برای دیدن منهای دو (این جا) را کلیک کنید .
میس شانزه لیزه ، حس کرد دوست داشتن و خوش بودن یکی نیست . پس چون نمیدانست چقدر زنده خواهد بود و چقدر نفس خواهد کشید و پوست تنش چین نخواهد خورد بین این دو گزینه ، دومی را ، یعنی خوش بودن را انتخاب کرد و به جای رنج کشیدن برای (هیچ) خواست با (هیچ) دیگری خوش باشد ، انرژی اش را صرف گریه کردن بر سر گور ناپلئون نکند و سراغ کارتون خواب ها برود و آقای شاعر را پیدا کند . برای همین به گوش هایش ، گوشواره های بلند نقزه و آویزهای بلورین انداخت و در سوراخ های لاله گوشش الماس های بدلی کاشت و لباس پولک دارش را پوشید و موهای قرمزش را بست و بی هیچ نقاب و آرایشی جلوی آینه ایستاد و به خودش چهار تا فحش چارواداری داد . کالسکه چی پایین منتظرش بود . میس شانزه لیزه کلاه بزرگ پر دار آبی اش را روی سر گذاشت و روبانش را دور گردنش بست و پابرهنه پله های پیچ در پیچ چوبی را دوید پایین . کالسکه چی که یک دست نداشت با دست دیگری که داشت شلاق زد و میس را به محله ی کارتون خواب ها برد . میس در آن جا آقای شاعر را پیدا نکرد ، کافه ها تعطیل بودند و همه ی دوستانش گمش کرده بودند تا این که سر قرارگاه همیشگی زیر نیمکت پیدایش کرد که بطری عرقی را با عشق نگاه میکند و از چشمانش نم نم اشک میبارد . چرا که بطری ته کشیده بود و جیب های پاره ی او دیگر سکه و اسکناسی برای خریدن بطری جدید نداشت . میس دست او را گرفت و بیرونش کشید. . . . . . . آقای شاعر بعد از اینکه بیرون آمد کتش را تکاند و لنگ لنگان به راه افتاد . میس صدایش کرد و دوباره به طرفش رفت . آقای شاعر دست او را پس کشید . میس دوباره به طرفش رفت و صدایش کرد آقای شاعر به او گفت :” شما زن ها هیچی نمیفهمید . ” میس یک چک محکم توی صورت آقای شاعر نشاند و گفت :” دوباره بگو .” آقای شاعر گفت :” همتون یه جورید . ” میس سیگاری گیراند و دلش میخواست آن را توی چشمهای آقای شاعر فرو کند . . . . باید برای این خوش بودنش نقشه ای میکشید . . . آقای شاعر هیچ جور او را نمیدید . . . او را مثل (همه ی زن ها ) میدید . تنها یک ستاره در آسمان میدرخشید . آقای شاعر کج . کوله راه میرفت . میس مداد چشمش را از توی جیبش بیرون آورد و بالای لبش سیبیل بنا گوش در رفته ای کشید . رفت جلوی آقای شاعر . . . آقای شاعر با آن صدای دو رگه ی خش دارش خندید و اسم او را اشتباهی صدا زد و گفت فلانی چقدر خوشگل شدی . . . میس او را در آغوش گرفت و گفت :” مرد تو هم واسه خودت مردی شدی ! ” و در آن هنگام بوثه ی جنس دیگری از آقای شاعر قسمتش شد و با هم همه ی شب را زیر نیمکت رو به روی دریاچه سپری کردند . میس که سیبیل هایش پاک شده بود وقتی از زیر نیمکت بیرون آمد کفشهای زنانه ی بیشماری احاطه اش کرده بودند . آقای شاعر میخندید و میس فکر کرد بهتر از آن بود که وقتش را برای ( هیچ ) دیگری میگذاشت که مثل خره روحش را میخورد . میس از جمع زنان فرار کرد و نشست پشت لپ تاپش و قبل از آپ شدن خوابش برد برای همین آقای شاعر بیدارش کرد و گفت :” بیدار شو ….داری خواب میبینی مثل همه ی زن ها ! “
***
زمانی که عکس های -شکار روباه- رو که در هیچ پایگاه اینترنتی پخش و پلا و رونما نشده بود و من اومدم توی بلاگم دورش اسفند دود کردم و هی ازش نوشتم و نشونش دادم ….
زمانی که پارسال تیر ماه بلاگم رو یه مدت بستم و قبلش از – شکار روباه – نوشتم…آب از لب و لوچه ی خیلی ها در آوردم، منهای دو نام نمایشی است که به زودی در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا خواهد شد . داوود رشیدی (کارگردان این کار)هنرمند پیشکسوتی است اما واقعیت این است که من ریچارد سومش را دوست نداشتم و در مقام بازیگری تنها در هزاردستان درخشید(مفتش شش انگشتی او را ماندگار کرد ) . . . حالا منهای دو متنش مترجم قابلی مثل خانم حائری دارد که میشود از این طریق هم کار را تضمین کرد واز طرف مهم تر حضور جناب سیامک صفری عزیز هم مثل همیشه فره و شکوه را در تالار اصلی با خود خواهد آورد . دوستانی که از شهرستان میخواهند بیایند تهران میتوانند از الان برنامه ریزی کنند …به این دلیل این را نوشتم چون از قبل از من خواسته بودید.
