میخواستم کلی دل و قلبه بگیریم و ناز و نوازش کنیم همدیگه رو که این همه از هم دور بودیم . نمیدونم این چه احوالاتیه که دارم . توی یه هفته دو تا دکتر رفتم و بالای دویست هزار تومن خرج کردم که ببینم چه مرگمه ؟ چرا سرم گیج میره ؟ چرا دوباره پاییز که شد من این جوری شدم و تا کی باید هی قرص بخورم و نخوابم و دیونه بشم . القصه میخواستم بگم چرا نبودم و میدونم دلتون واسه من قدر تخم چشم مورچه شده بود . اما به خدا ، به پیر ، به پیغمبر که دو هفته است حتی تمرین های تئاتر رو هم نمیرم از بس که مردم از بس که جان ندارم ، بعد از همه ی متر کردن تهران و بالا – پایین رفتن چمران و دید و بازدید دکترهای محترم، همه متفق القول تشخیص یکسان مرض اعصاب و شوک و جنون دادند و قرهای کلونازپام و پرفنازین و کوفت و زهرمارهای جدید را هم که همه هزار عارضه ی از کار افتادگی و … دارد را به ما تجویز نموده و خواهش کردند دوستانمان دستی به سر و گوش ما بیشتر بکشند ، بیشتر ما را دوست داشته باشند که ما بس وضعمان ناجور شده و احتیاج به عشق و محبت داریم . باری مرض ما از آن جا شروع شد که ( هیچ کس) از بلاد خارجه به بنده زنگ زد تا خودش را علامه ی دهر دانسته و سعی در تحقیر ما کند که وا اسفاها بر او که موفق نشد . میبینم که چانه ام دارد گرم میشود . به درک که حال و احوالم چه بوده . حواسم خوب به مجسمه ی فردوسی و غیبت دوستانم بوده است . سر کارهای دیگرم جز تئاتر رفته ام و شب ها با دیدن هزاردستان همان دوره ی دبستان را مرور میکنم و تیتراژش را هنوز از وضو گرفتن رضا خوشنویسش از برم تا صدای تیک تاک ساعتش و قلم تراش و صدای تیر و فشنگ و خونی که از قلم میچکد . باری برای من ، خیلی مایه ی تعجب است که در این دوره زمانه یا ملت عزیز را خر فرض کرده که دارند این بدیهیات را نشان میدهند یا هنوز از دانستن دیالوگ های علی حاتمی در سریال هزاردستان مارا بیلمز دانسته و فکر میکنند همین یک شعبان استخوانی میبینیم و اصلا یاد شعبان بی مخ و کودتای ٢٨ مرداد و دکتر مصدق و کاشانی نمی افتیم !!! یا اینکه سرنوشت هر کسی که از پیش در سیاست پای کتابت ،در خط میرزا بنویسی خوش خط و بالا .که خود در نهایت بلای این نقشه ی سیاست میشود را ما هنووووووووووز نمیدانیم ؟ به خصوص در قتل های زنجیره ای و گوشواره ای و برندی و حلقه ای ومارک دار ، ایوسن لورن و گوچی و دیور ، غیر زنجیره ای سالیان است نمود پیدا کرده نه؟! و ما را آیا ….مسئله ؟
آیا با بازپخش و پخش هزاردستان برهزارسئوال دوره ی آخرزمانی ما تلنگر نمیزنند وجود مبارکمان را ؟این دل که شده صفحه ی جگر خراش و یاد گذشته ، با دیدن خوش نویس توی گونی و مفتش گاهی یاد یک چیزهایی می افتیم که هر کس که نیفتد ( خر ) باشد.
