جشنواره ی جزیره ای

درمیان قاب عکس های اشخاص شاخص و شخیص نشسته بودم و مثل یک دختر خوب داشتم به نصیحت پدربزرگانه ی پیرمرد گوش میکردم . پلک های هشتاد ساله اش را باز کرد و با دهان بی دندانش ، با صدایی که از ته قبرستان خاطره ها میامد به من گفت :” قیچی اش کن . بعضی آدم ها مثل فریم های اضافه هستند که توی مونتاژ باید درشون آورد …قیچی اش کن . زندگی زیباست . ” فکر کردم مگه همه ی ما توی زندگی ، مونتاژ شده و دکوپاژ شده و بی نقصیم . .. پیر مرد ادامه داد :” از هر چیزی توی دنیا دو تاست ، زن – مرد ، زیبایی- زشتی، سفید- سیاه، خوبی، بدی …” پیر مرد میگفت و خسته نمیشد . . .خاکستر سیگارم را در اتوی عهد قجری ریختم و همچنان به چشم های کم سوی پیر مرد چشم دوختم . پیرمرد از توی دفترچه اتود من بیرون آمده  و به عینیت درآمده بود . . . یک داستانی که نوشته بودم و حالا میدیدم . . .ماجرا از قبل وجود خارجی داشته . . . دفترچه اتود من مثل گنجینه ای است که همیشه همراه من هست و مثل فریم دوربین عکاسی لحظات را ثبت میکند . دیالوگ ها را میشنود . طرح آدم ها را میزند و بعد توی داستان هایم نشان داده میشود و در اداره ی ارشاد همه اش قیچی میشود . دفترچه اتود من پر از خاطراتی است که به واقیعت پیوسته و واقعیاتی که خیال بوده . پر از توهم و سایه روشن .

بهمن شد و هنوز اثری از برف نیست . زمستان بی برکتی شده . هوا مثل عید ، دلگیر و آفتاب هم که با پر رویی میتابد …جیک جیک پرنده ها…. مبادا که فکر کنند بهار شده و ج ف ت گیری کنند ! . . . فصل آخر سال 88 هستیم . تقویم 88 به سرعت ورق خورد و روزهای آخر  با تلخی فراوان ،با مرگ و زلزله و قهر دادار گذشت . زمستان وقیح شده و ابر ها سردشان نمیشود . باید فکری کنیم . برف را دعوت کنیم بلکه این روزهای مرده با کفن سفید در خاطرات 88 دفن شوند نه مثل مرده ای بی کفن و   بی گور .

بهمن شد و ماه خاله زنکی جشنواره های ال و بل فرا رسید . جشنواره موسیقی- تئاتر- فیلم . جشنواره هایی بی برکت … خشک و خالی . . . افسرده شدم . باید یک جشنواره  ی  جزیره ای بر پا کنم و بلیطش را پیش فروش کنم و به داوری آثار بنشینم . اما چه جور جشنواره ای ؟ عکس ، ایده ، هیجان انگیز ترین جمله ؟ خفن ترین اس ام اس؟ داستان دو خطی ؟ سورپرایز ترین پست بلاگ ؟ … یا هم چهار تا گزینه بگذارم و شما بشوید داورش و ببینیم چه کسی رای میاورد (البته از هر کامنت بی آدرس و ناشناسی دوری ورزیده و به شناس ها بها میدهیم تا معلوم شود که عدالت برقرار شده و همه چیز صادقانه پیش میرود ) جایزه اش هم …….جایزه ی این جشنواره ی جزیره ای هم باید یک چیز مجازی باشد …. مثلا برنده باید یک موضوع به من بدهد تا در موردش بنویسم . هر چقدر سخت . خفن . همان قدر بهتر….خلاصه یک همپین کارهایی .. 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

23 نظرات

  1. وقتی این کامنت رهگذر در به در رو خوندم کلی خندیدم!
    البته خنده از  روی بی ادبی و تمسخر نبود…
    همه حتمن می دونن خنده من برای چی بود….

