رضا کرم رضایی

شال و کلاه کرده بودم بروم جایی ، از بلندگوی محوطه اخبار صبحگاهی با صدای خانم گوینده اش پخش میشد ، خانم گوینده طوری خبر فوت استاد رضا کرم رضایی را اعلام کرد که من فکر کردم حالش خوب شده و از بیمارستان بیرون آمده . . . در تمام ایام عید احوالپرسش بودم و میدانستم که در بیمارستان بستری شده اند . استاد رضا کرم رضایی که اغلب عوام وی را همان پیرمرد کچلی که پشت موتور بهروز وثوقی مینشست و (دایی) اش بود میشناسند  خبر ندارند که استاد که بود . برای تمام کسانی که استاد را نمیشناسند – گرچه خیلی دیر شده – ابتدا پیشنهاد میکنم این جا را مطالعه کنند . نترسند وقتشان گرفته نخواهد شد . سپس از شما تقاضا دارم کتاب فوق العاده ی ایشان را (همان طور که در آخرین مصاحبه شان گفتند بالاخره در آمد ) را بخرند و بخوانند …گاهی بدهند پدربزرگ و مادربزرگانشان هم ورق بزنند و نثر شیوا و شیرینی سخنش را که از زهر شدن و رنجی که در طول زندگی کشید ببینند . کتاب (همه ی دوستان من ) که از نشر ققنوس روانه ی بازار شد از کودکی وی گفته تا اینکه چگونه دکترا گرفت و (استاد) شد . در عکس بالا نمایی از فیلم (نرگس) رخشان بنی اعتماد را میبینیم …اتفاقا وی در آخرین مصاحبه اش گفته بود که فریماه فرجامی هم تئاتر را با او شروع کرد . . . تمام اهالی تئاتر در زود رفتن او مقصرند . . . اگر کتاب را بخوانید خواهید دید که سر هنرمند جماعت چه کم میگذارند و چقدر بهشان نمیرسند . . . تنها چیزی که ازشان میماند روزهای ختم و شاترهایی است که در صورت گریان بازیگران ما فلش میزند .  . . به درد نخور ترین چیزها . . . مشکل مسکن ، بیمه ، بازنشستگی ….چه کسی به این ها رسیدگی باید بکند ؟ تا کی باید در مصاحبه هایی که با این اهالی میشود شاهد ناله ی آنان از این مسائل باشیم . باز به  هنر موسیقی و گردانندگانشان حالی داده اند گرچه سازهای کلاسیک نباید دیده شود و اینا ها اما اهالی تئاتر که از دنیای دیونوسوس و از عشق بیشتری می آیند و نمیبرند احترام ، محبت و آسایش میخواهند . برای سایت ایران تئاتر متاسفم …برای به روز نشدنش و برای انعکاس ندادن این خبر به این مهمی . وی از نخستین کسانی بود که از یونسکو ، آلبی، برشت ،‌ماکس فریش، دورنمات ترجمه کرد … یادش به خیر -فیزیکدان ها – ! . . . هیچ وقت بلد نیستم چگونه  ناراحتی واقعی خودم را نشان دهم . همیشه یا زیاد مینویسم یا بد مینویسم . . . نا گفته هایم بسیار است . امیدوارم تمام کسانی که میتوانستند خیلی خیلی قبل از این قدر ایشان را بدانند و ندانستند به آتش دوزخ گرفتار شوند . تمام کسانی که دست یاری دهنده نداشته اند و همه چیز را فکاهی و طنز دیدند و ارزش هنر را ندانستند . هیچ وقت کسی از خودش پرسید چرا استاد پایش این طور است ؟ چرا کم تر فیلم بازی میکند ؟ کتاب همه ی دوستان من را اگر بخوانید ، میبینید که سر همین پای استاد چه بلاها که نیامده … مثلا در یکی از پیس هایی که اجرا میکردند پایشان آسیب میبیند  قطره قطره روی صحنه خون میچکد اما استاد خم به ابرو نمی آورد و ادامه میدهد چون  ایشان به احترام (صحنه ) و به عشق تئاتر و برای ارزشی که برای کارگردان و تماشاچی میگذاشت و حرمت  این هنر را میدانست نمیخواست کار گروهی را خراب کند . . . نمیخواست از کالبد نقشش خارج شود هرچند که خونش روی صحنه چکید و بعد پزشکی در میان پرده به داد پای ایشان …………

 

استاد روحت شاد . خیلی متاسفم .  

 

 

 

 

 

 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

20 نظرات

  1. سلام، میس جان. مثل اینکه امسال هم سال فقدانه. "فیزیکدان‌ها"ش رو خونده بودم. قلم خوبی داشت. این مرحوم هم به نسل بازیگران فرهیخته تعلق داره. روانش شاد.

  2. سلام
     خبر ناخوشایندی بود .واقعا نمی دونم الان چی بگم فقط می دونم این عزیزان در قلب همه زنده می مانند و در مورد بی مهری که به این عزیزان شده و در حال حاضرم میشه پیشتر دوستان و خود شما مطالبی بیان کردید پس کلامی باقی نمیماند. در اخر ممنون از مطلبی که به یاد استاد گفتید  روحش شاد.

  3. خدا بیامرزه. افسوس
    برای سایت ایران تئاتر هم همه متاسفن!
    مرسی

  4. میس شانزه لیزه جان میگن سالی که نکوست از بهارش پیداس انگار که از الان گل ها دارن پرپرمیشن خدا رحمتش کنه من رضا کرم رضایی رو  همیشه دوست داشتم اصلا یه لحنی داشت صداشتمرسی که همیشه خبرها رو با احساسات خودت میگی و انگار که ما رو هم خانواده همه این اهالی میکنی خسته نباشی

  5. ممنونم ازت . راستش دلم كدر است از شنيدن نبودش كه بايد روزي مي شنيدم . نوشته ات هم پر اثر داشت . ممنون از نوشته ات در موردش .
    شاد زي

  6. میس شانزه لیزه ی عزیز
    ممنون از پست کامل و دقیقت..با اجازه ات من روی وبلاگم قرار می دم.

