بهم زنگ زدند و گفتند که رمانم ( غیر مجاز) اعلام شده . کتابی که حتی گمان نمیکردیم اصلاحیه بخوره حالا غیر مجاز اعلام شده . من از همین جا – که شاید خیلی ها فکر کنن جای کوچولو موچولویی است ، با همین حال نزار و بدم ،اعلام میکنم یه روز یه حال حسابی از این آقایان بیسواد وزارت ارشاد اسلامی جا خواهم آورد . از همین جای کوچولو اعلام میکنم عدم صلاحیت شما در نشستن پشت اون میز ها برای همه واضحه . . . شما کسانی هستید که دشمن – هنر- و فاقد صلاحیت لازم برای کارشناسی اثر هنری چه در زمینه ادبیات چه تئاتر چه سینما و فیلم و موسیقی هستید . شما کسانی هستید که نون به نرخ روز میخورید ، زیر میزی پول میگیرید و عملا تیشه به ریشه ی اعصاب اهالی هنر زدید .شما مطبوعات را عملا از پا در آوردید . من میس شانزه لیزه ، که برای بار دوم در دوره ی پرزیدنت م .ا. ن دوبار ، دو کتابم ، غیر مجاز اعلام شده سرفرازم که اتفاقا در این دوره کتابی از من بیرون نیامده . من خفه شدم ، حرفی از رای و اعتقادم و نظرم به محیط اطرافم ندادم . من خفه شدم و تمام بی ملاحظگی هایی که به نسل من شد رو ننوشتم .شور برم نداشت و برعکس خیلی ها ساکت شدم و از توقعاتم نگفتم ، توی رسانه ها توی بوق و کرنا نکردم . پناه بردم به جزیره شاید چون مثل بی بی گل نمیتونم طناز باشم و مثل باقی شعورش رو ندارم . اما شعور درس و حرفه ی خودم رو دارم و خوب میدانم ، خوب هم میدانم که ظلمی که به اهالی هنر میشه داریم به زور تحمل میکنیم . من حقم رو با خونم از شما خواهم گرفت . شما آقایان بررس های کتاب ، نمیتونید جلوی نوشتن بنده رو بگیرید . من یک نفر نیستم . من رمانم رو بدون مجوز شما با تمام حس و حالم بدون احتیاج به نشر ققنوس و افراز و چشمه کپی میکنم و توی اتوبوس میفروشم عین یه گدا . من نوشته هام رو میفروشم با اسم میس شانزه لیزه میفروشم . خریدار هم دارم . اتفاقا حالا که این طور شد چیزهیی که حذف کردم رو هم اضافه میکنم و اثرم رو به همراه نقاشی هام میفروشم . کسانی که خریدار متن من هستند حتما تعدادشون به قدری میرسه که حمایت مالی کنند و آدرس برام بفرستند. من کار رو براشون ارسال میکنم . کپی میکنم . عطر میزنم . یه قلب روش میمکشم و میفرستم . تا کور شه چشم حسود . من منتظر مجوز شما نمیشم . سند اسم خودم رو و خودم رو دارم . توی تمام وجودم . تمام بدنم . کسانی که میخوان رمان من رو داشته باشند باید بدونند که بنده به پول احتیاج دارم تا بتونم اثرم رو براشون کپی کنم . بنده در همین جا اعلام میکنم به آتیه ی هنر در خاکم هیچ امیدی ندارم و فکر نمیکنم روزی گل و بلبل روی درخت های امید ما بشینه . اگر میل ترک وطنم بود ، موقعیتش بود حتما از این خاکی که هواش سرب شده و خاکش رو نفرین گرفته میگریختم چرا که هجرت واجبه .
نمیدونم روزی چند نفر بازدید کننده دارم . حدود 150 نفر ، دوستان اینترنتی م باید اگر این اثر رو میخوان آدرس برام بفرستند تا من متن رو کپی کنم و برای تک تکشون نامه بنویسم و در ضمیمه ی اثرم سنجاق بزنم و بفرستم . نمیدونم چه قیمتی میتونم بگذارم ….
رمان من 135 صفحه است . پول کپی یارانه چقدر شده . کپی رنگی چی ؟ شاید ده هزار تومن . . . شاید 15 هزار تومن . . . چقدر گیر من میاد . . . چقدر ارزش دارم . من با پررویی تمام اومدم این جا مینویسم من رو چقدر میخرید ؟ من یه پتیاره ی ادبیاتی اینترنتی شدم . . . من بدون مجوز کتاب خودم رو پخش میکنم حتی اگر مجبور شم از جیب خودم بزنم . . . شاید کل کسانی که برای من کامنت میگذارند 20-30 نفر باشند . . . . . شاید هیچ کدومشون حاضر نباشند برای کتاب من پولی بدند . اما اگر جزیره نشین ها هم نخوان کتاب من رو بخرن . نخوان بیشتر از اندازه هم بخرن به طخمم نیست . خودم این کار رو میکنم . کتابم رو از ترمینال جنوب تهران به صورت رایگان دست مردم قرار میدم تااز قصه ی خوشگل بلندش ، از ادبیات متفاتش لذت ببرند . از ترمینال جنوب تا شرق و غرب ، اما من این پول رو از کجا باید بیارم ؟ ؟ ؟ از یارانه ام ؟ من میس شانزه لیزه از همین بلاگ جزیره در کهکشان اعلام میکنم اگر مردم ، – که کسانی هستند که در این جا از مرگ بنده آگاه شوند – مسئولیت مرگ من ، خودکشی بنده ، خود سوزی بنده کسی نیست جز وزارت ارشاد اسلامی .