روی هم رفته آن چه که عیان است چه حاجت به بیان است ، خب وقتی مینشینی پای سریال و تیتراژ ابتدایش را با بلبل هزاردستان وموسیقی حیرت آورش که به حق سازنده اش مدیون مرتضی خان نی داوود است میشنوی نام خود استاد حنانه را نمیبینی که هیچ ، چند میزان که میپرد هیچ ، کیفیت سریال هم که بد است هیچ یاد بربادرفته و .. میافتی که چرا آن رت باتلرها و سوفیا لورن ها را این قدر خوب نگه داشتیم ، زرورق پیچی شده ولی این مجموعه ی پر ستاره را در بدترین ساعت شبانه روز و تکرارش را در بدترین ساعات شبانه روز یا ( ایضا) شاهد پخششیم و این قدر قیچی شده ؟ هان ؟ یعنی جناب صدا و سیما شما این همه آنتن خالی دارید ؟ والا بلا بچه ها در به در دنبال نود دقیقه ای و سریال هستند مگر همین هزاردست و پاها کم خط قرمزها دارد؟ یا شاید هم نع نع برعکس ….برعکس فهم من شما هنوز استحاله ی رضا خوشنویس به رضا تفنگچی را نفهمیده اید ؟ به خدا که تا قبر آ آ آ آ خان مظفرها همیشه در پشت پرده ی سیاست مترسکهایشان را تکان میدهند و تاریخ به شیوه ی هرودوت دروغگو مینگارند و ما نیز به خدا بی مخ نیستیم . اگر خم به ابرو نمی آورد جوان برومند امروز که میس شانزه لیزه باشد برای نوستالجیکش از بازی درخشان جمشید مشایخی است و گردن بریده شده ی فروهر در آرایشگاه و دزدی های جذاب و اقتباس های شاهکار حاتمی که او نیز چون سازنده ی نوای سریالش منبع اقتباسش را با زیرکی نام نبرده مثلا از جعفر شهری و … اما خب ما هم از زیر بته به عمل نیامدیم به خدا . یه کم از ما ها حساب ببرید بد نمیشود . شاید کار و بارتان گرفت . این روزها سر به داران و هزاردست و هزارپاها تیکه ی خیلی ها نیست اما من هنوز همان سال های 66 بود یا 68 درست یادم نیست.. به خاطرم هست که دیدن این سریال و شنیدن این که مثلا استاد منوچهر اسماعیلی به جای (عزت الله انتظامی – جمشید مشایخی – محمد علی کشاورز – جمشید لایق ) حرف میزند خود برای من معمای بزرگی بود (معما هااااااااااااااااااا)…برای آشنایی با بیلمز هایی که میدانم هنوز سن و سالشان قد نمیدهد یا هنوز مثل داروخانه چی ستاره که با من کل میزد و از تئاتر به عنوان کمدیی برای رفع خستگی و نشستن و جیپس خوردن با عیال آینده میگوید بد نیست ( این جا ) را کلیک کنید تا ببینید که همان طور که سر به داران بی نظیر بود و شکار روباه پرستاره و بی عیب و شاید با شکوتر، زنده تر ، تر و تازه تر ، هزاردستان هم در سریال های پخش شده از آنتن بی نظیر و نمونه بود و حیف که هنوز قدرش را کسی نمیداند . دوست تر دارم برای اینکه کسی دچار شک ، اشتباه نشود میخواهم به استاد مرتضی نی داوود اشاره کنم ….به پیش در آمد اصفهان واینکه آسته رفت و اومد تا گربه شاخش نزنه و خروس جنگی بازی درنیاورد تا دیده بشه .(البته شما روی اسم وی کلیک کنید :)(که شاید چه بسا چون بدبخت یهودی بود و یا مثل اسفندیار منفردزاده موسیقی هایش را به دربار نفروخت و واسه خودش چپ و چوپی بود، با فرح دیبا هم کاسه و هم پیاله نشد جامه ی- استاد- به تنش نکردند گرچه که بیشتر میدانست و میداندو به استادی میمانست و گوشت تلخ نبود . )
حال در تمام این احوال به رگ گردن برخوردن ما که اصولا چرا مجید انتظامی یا ابن البابا برای خودش میتازد و میتابد و میبافد و شجریان این ور و اون ور ، ور ور ور بابا آفرین اما چه جوری میتونی تو آخه ؟ یا مثلا این آقای شهرام ناظری که بنده به شخصه این شوالیه ی درجه دار پسر دار گل بلبل را هیچ دوست ندارم…..نه چطور میشود شوالیه ، بیاید دوئلانه در حال و هوای سبزی خوردن بیاوازد و هنوز صاف صاف راه برود در آصف و کت چرمین بپوشد و سیبیل هایش را تاب بدهد؟