  2. سلام خوبی ؟
    خوش به حال شما ها
    چقدر همه اینجا شادن و بی غم
    کاش دغدغه های منم نیومدن برف و بارون بود
    نمی دونم همه از انبوه غم و غصه زدید به مستی
    یا از این دست مخلوقاتی هستید که کلا نزده می رقصید
    نمی دونم قضاوت کردن همیشه مشکل بوده
    میس جان قصد بی ادبی نداشتم اما نمی تونم رک نباشم

  3. مي خواستي براي پيرمرد توضيح بدي بعد دريدا ديگه اين تقابل هاي دو تايي سفيد و سياه و خير و شر وزن و مرد و . . . تموم شده
    سلام
    بلاد خارجه كجا بود
    توي همين خرابشده ايم
    توي همين خراب شده  فيلم مي بينيم زندگي مي كنيم و . . .

  4. وقتی این کامنت رهگذر در به در رو خوندم کلی خندیدم!
    البته خنده از  روی بی ادبی و تمسخر نبود…
    همه حتمن می دونن خنده من برای چی بود….

  5. سلام خوبی ؟
    خوش به حال شما ها
    چقدر همه اینجا شادن و بی غم
    کاش دغدغه های منم نیومدن برف و بارون بود
    نمی دونم همه از انبوه غم و غصه زدید به مستی
    یا از این دست مخلوقاتی هستید که کلا نزده می رقصید
    نمی دونم قضاوت کردن همیشه مشکل بوده
    میس جان قصد بی ادبی نداشتم اما نمی تونم رک نباشم

  6. حالا چرا بهم می گی اننیشخند؟حالام اصلا خوب نبود.در حق اوراق شدن داغون بودم.البته بهتر نشدم.توصیه کردند به نوشتن درمانی

  7. راجع به جشنواره هم موافقم ! مخصوصا با داستان دو خطی خیلی حال می کنم

    راجع به زمستون هم ….
    وقتی بهش فکر می کنم گریه ام میگیره
    فصل مورد علاقه من فصل بارون و برفه و همه بهار و تابستون مزخرف و حال بهم زن تهران رو به امید پاییز و زمستون تحمل می کنم
    حالا اینروزا همش مثل تابستونه
    ناراحت

  8. در مورد زمستون گرم:خدا دلش برای دوستان  دربند سوخته

  9. من اومدم خجالت می کشم نظر بدمخجالت

  10. وای سلام میس شانزه لیزه جونم میدونی چند وقته این جا رو نخونده بودم . من با این جشنواره موافقم . دوستت داریم ههمون.

  11. سلام میس جان
    جشنواره چه کسی از میس شانزه لیزه می ترسد !

    به روزم

    زنده باد میس شانزه لیزه .

  12. همین دید ثنویه که پدر همه رو درآورده. خوشحالم که فقط من نیستم که به این زمستون بی‌خاصیت دارم بد‌ و ‌بی‌راه می‌گم و دلم واسه برف تنگ شده. پس منتظریم: منتظر برف و جشنواره‌ی جزیره‌ای.

  13. جشنواره جزیره یی؟؟؟ منم راه میدین؟؟؟؟ بیام کمک؟؟؟سلام

  14. این پیرمرده انگار وقت مرگش رسیده!
    چرا سیاه و سفید؟
    حد وسط نداره؟
    مگه کامپیوتره که همه چی توش صفر و یک باشه؟
    جشنواره داستان های دوخطی خیلی خوبه
    حداقل تنبیهی برای ماست که عادت کردیم هی می نویسیم و هی می نویسیم و بعدش انتظار داریم ملت بیاند همه شو بخونند و بگن:تو عالی هستی!
    ایده خوبیه
    حالا دو خط کمه البته!
    بکنش پنج خط  
    خیر از جوونیت ببینی دختر جان
    شادزی و دیرپای