در این جا میس شانزه لیزه ، لباس خواب حریر سیاه رنگش را که باد از تار و پود آن میگریزد بر تن کرده به تن و بدنش عطر میزند ، خودش را توی قوطی جمع میکند و با موبایل به دوستش زنگ میزند تا بیاید ، کلید را از زیر در بردارد ، در خانه را باز کند ، قوطی را پاپیون بزند ، به آدرسی که روی کاغذ روی میز نوشته شده بفرسد، که لانه ی آقای شاعر در اتاق زیر پله ای است در ته شهر پاریس ، همان جا که موش هایش بزرگتر از گربه هایش است و بوی ادرار از کنار رودخانه ی سن بلند است . . . جایی دور تر از خیابان شانزه لیزه و خیابان گابریل . . . خیلی دورتر . . . آقای شاعر در قوطی را باز میکند و تن تب دارش را به میس شانزه لیزه ی یخ زده هدیه میدهد و بعد او را مثل یک دستمال کاغذی توی آشغال ها لای شعرهایش میاندازد .
امضا
میس شانزه لیزه
سلام امیدوارم که بالاخره مسئولین و روسای مملکتمون به عقل رسیده باشند و دست از بازی کردن با نیروی اتمی کشیده باشند. این ژاپنیها که انقدر وارد بودند بدبخت شدند حالا چه برسد به ما که کارشناسانمون یه سری روسی هستند که مثل چینیها و ژاپنیها به خدا ایمان ندارند حالا چطور میشه دلشون به حال ما بسوزه.این همه نفت داریم این همه سد داریم اما تا مردم را به پودر تبدیل نکنند ول کن نیستند. من فدای ولایت فقیه و رهبرم نه این دولتیها.
میس جان. من کتابتو می خوام. ایران نیستم. المان زندگی می کنم …نمی دونم چطوری اما خودت یه فکری بکن دیگه…می خوای پولشو پست کنم. یا میخوای بیا اینجا بهت بدم
تازه اینجا رو خوندم. چندوقت نشد به کسی سر بزنم.الان همه اونایی که نخوندم رو خوندم. نمیدونم چی باید بگم، ولی اگه به نتیجه ای رسیدی که بهت ضرر بیشتری نخوره، حتما در جریان بذار. دوست دارم کتابتو بخونم، حتما
وقتی اینهمه دنبال پولی و اینهمه بی شعوری و اینقدر سطحی و مبتذلی غلط می کنی می نویسی. نوشته های تو به درد کی می خوره آخه؟ تو برو همون گیسِ بقیه زنارو بکش بیچاره. ادبیات چه بدبختی شده که کسانی مثل تو می آن و می رینن توش!!!
الان در کامنت ها دیدم که کس دیگری هم پیشنهاد منو داده.
برای چی باید شماره حساب تو رو چک کنن؟ مگه مامور موساد هستی؟ یک داستانه که تو می تونی دستی هم منتشرش کنی و در ابعاد گسترده این کار رو نکردی.
بازم بررسی کن. به نظرم شدنی است.
میس عزیزم
اگر می توانستی در این اوضاع مجوز بگیری باید مشکوک می شدی.
حتما اخبار حمله به هدا گابلر با حکم دستگیری هفت بازیگر و کارگردانش را شنیدی.
بگذریم
من برای انتشار کتابت پیشنهاد بهتری دارم.
به نظرم یک رقم پشت جلد برای کتابت در نظر بگیر.و یک شماره حساب مشخص.بعد هر خواننده ایی که کتاب را خواست به شماره حسابت رقم را واریز کند. تو هم بعد از دریافت رقم، کتاب را براش ای میل کن. خیلی از هزینه ی کپی و پست مقرون به صرفه تر خواهد بود. هم برای تو وهم برای خواننده.ما دوستانت هم می توانیم در وبلاگ های خودمان یک اطلاع رسانی گسترده و تبلیغ کنیم.
اولین مشتریت منم. منتظر اخبارت هستم.
سلام
از بس گله کردم کخه چرا تا اینحد نا امیدی و بسه دیگه از رو رفتم اما تو همچنان داری مینویسی که دل گرفته است !! کی رو گرفته ؟ خب ولش کنه !! بس دیگه میس!! چرا میس من از این حالت بیرون نمیاد؟!! چرا میس من دوباره اون دختر شیطون نمیشه؟!! چرا میس من داستاناشو نمینویسه؟ چرا میس من …..