اینجا لازم میدونم به این عزیز"ناجورها"عرض کنم که شما اگر یک نمایش را یک بار بروید لطفش بیشتر از این است که دوبار بروید و نگذارید بنده و بقیه هم از دیدن این نمایش محروم شویم.از اون روزی که با تو(میس) سر این نمایش صحبت کردم تا به الان بلیط گیرم نیامده است.
منتظرم درخشش ایشون(سیامک صفری عزیز) را روی صحنه ببینم.(گل)
اینجا لازم میدونم به این عزیز"ناجورها"عرض کنم که شما اگر یک نمایش را یک بار بروید لطفش بیشتر از این است که دوبار بروید و نگذارید بنده و بقیه هم از دیدن این نمایش محروم شویم.از اون روزی که با تو(میس) سر این نمایش صحبت کردم تا به الان بلیط گیرم نیامده است.
منتظرم درخشش ایشون(سیامک صفری عزیز) را روی صحنه ببینم.(گل)
بازی داود رشیدی در نمایش هنر ( نوشته یاسمینا رضا ) اجرا شده در تئاتر شهر ، نيز خوب بود.
ببخشيد اين داستان از خودتون بود؟
خوب بود . البته خالي از اشكال هم نبود .
كالسكه چي چطور يك دست نداشت و به اسبش هم شلاق ميزد ؟
گفتيد قسمتش و صداي تازيانه حالتون رو جا اورد و خوشتون اومد مگه شلاق خوردن يك اسب لذت داره؟
از خشونت های زنانه خوشم میاد . به خصوص چندتاشو که تو این پست به تصویر کشیدی . مثل فرو کردن سیگار تو چشم شاعر ! (حداقل قصدشو که داشتی!)
و اینکه …
ماجرای میس و شاعر چرا هیچوقت سرانجامی نداره ؟ تا ابد میس باید بیفته دنبالش ؟
پس خشونتت کجا رفته ؟
سلام بانو
نه . من همچو فکری در موردتون نمی کنم .
ارادتمند : ناجورها
میس عزیزم آیا برای آخر تیر ماه بیایم تهران میتونیم کار رو ببینیم ؟
نميشه بدون هيچ اول زندگي كرد…فك كنم با لذت همه عمرمو سر يه هيچ بزرگ ميذارم…چرا فقط يه ستاره توي اسمون بود؟
یک دقیقه سکوت امروز آخرین اجراشه
می تونه یه تجربه خوب باشه و به نظرم نسبت به خیلی از کارهایی که در حال حاضر روی صحنه می ره بهتره فقط مسئله اینه که سر نیم ساعت بلیطش تموم می شه اگر می خواید ببینید باید ۴ گیشه مولوی باشی
آقای شاعر از خدا هم دلش بخواهد…سبیلهای از بنا گوش در رفته ات شاید ترساندش!
میخاستم اگر نخونده بودی پیشنهادش کنم.
گویا اون موقع که خونده بودیش و در موردش نوشته بودی هنوز بلاگت به من معرفی نشده بود.
خیلی کتاب جالبیه!
داستان عالی بود
مکانهایی که میسازی و لباسهایی که تن این میس شانزه لیزه ات می کنی….حس خوبی میده به من
بنده کجا آمار شما را پهن زمین کردم؟! بنده دارم درد دل می کنم و از دویدن های بی امان شما می گویم..مگر میس نمی تواند بدود؟!
میس شانزهلیزه جون چه داستانی نوشتی واقعا من هم موافقم اون قسمتی که کالسکه چی یه دست داره شاهکاره.آخ جون بازهم یه کار خوب میرم میبینم چون تو داری میگی خوبه .
میس شانزه لیزه مثل همیشه خوب بود ، البته غیر از این هم انتظار نمیره .
از اجرای ریچارد سوم چند سال گذشته ؟ ده سال یا بیشتر!
سیامک صفری ، چه اسم آشنایی ! از بازیگران جدید هستند ؟
زنده باد میس شانزه لیزه
کلوزاپ
دختر جان اون دويدن امروزت كجا و اين نوشته اون روزت كجا؟! دقيق تر كه مي شوم به اين نتيجه مي رسم/ نه من شبيه آدمم نه تو شبيه آدمي…………….دلمان تنگيده..حرفي حديثي…خيلي وقته گپ نزديم با هم…
بازی داود رشیدی در نمایش هنر ( نوشته یاسمینا رضا ) اجرا شده در تئاتر شهر ، نيز خوب بود.
ببخشيد اين داستان از خودتون بود؟
خوب بود . البته خالي از اشكال هم نبود .
