فقط یه تصویر ازش تو خاطرم مونده . همون فیلم باشو . که گفت : ما اینه گیمی مرغانه ، شما چی گیدی ؟
عاشق این دیلوگشم . که حتی به دلیل هم زبانی تقریبیش بامن به یک نوع ضرب المثل هم تبدیل شده …
سخن آخر : قلب استان گیلان برای او میتپد !
جزیره ی تو هم کم از جزیره ی سریال "لاست" نداره ها ! همیشه مرده ها و زنده ها و رفته ها و مونده ها درهم و برهم هستند….من که کلی کیفور میشم…
جزیره ی تو هم کم از جزیره ی سریال "لاست" نداره ها ! همیشه مرده ها و زنده ها و رفته ها و مونده ها درهم و برهم هستند….من که کلی کیفور میشم…