  7. من سمیه ام اما اون سمیه! گفتم سوئ تفاوت نشه! من رضا کرم رضایی را دوست داشتم. البته متآسفانه تا الان واقف به استادی ایشان نبودم از وجنات و رفتارش می توانستم تشخیص دهم حداقل خبره کار تئاتر است. می دونی سادگی و پشتکارش را می پسندیدم. وقتی او را می دیدم به خودم می گفتم آفرین به این همتش. خدا رحمتش کند.

  8. سلام عزیز جان
    خیلی متاسف شدم از شنیدن این خبر
    و بیشتر متاسف از نا شناخته بودن و ناشناخته موندن استاد.
    چه مردمان قذر نشناس و بی مهری هستیم ما ایرانی جماعت !
    خیلی راجع به زندگی ناخوشایند اکثر هنرمندان بازنشست شده و پا سن گذاشته می شنوم. از فقر و تنگدستی و بیماری و بیمه و هزینه های زندگی تا بی مهری جامعه و کم لطفی مسوولین .
    اما کی و چه کسی می خواد کاری کنه خدا می دونه !

  9. روحش گرفتار شادی ابدی . میس عزیز , تو هم بد وکم و زیاد ننوشتی برایش . ناراحتی ات را هم بوضوح درک کرده ایم . مطمئن .
    شاد زی

  10. روحش شاد..
    عکسش و که دیدم شناختم…
    من دچار فقر اطلاعات هنری..عمومی و غیره و ذلک میباشم…
    قلمت خیلی محشره میس شانزه لیزه…

  11. متاسف شدم  . از بابت همه چيز . فقدان هنرمند و كم سوادي خودم و  خبرهاي كوتاه صدا و سيما و قوانين هنرمند كش و ….

  12. خوب مدتی نت نداشتم…دیر شده اما…

    روحش شادگل

  13. میدانی میس عزیز شناخت من از پیشکسوتان و هنرمندان فقط میتونه جنبه معلومات عمومی و یا علاقه به هنر باشه و بس…من متاسفانه با شناخت زندگیشون هیچ کمکی از دستم برایشان بر نخواهد امد…نه مسئولیتی دارم و نه در این حرفه فعالیت دارم …چه خوبه که انهایی که دستی در هنر دارند و مسئولیتی و کاری از دستشون بر میاد به قول تو در زمان حیات با زندگی این عزیزان آشنایی پیدا کنند و دست کمکی به سویشان دراز کنند…

  14. دلگیرم از این همه نامردی از این همه بی اعتنایی و نفهمی
    خوش به حالت استاد راحت شدی
    تا بودی که هیچ کس به یادت نبود حالام که رفتی به یادت افتادن برای بعضی ها صرف ندارد پس ترجیحا چیزی نمی گویند تا فراموش شده باقی بمانی ولی کور خوانده اند عزیز همیشه عزیز می ماند
    مرسی میس جان
    باز هم به مرام تو

  15. روحش شاد.
    نوشته ات سرشار از احساس و غم است. درود بر تو دوست عزیز

  16. خدا رحمتش کند…یک هنرمند دیگر هم در انزوای کامل رفت…
    ممنون از پست جالبی که گذاشتی و من رو با زندگیش تا حدودی آشنا کردی…

  17. سلام خانوم میس شانزه لیزه…

    میخوام یه سری حرفهایی رو بزنم که شاید ناراحت بشین، اما خواهشا ناراحت نشین…باور کنید نه قصد بی احترامی دارم نه چیز دیگه……

    این که ما قدر اساتید و بزرگانمون را تا زمانی که تو این دنیا هستن  نمیدونیم خوب، بدون شک درسته…مثال هم زیاده، که تا طرف زندست کاریش نداریم و تا رفت به رحمت خدا یه دفعه ای همه عاشقش میشیم و صدا سیما هم شاید واسش سنگ تموم بزاره از سرِ ریا…ولی بگذریم…بحثِ من چیز دیگست……

    دیدم شما در جوابِ کامنتِ "جینا" با طعنه و تمسخر نوشتی: "هنر نزد ماها نیست جانِ من، هنر نزدِ امثال مهنازِ افشار و هدیه تهرانیه……"

    من علاقه ی چندانی ندارم در مورد جایگاه هنری این آدمهایی که شما اسمشون رو اوردین حرفِ چندانی بزنم. بحثِ من کمی فراتر از این چیزاست…میخواهم بگم این حرفها را زدین، خوب که چی؟! اسم هدیه تهرانی و مهناز افشار را اوردین که چی رو ثابت کنید؟!
    وجدانا مثلا چه کلاس وهویتی به ما منتقل میشه از توهین به امثال محمد رضا گلزار و مهنازِ افشار؟! مثلا اگر به اینها فحش بدیم ثابت کردیم که عاشقِ امثال اخوان ثالث یا مثلا فروغِ فرخزادیم؟! که مثل

  18. مصطفی با میم قرمز

    ما که می ترسیدیم از هجرت دوست

    کاش می دانستیم

    روزگاری که به هم نزدیکیم

    چه بهایی دارد؟

  19. نقش دایی جان تو همسفر گوگوش رو عاشقشم…. تله تائتر هاش رو دوست نداشتم….روحش شاد