كالسكه چي چطور يك دست نداشت و به اسبش هم شلاق ميزد ؟
گفتيد قسمتش و صداي تازيانه حالتون رو جا اورد و خوشتون اومد مگه شلاق خوردن يك اسب لذت داره؟
از خشونت های زنانه خوشم میاد . به خصوص چندتاشو که تو این پست به تصویر کشیدی . مثل فرو کردن سیگار تو چشم شاعر ! (حداقل قصدشو که داشتی!)
و اینکه …
ماجرای میس و شاعر چرا هیچوقت سرانجامی نداره ؟ تا ابد میس باید بیفته دنبالش ؟
پس خشونتت کجا رفته ؟
سلام بانو
نه . من همچو فکری در موردتون نمی کنم .
ارادتمند : ناجورها
میس عزیزم آیا برای آخر تیر ماه بیایم تهران میتونیم کار رو ببینیم ؟
نميشه بدون هيچ اول زندگي كرد…فك كنم با لذت همه عمرمو سر يه هيچ بزرگ ميذارم…چرا فقط يه ستاره توي اسمون بود؟
یک دقیقه سکوت امروز آخرین اجراشه
می تونه یه تجربه خوب باشه و به نظرم نسبت به خیلی از کارهایی که در حال حاضر روی صحنه می ره بهتره فقط مسئله اینه که سر نیم ساعت بلیطش تموم می شه اگر می خواید ببینید باید ۴ گیشه مولوی باشی
آقای شاعر از خدا هم دلش بخواهد…سبیلهای از بنا گوش در رفته ات شاید ترساندش!
من به تازگی این کتاب رو خواندم.
حقیقتا تاثیر احساسی این کتاب بر روی فرد فاجعه باره .
کتابی ست در منتها علیه نبوغ و زیبایی و گزندگی .نظر بیشتری اینجا نمی دم اما تو ناجورها نیمچه نقدم رو ازش نوشتم .
شاد شدم بانو شما هم خواندیدش . تشابهاتی با اثر جرج ارول داره اما تفاوت هاش بیشتره .
شاد تر می شم نظرتون رو بیشتر بدونم .
یک سوال :
تصویری رو که به عنوان شناسه نمایه ی وبلاگتون گذاشتید بسیار منو یاد اثار مارک شاگال و یا حتی خانم آفرین ساجدی می اندازه .
می تونم بدونم اثر کیست ؟
ارادتمند : ناجورها
میخاستم اگر نخونده بودی پیشنهادش کنم.
گویا اون موقع که خونده بودیش و در موردش نوشته بودی هنوز بلاگت به من معرفی نشده بود.
خیلی کتاب جالبیه!
داستان عالی بود
سلام میس عزیز
منهای دو رو حتما میبینم نه به خاطر اینکه ببینم لیلا حاتمی چه میکنه، به خاطر آنهایی که دوستشون میداریم. سیامک صفری و حسن معجونی.
راستی یه سوالی پیش اومد که نظر هم دادم. اون اینکه کتاب تنهایی پر هیاهو از ( فارسیشو میگن بهومیل هرابال ) خوندی؟
سلام بانو
اجرای اون کار سه شنبه ۸۹/۳/۱۹ تمام می شه .
بانو کتاب میرا اثر کریستوفر فرانک رو خوندید ؟
همچنین ظرافت جوجه تیغی اثر موریل باربری ؟
ارادتمند : ناجورها
مکانهایی که میسازی و لباسهایی که تن این میس شانزه لیزه ات می کنی….حس خوبی میده به من
بنده کجا آمار شما را پهن زمین کردم؟! بنده دارم درد دل می کنم و از دویدن های بی امان شما می گویم..مگر میس نمی تواند بدود؟!
میس شانزهلیزه جون چه داستانی نوشتی واقعا من هم موافقم اون قسمتی که کالسکه چی یه دست داره شاهکاره.آخ جون بازهم یه کار خوب میرم میبینم چون تو داری میگی خوبه .
سلام بانو
اول : متشکر از جوابتون در مورد نظرم . انتظار جواب نمی رفت و فقط به اظهار نظر کفایت بود ما را .
دوم : شما کار یک دقیقه سکوت رو دیدید ؟ من امشب برای بار دوم رفتم دیدم . نظرم هم باشه برای وقتی بهتر تا در یک قاب کوچک نظر نویسی.
سوم : ناجورها هم دلتنگ دیدار صفری بزرگ روی صحنه اند .
اردتمند : ناجورها
میس شانزه لیزه مثل همیشه خوب بود ، البته غیر از این هم انتظار نمیره .
از اجرای ریچارد سوم چند سال گذشته ؟ ده سال یا بیشتر!
سیامک صفری ، چه اسم آشنایی ! از بازیگران جدید هستند ؟
زنده باد میس شانزه لیزه
کلوزاپ
دختر جان اون دويدن امروزت كجا و اين نوشته اون روزت كجا؟! دقيق تر كه مي شوم به اين نتيجه مي رسم/ نه من شبيه آدمم نه تو شبيه آدمي…………….دلمان تنگيده..حرفي حديثي…خيلي وقته گپ نزديم با هم…