و میزان هایش پرت نشود . حذف نشود . اما این شور عاشقانه ی استاد نی داوود باید ریب بزند ؟ چرا ؟ آقای تلویزیون میشه بگید چرا ؟ما که چشم و دلمون از کارای شما سیره اما این یکی که خیلی غریب الوقوع بود به خدا !لااقل شما میدونید که فیلم سند زنده رو کی ساخته موسیقیشم کی ساخته …..نکنید به خدا زشته !آخه شما میدونید کار زیر بمب و تفنگ و چسب ضربدری چه سخته ؟! حالا این مکر نیست این جوری میزان های موسیقی رو پرت پرت این ور و اون ور میندازید ، فریم های فیلم رو هم سانسور میکنید ! این جوری میونمون شیکر آب میشه ها نکنید . داشت چونه ام و قلمم گرم میشد که توی ایرنا خوندم اولین باغچه بان فوت کرد . حالا مشکل دوتا نشه ؟ واسه کسایی که جزیره رو خوندن خیلی هم خوب مسجل شده که میس شانزه لیزه چقدر
جززززز زده که چرا از ثمین باغچه بان حرف و حدیثی نیست و چه خوب که یه رنگین کمان وجود دارد که ما بگوییم در تاریخ باغچه بان که بود . درگذشت اولین باغچه بان بدین سبب ناراحتم کرد که در تمرین های تئاترم به شدت صدای سوپرانو- متزو سوپرانوهای او و خانم بهجت را روی خودم کار میکنم و دیافراگم و حنجره ام را آب دیده . دوست دارم ……………خیلی هم دوست دارم حتما تاکید کنم که – حسین سرشار عزیز – یکی از شاگردان وی بود و یک روز حتما بس مبسوط در مورد وی خواهم نوشت . آخرین بار روی پرده در هامون دیدمش . یادش به خیر ! برای اینکه باغچه بان را بشناسید .جان مادرتان یا جان عشقتان یا جان عشق هایتان (این جا ) را کلیک کنید تا من نگویم اشگول هستید (این را هم به خدا از فیلم بی پولی یاد گرفتم وگرنه من با ادب تر این حرف هام شاید دو تا حرف بزنم که به مثلا به دوش بچسبی به جای اینکه اشگول بشنوی !!! شیر فهم شد؟)
حال برای کیش و مات کردن قرص ها و ضربه به روان های مغزم و پاک کردن خاطره ها روش طب سوزنی را پیشه خواهم گرفت . باشد تا جزیره را به فراموشی نسپرم .
من نبودم چند مدت،نبودنت رو نمیدوستم،حالا بهتری تو؟
صدا و سیما خیلی وقته داره تو بعضی زمینه ها به شعور مردم توهین میکنه اما ما هم که خودمون کم با شعور نیستیم،میفهمیم چه خبره.
شهرام ناظری برام مهمه،باهاش عاشقانه دارم،نظرت برام مهمه ولی باهاش چندان موافق نیستم.
چه یادبودهایی بود توی این نوشته ها،لینک هاش خوب بود،لازم بود،ممنون.
امیدوارم آسمان بالای سرت بارونی باشه.
*تو کامنت دیشب پرسیدی که چم شده؟هیچی،فقط یک نفر دهنم رو سرویس کرده،کسی که باهاش خاطره داشتم،کسی که به خاطرش از خیلی چیزا گذشتم،اما همیشه و همانطور که بهت گفته بودم جواب آدمای خوب کیسه زبالست.
یک نفر میگفت:زندگی چه ارزشی دارد وقتی کلمه عزیزم را فقط برای بیرون گذاشتن آشغال به تو هدیه میکنند.
چقدر برا درد دل خوبی.مرسی
افسردگی فصلیه…
خوب میشی..
خوب می شیم..
امیدوارم که حال و احوالات هایتان زودتر بهبود یابد که یک روز زندگی برخی از همه ی زندگی برخی دیگر سودمندتر است و از رنج های گذشته و حال، تنها برای درس گرفتن یاد شود و در خیال و اندیشه ی آینده ای درخشان باشید.
درود میس عزیز امیدوارم حالت بهتر بشه و بتونی بیش از پیش از این هوای مست آلود و خوب پاییزی لذت ببری و مست بشی.
پست ایندفعه پر از نوستالژیک بود پر از غم و شادی پر از مرگ و زندگی پر از خاطرات خوب و بد شیرین.
ممنون از تو خدا بخاطر وجودت.
چه کردی ؟!!!
رفیق بیمار : ناجور
سلام.مرسی از جوابت.وقتی داشتم اون کامنت رو میگذاشتم احساس می کردم که کلمه کپی یه معنی بد رو به ذهن می رسونه.پسنوشت عرض کنم خدمتت که منظورم یه جور ادامه دادن,یه جور توی همون ژانر بخصوص اون موضوع صحبت کردن, یه جور تغییر لحن دادن به نوشتهات باتوجه به موضوعت بود.که این فکر کنم خوبی باشه البته.