(من از میان درد و وصل و حجران .. پسندم آن چرا جانان پسندد..باباطاهر)
manam be liste kharidarane romanet ezafe kon
دختر کجایی جزیرمونو تنها گذاشتی که
سلام. کم کار شدی میس!!
خیر باشه !!
کاش بجای تبلیغ یاس و نا امیدی بدنبال ترویج شاد بودن و سر زنده بودن میکردید.
(چه غم اگر غم هم گم کند خانه ما را …)
میس سلام.
ببین حتما" که نباید کاغذی باشه. هزینه تکثیر سی دی از کاغذ و کپی کمتره. اگه متنت تایپ شده اس که چه بهتر . دو تا راه داری یا تکثیر روی سی دی .اعلام یه شماره کارت واسه واریز پول و بعد که تایید واریز رو گرفتی سی دی رو با پیک می فرستی واسه خریدار یا اینکه سی دی هم نه . فایل پی دی اف کتاب رو بعد از دریافت پول ایمیل میکنی واسه خریدار. اینطوری قیمت فروش رو میتونی یه کم کمتر از نسخه کاغذی در نظر بگیری.
راستی منم میخوام
سلام
قرار نیست ما با یک مجوز ندادن تعدادی آدم سطح پایین خودمون رو ببازیم!!
قراره ما فرهنگ جامعه را با قلمهامون تغییر بدهیم!!
پس از خودمان شروع می کنیم !!
سلام
قرار نیست ما با یک مجوز ندادن تعدادی آدم سطح پایین خودمون رو ببازیم!!
قراره ما فرهنگ جامعه را با قلمهامون تغییر بدهیم!!
پس از خودمان شروع می کنیم !!
هیچ توقعی هم ازت ندارم. هر کاری که بوده چون آدم لایقی بودی و هر کاری هم که پا پس کشیدم چون لایق نبودی . پس مهمون جیب خودت بودی.حالا این کتاب هم حسابش با برنامه های دنیای واقعی و اختلافاتمون و مشکلی که با تو دارم جدا بمونه.
یه روز با مشکلتو با من حل کن خیلی عصبانیم
چقدر شلوغش کردی خانوم. خوبه تازه فقط یه رمان نوشتی. می خوای با این کارا معروف بشی؟ می دونی چند تا مثل تو این روزا کارشون رد شده و صداشون در نیومده! حرف اونا اینه که اقلش ما واسه دل خودمون نوشتیم. شاید یه روزی بتونن چاپش کنن. اینهمه کولی بازی درآوردن برای یه داستان بلند در شان نویسنده نیست. بهتر نیست آروم باشید و بگذارید مدتی بعد، دوباره برای دریافت مجوز نشر اقدام کنین؟ رفتار شما اصلا حرفه ای نیست. این رفتار در حد همین نوشته های سطحی وبلاگی تون است. می دونید آثار بعضی نویسنده های خیلی بزرگ که در خفقان می نوشته اند سالها بعد از مرگشان منتشر شده؟ ماندگاری آثار آن نویسنده ها را می دانید؟ یادداشت شما را که می خواندم دردم آمد به خدا! شما اسم خودتان را می گذارید نویسنده؛ معترض؟!!!! چی؟ شماها فقط آبروی نویسنده جماعت را می برید.
به عنوان راهی باشیم که نه فقط تو . بقیه هم بتونند بی ارشاد بفروشند . یه راهی که برای پیچوندن حساب بانکی هست . اینه که رمز شارز ایرانسل برات بفرستند . ۲تومنی . ۵تومنی .
قبلا انجام شده !! و داره انجام میشه !
من هنوز منتظرم ها…
نمی دونم انگاری می خواستم همدردی ودرد دل کنم ولی جای دیگه ای رو اشتباهی نشونه گرفتم.معذرت.
شاید بهتره بعضی موقعا فکر کنیم که برشت چیزهای خوبی گفته که بدرد زندگی هم می خوره.
خوشحالم از اینکه کسی نمی تونه اذیتت کنه و
حماقتهامون؟ من چیزی نفهمیدم!
زیاده ارادت است.
قرار بود من يه مرد سنگي باشم
ولي ميس شانزه ليزه ي عزيز
با نوشته هات زار زدم
منهم هيچ اميدي ندارمممممممم….
میس جان سلام…..شماره حساب بده یا شماره کارت با قیمت کتابت بعدش هر کسی شماره فیش یا شماره تراکنش رو با ایمیل خودش برات بفرسته و بعدش تو که حسابتو چک کردی فایل کتابتو به صورت زیپ یا پی دی اف برای ایمیل اون شخص بفرست ،هر چند که اگه کتابت به دست هر کسی با امضا خودت برسه خیلی بهتره ولی خوب از طریق ایمیل راحتره…