توی این روزهای شهر کتابی

 

توی این روزهای نمایشگاه ِ کتاب که سر ِ همه شلوغه و همه جز پلاس شدن توی فیس بوک و سرک کشیدن کاری ندارن یه ماجراهایی پیش اومده که قبل از هر رسانه و منبعی ذکر میکنم . اولندش که جدیدا در گیلان و تهران بر اثر تزریق ب – کمپلکس ب 12 در عضله ی بنی آدم ها آبسه هایی تولید میشه که اون ها چرک میکنه و دهن همه رو صاف میکنه . در چند تماسی که با چند دکتر و داروخانه داشتم متوجه شدم که تزریق ب- کمپلکس خارجی هم آبسه ایجاد کرده … آقایون وزارت بهداشت لطفا پی بگیرید و ببینید جریان چیه مشکل از سوزن هاس یا تزریقات چی ها بلت نیستن یا آمپولها جعلی شده خلاصه عضله ها بایس سر جاش بمونه نمیشه که ما دائم دنبال وظیفه ی شما باشیم شما باس فکر ِ ما باشید . از ما گفتن بود ، لطفا در این روزها ی ویروسی ، ب- کمپلکس و دوازده رو به صورت خوراکی بخورید ببینم من کامنتی از آقای وزارت بهداشت یا خانوم وزارت بهداشت دریافت میکنم یا که نع . 
توی این روزهای شهر کتابی متوجه شدم یک سری شلغم دور و برم بو میدن انداختمشون سطل آشغال . آخه یه آدم چقدر میتونه ناکس باشه و نقاب بزنه به چهره و خودش و فرشته جا بزنه ؟ یه روز سوراخ جوراب ِ ما باشه و فردا از پشت خنجر بزنه ، سوسک کردن که باشه ما آّ خوردنِ اگه جیک نمیزنیم لال نیستیم زیادی باادبیم . . . نک و نال میکنم و جز میزنم که چرا اینقدره صاف و شفاف و ماه تابونم . . . همیشه صاف عینهو مست هایی که راس میگن برخورد میکنیم در صورتی که میبینی نه جونم ، نه …نه مردم ظرفیت ندارن باس نقاب بزنی و به به و چه چه بزنی و هندونه زیر بغل و چوب کاری اضافه کنی مام اهلش نیستیم . . . توی این هاگیر واگیر ما نقاب نداریم واس همین چش ندارن صداقت ما رو ببینن باس عینهو مترسک باشی ، دوست داشته باشن …زکی هی ! ما از بیکسی با هر کسی نمیپریم ….سرسره هم سوار نمیشیم . . . استفاده ی ابزاری هم کار ما نیس بابا جون . . . جمع کن  بساط و هری . . . حالا تو میخوای دوستم باش یا دوست قبلیم یا دوست بعدیم . . . چرا دوس داری دروغ بشنفی مگه خری بابا . . . من از این تیریپ آدم های فراجناحی و مبادی ادب و آداب نیستم خوبم بی تربیتم که چی … تو که ظرفیت منو نداری ، قافیه رو نباز بابا برو از جمع یاران دور . . دور باد چشم حسود بابا … من نمیفهمم چرا توی این وانفسا این دوستهای هزار ماشالای بر و بازیگر که از عشق به خدا واسشون این تو نوشتیم و هی قلم زدیم ، این قدر توی قیافه ان ! … نیست با ما رفیق دنگ بودن حالا شدن فیلسوف و از بالا نیگاه میکنن انگاری همه حشره ان ، سوسکن ، همه خزنده ان و اونا آدم و فیلسوفن … بابا زشته تو میای توی روی مردم میگی کار نمیکنی دو روز بعد میری با همون شبکه قرار داد میبندی دروغ نگو دیگه . . . باس کار کرد ، گیر و گرفت و گفت و دست هم رو گرفت نه اینکه زیرآبی رفت …باس شفاف بود . . . نمیشه که صد قدم من تو نیم قدمم نه . زکی ! هنرمندای ما هزار ماشالا ، دارن دور از جون شما ، شبیه کاسب های محل میشن و نه درک موقعیت حالیشون میشه نه دس گرفتن حالیشون میشه نه حمایت ، دوس دارن همیشه زیر دست بمونی تا بالا نیای و اون ها رو از بین ببری و یه وخ معروف اینا شی … مام که بابامون شریفی نیا و مامانمون رخشان نیست داریم تلاش میکنیم که از دایره ی ارتباطات بگذریم و به کارمون برسیم ، ولی دیگه هر چیزی حدی داره جونم . . . بعدا میگن چرا در خانه ی سینما بسته اس … بابا همتون با هم دشمنید … میگن چرا تئاتر فلان شده …. دو کلوم نمینویسید به اشتراک بذارید … عمل نمیکنید … متحد نمیشید … دوستهای آقای برهانی هی نیان فحش بدن به ما …آقا رمولوس کبیر کار بدی بود . بالا برو پایین بیا فحش بده …. بچه های گالری دار …بابا حد نگه دارید … دوستان موسیقی دان که همه با دو ر می فا سل لا سی شدن موتسارت و اوه اوه ، دروغ هم که حناق نیست دیوار حاشام بلنده … بچه های سینمایی که اوه اوه …بابا بچه هایی که هنوز یه خانه سیاه است نساختید اینقدر پایه ی نامردی رو سف نکنید بعدا خودتون میشکنیدا …ضمنا توی این روزها که نمایشگاه کتاب ِ و همه ناگهانی کتاب خون شدن ، این قدر صابون نشر چشمه و الباقی رو به سینه نزنید مطالعه کنید ببینید این فشار ها به بقیه هم اومده … من از این ضد تبلیغ و موج سواری خوشم نمیات … لات بازی اگه باشه که ما بیتربیتیم …غیره اینه ؟ نیست اینجا کم فحش خوردیم ….حالا که ما بددهن و قاطی هستیم بذ باشیم بابا تو هری . . . ما که گوش شیطون کر خیلی هم وضعمون رو دوس داریم جونم . . . ماسک هم نداریم . .  . یاد بگیریم از کتاب خدا که یه کم همدیگه رو ترو خشک کنیم و نرنجونیم همدیگه رو …. بابا یک کم همدیگه رو دوس داشته باشیم . یه کم . یه کم از هم عذر بخواییم راه دوری نمیره . . . 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