وقتی داشتم از غصه نخوردن می گفتم مشخص بود که یه دنیا اسم از قلم میوفته چون اینجا سرزمین فرصتها وآدم های سوخته است.
ولی میدونی چیه.با تائید حرفت که میگی آدمهای زیادی هستند به تر تر تر تر از یعقوبی ها ,ولی من آخر جملاتم رو با یعقوبی تموم کردم چون ذهنم درگیر کارش بود.
راستی نوشتن در تاریکی رو دیدم.می دونم که خیلی سخت گیری ولی نظر شخصیمو می گم:خیلی خوب از کار دراومده بود.همین مبارزه یعقوبی با سانسور,همین تلاشش وعقب نکشیدنش ستایش آمیزه.روش تحسین برانگیزش برای اجرای نمایش به آدم لذت می داد.امسال شاید ۲تا کارهم ندیده بودم که اینجوری تماشاگر رو وادار کنه واسه خودش فکر کنه.
البته چندتا چیز دیگه هم داشتم که گفتم شاید بخوای ببینی کار رو و پیش داوری میشه برات.
راستی دلم سوخت.یه بغض سنگین داشتم والبته کسائی رو دیدم که گریه کردند.
تصمیم گرفتی چند صفحه بخونیم؟روزی ۵ صفحه چطوره؟به نظر من چون می خوایم بادقت بخونیم خوبه.موافقی؟فوقش اگه دیدیم جا داره زیادترش می کنیم.
سلام
بعضی از قسمت های سریال قهوه تلخ رو دیدم. راستش رو بخواهید تیتراژ اونم جالبه و در خور ستایش ! (رای منی که اهل هیچ چیز نیستم جالبه فنیش رو نمی دونم )
انقدر فشار درسا زیاده که فرصت فیلم دیدن رو ندارم. کاش میشد شبانه روز بجای ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت بود. هرچند میس رو بازم نمیشد دید !!
سلام میس جان دلمان بسی تنگیده بود برایت
واقعا متاسفم که یه مدت نبودم البته بیشتر برای خودم که مطالبت رو داغ داغ از دست دادم
گفتم اول یه عرض ادبی بکنم بعد برم سراغ مطالب
فعلا
خوب می نویسی.یه جورائی با کپی گرفتن یه چیزی حسی رو می دی که اون چیز داره.امیدوارم همیشه واسه دل خودت بنویسی بعد بزاری ما بخونیم چون یه طعمی داره دلنوشته ها.
بیا برای هنر توی ایران غصه نخوریم.غصه از بین رفتن فیلمهای حاتمی ,غصه فیلم های ساخته نشده تقوایی,غصه صدای گرفته ودرنیامده سی ساله ی فرهاد, غصه ی از دق کرده مرده ی فریدون فروغی,غصه ی آوازهای داشته ونشنیده هزاران ستاره ی زنی که هستند ولی نمی شناسیمشان, غصه نویسندگان بندزندان کشیده,غصه ی علی ,علی سنتوری ها,غصه ی رفتن ها, غصه ی نبودن سوسن تسلیمی بهروز وثوقی, غصه ی کارهای نساخته بیضائی,
بیا نخوریم غصه ی محمدیعقوبی رو. نخوریم غصه ی …
بیا نخوریم,دق کنیم ,بمیریم به جرم درد.
فردا کار یعقوبی رو می بینم.یه حس درب وداغون خوب ومشتی دارم .امیدوارم یعقوبی از پس گوساله های ممیزی پس از این همه روز براومده باشه.به هر حال احساسم اینه که بعد از تئاتر مخصوصا اگه بارون ادامه داشته باشه یه دل سیر گریه خواهم کرد.به حال کی؟باید دید.
میس خانوم جون .(با لحن یک ادم حسود بخون ) میشه منم بازی بدید تو این خوانش شاهنامه .اگر عیبی نداشته باشه منم از دوباره با شما شروع میکنم .خیلی جلو نیستم .برنامه رو به منم بگو لطفااااا
من چی دیرم یاخچی یازمیسان بالام….. اوزون بیر خاص سبک وارندی. هر آدام چی بجوور استعدادی الولماز…. هامی تقلید الیل لر سن اوزون بی مکتب ادبی سن…. پیس دیرم….؟… من د یوگادان خوشوم جلمیر
حالا که موافقی بگو روزی چندصفحه بخونیم؟منم امشب پس شروع می کنم.فقط بگو چند صفحه هرروز بخونیم؟بعدشم اینجا هر سوال یا نظری درمورد قسمتهایی که خوندیم داشتیم با هم مطرح می کنیم.خیلی عالی میشه.