  15. فرستادم نرسيد.
    اين دفترچه اتودت فوق العاده است .
    شاد زي

  16. اين دفترچه اتودت فوق العاده است.
    شاد زي

  17. مي خواستي براي پيرمرد توضيح بدي بعد دريدا ديگه اين تقابل هاي دو تايي سفيد و سياه و خير و شر وزن و مرد و . . . تموم شده
    سلام
    بلاد خارجه كجا بود
    توي همين خرابشده ايم
    توي همين خراب شده  فيلم مي بينيم زندگي مي كنيم و . . .

  18. سلام. ایده خوبیه.

  19. الان داشتم وبلاگ داروگ رو میدیدم مثه اینکه او زودی جشنوارشو شروع کرده! اسم واسه عکساش 🙂
    دوباره سلام.

  20. اگه ما خودمونو از دیگران جدا کنیم که زندگیمون خالی کسالت بار میشه! اگه مثه بعضیا استفادمونو از دیگران ببریم بعد بریم پی زندگی خودمون آدمای اطرافمون هم مثل خودمون باهامون رفتار میکنن استفادشون رو میکنن و بعد میرن پی زندگیشون، اونوخ ما میمونیم تنها… فیلم up in the air رو حتمن ببین.
    کوچیک که بودم تو دست یکی از اقوام نزدیک کتابی دیدم بهش گفتم چیه؟ گفت طالع بینی چینی! گفتم یعنی چی؟ گفت تاریخ تولدت رو پیدا میکنی هر سالی یه حیوون میشه و طالعت رو میخونی گفتم من سال  64 رو چه حیوونی میشه؟ نگاه کرد گفت میشی گاو! بعد طالعم رو خوند نوشته بود سال گاو  پر برکت! بهترین سال برای کار برای ازدواج  و….چ خوند خوند و خوند  حالا امسال که سال گاو بدترین و بی برکت ترین سال عمرمه! این چینیها همچی شون بنجله!! حتی طالع بینیهاشون!
    جشنواره ای که در به در به دنبال داور واسش باشن به لعنت خدا هم نمی ارزه! موافقم همون خودمون یه جشنواره را بندازیم بهتره!
    سلام میس جان خوبی؟

  21. تو دنیای مجازی همه پشت نقابیم با آی دی بی آی دی
    اینم ای دی :[email protected]
    تنهایی ، بیا یه جشنواره را بنداز راجع به همین تنهایی
    نگاه هر کس به تنهایی ، اصلا چرا ما انقدر تنهاییم چیکار کنیم که از تنهایی خودمونو فدای چیزی نکنیم
    چرا با هم صاف نیستم مث کف دست
    چرا همش همدیگرو دور می زنیم
    چقدر تعارفای الکی چقدر لبخندای چسکی چقدر دروغ و دروغ و دروغ
    اصلا تنهایی خوبه؟ درد ما آدما چیه ؟چه مرگمونه ؟
    مدیر جشنواره  نظر خودت چیه ؟

    خیلی تلخه : جایی که حس لمس کردن از تو دریغ میشه
    از من دلخور نشو هم صحبت مجازی چشمک
    اینم برای تلطیف فضا ( گل)

  22. میس عزیز و گرامی واقعا از هر چیزی یه ضدی وجود داره . جشنواره خیلی ایده خوبیه .

  23. مغزمو باز میکنم . با انبر از دوطرف میگیرم و توش یه نگاهی میندازم تا شاید از تو این انباری کهنه یه ایده پیدا کنم . اما … یه گوشه کپک زده . با کلی تار عنکبوت . یه گوشه بوی تعفن گندیدگی میده و یه قسمتم خزه بسته . هیچی … خالیه . نه. خالی نیست . حال به هم زنه !
    اینه تمام خلاقیت موجود من ! هه !