سلام میس. خوبی؟
خدا بد نده !! نمی دونم چرا این میس من اینقدر مریضمیشه (از بس از دست اینو اون حرص میخوری دختر. ولشون کن. اینایی که تو رو ازار میدن ادم بشو نیستند)
راستش هزار دستان رو بخاطر خیی چیزاش دوست دارم. رضا تفنگچی تا حدودی مثل خودمه و انگار از روی کارهای من الگو گرفتنش !! بهر حال اون سریال با همه بریدنهای بعضیا (که هیچ وقت از گاز زدن فیلم ها سیر نمیشند (بخدا فیلم رئیس جمهور رو اگه ببینید دیونه میشید که این سگه چقدر فیلمو گاز گرفته !!) چنان خوب از آب که نه اما از کار در اومده که حالا حالا ها جمع کردن چنان افراد هنرمندی کنار هم برای هیج کسی مقدور نیست !! شما از کدوم شخصیتش خوشتون میاد؟ در مورد تیتراژ سن من قد نمیده و خوب یادم نیست تیتراژش چطوری بود. بدم نمیاد دوباره ببینمش!
میس جان خبر رو شنیدی؟ تالار مولوی قراره آخرای آبان باز دوباره راه بیفته!!
تو دشتو تو بیابون…میباره برفو بارون، یاااااااااد اون روزابهترید گلم؟
دیشب دو ساعت توی یاهو بودم…موندم تا بیای…نبودی..چراغت روشن نبود…نگو قرص خوردی و نیستی و رفتی….. برگرد بیا میس ! بیا دخترک من! نانا تنهاست ….نانا منتظرته….نانا خره لجنه احمقه که نیست پیش تو…. که بزرگراه چمران رو با تو زیر پا بگذاره….
سلام میس من! آخ که دیوانه م کردی با این نوشته…. اصلا من نمی فهمم ، یعنی چی؟ یعنی چی که تو اینهمه خوب می نویسی؟! ها ها ها؟ یعنی چی که من توی رویاهام تو رو می بینم که تند و تند داری یادداشت می نویسی و یادداشت ها رو می دی صفحه بندی تا بشه ستون ثابت یه روزنامه توپ فرهنگی و ادبی ؟ یعنی چی که دود سیگار نمی زاره من اون چشمهای خوشگل و فراری از خیلی چیزها رو ببینم ؟ و تو رو تشخیص بدم؟ خودتی دختر؟ خودتی؟ موهات سفید نشده چرا؟ یه پره گوشت گرفتی اما…. منم خودمم ها…ببین من؟ همون که یه عمریه داره کهکشان رو می خونه و خسته نمی شه….میس؟ ستون فردا رو درباره چی می نویسی؟ به خدا که کم داشتیم تو رو اگر نبودی….
سلام دوستمممم.مریض بودم.سه پست آخرتو الان خوندم.ببین به صورت کاملا جدی پایه هستم که با هم شاهنامه را شروع کنیم.منم قبلا خیلی از داستانهاشو خوندم و حتی برای بعضی از درسهای دانشگاه.اما دلم همیشه می خواست از اول تا آخر جدی و حرفه ای بخونم.مثنوی رو هم چند جلدشو خوندم.دلم می خواست تمومش کنم و همینور بوستان و گلستانو.توروخدا اگه پایه ای بگو تا برنامه بزاریم که شروع کنیم و توافق کنیم چندصفحه هرشب بخونیم.دونفری خیلی بهتر جلو میریم.منم شاهنامه های خوبی دارم و کلی کتاب مرتبط.پس به من بگو کی شروع کنیم وبه چه صورت.البته توافق می کنیم.منم هرشب میام جزیره و خلاصه از روند کارمون به هم اطلاع میدیم.چطوره دوستم؟
واقعا حوصله اینهمه خوندن نداشتم . کلیت مطلبو دیدم که خوب بود . تو رو جان هر که دوست دارید و ندارید شما که اهل تیاتر در آوردن یید . کمی به فکر چش و چال ما باشید . کم گوی و گزیده گوی چون در . !
همین کمی هم که خوندیم کلی خندیدیم، البته .