18 نظرات

  1. مگه من ترسی از کسی دارم.
    سرمو به باد بدم؟!!!!
    چون میدونم خبری نیست حرفی نمی زدم الآن هم میدونم خبری نیست اما من احمق فرض شدم.وبه شعور من توهین کردن.
    خودشون گفتن حق گرفتنیه دادنی نیست.پس منتظرباشن که نه تنها حق خودم بلکه حق بقیه رو هم می گیرم.تک وتنها تمام تلاشم رو می کنم.
    میس عزیز اگه جلومونگیری همینطور لولم میره بالا یهو دیدی حق توروهم گرفتم:)))))))))))))

  2. سلام میس جان!
    دقیقا من متنی با این محتوا البته یکم تندتر یکم جزئی تر به یک انسان به ظاهر شریف فرستادم.
    چون مثل همه ازش تعریف نکردم عزیزم های الکی نگفتم به شدت بهش برخورد:(
    آخه تا کی باید چشم پوشی کرد.تا کی باید احمق فرض بشیم.
    دقیقا می فهمم چی میگی.
    ته_ اعتراضت هم کاری می کنن که نا خودآگاه وخود به خود حذف شی.
    لعنت به هر چی انسان به ظاهر شریفه که کاری کردن که تو نا خودآگاهمون احمق زندگی کنیم.
    ای کاش همه ی اینا رو می رفتی تو گوششون داد میزدی شاید بشنون.
    متنت بهم چسبید.آخخخخییییششش:)

  3. سلام میس جان!
    دقیقا من متنی با این محتوا البته یکم تندتر یکم جزئی تر به یک انسان به ظاهر شریف فرستادم.
    چون مثل همه ازش تعریف نکردم عزیزم های الکی نگفتم به شدت بهش برخورد:(
    آخه تا کی باید چشم پوشی کرد.تا کی باید احمق فرض بشیم.
    دقیقا می فهمم چی میگی.
    ته_ اعتراضت هم کاری می کنن که نا خودآگاه وخود به خود حذف شی.
    لعنت به هر چی انسان به ظاهر شریفه که کاری کردن که تو نا خودآگاهمون احمق زندگی کنیم.
    ای کاش همه ی اینا رو می رفتی تو گوششون داد میزدی شاید بشنون.
    متنت بهم چسبید.آخخخخییییششش:)

  4. وقتی آغوش رفاقت یه تله اس
    حرف هفت تیرو برو باور کن
    وقتی هر قفس میشه شکل قفس
    حرف هفت تیرو برو باورکن!!!!!!!!!!!!

  5. دم شما گرم… شلغم بوگندو رو باس انداخت تو سلط آشغالو خلاص!

  6. سه پییییچ!
    اونی که تو فکر می کنی نیست! منظور من مرد 24 میلیون رایی بود…لبخند

  7. ولش كن اصلا.آدم مهمي نيست كه بخوايم بيش ازين روش وقت صرف كنيم.يه كيه مثل همونايي كه مخاطبت بودن…

  8. اون صداقتتو ی رو بودنتو دوست دارم میس…

  9. حس من نسبت به عدم حضور چشمه مثه حس تو به تعطیلی خانه سینماست.نشششر کتابای دوزاری…

  10. نوشته شما بر فیلم چیزهایی هست که نمیدانی را خواندم و لذت بردم.

    با احترام

  11. دمت گرم عزیزم…
    من هم موافقم که اگه کمی همدیگه رو دوست داشته باشیم راه دوری نمیره…
    پس دوستت دارم دوست من.

  12. دمت گرم عزیزم…
    من هم موافقم که اگه کمی همدیگه رو دوست داشته باشیم راه دوری نمیره…
    پس دوستت دارم دوست من.

  13. دمت گرم عزیزم…
    من هم موافقم که اگه کمی همدیگه رو دوست داشته باشیم راه دوری نمیره…
    پس دوستت دارم دوست من.

  14. دمت گرم عزیزم…
    من هم موافقم که اگه کمی همدیگه رو دوست داشته باشیم راه دوری نمیره…
    پس دوستت دارم دوست من.

  15. اوه اوه اوه…چه عصبانی وحشتناک
    کی باهات بد تا کرده دختر؟
    تو بالا بری پایین بیای هرجوری بنویسی دوست داشتنی هستی ماچ

  16. مرد کلاه به سر

    پس بریز بیرون راحت شی!
    مگه این مملکت چنتا دکتر داره؟!!!!
    همون که از قد رعنا-چهره جذاب-بیان شیوا-جملات نغز-کله پرمغز و کلیه صفات انسانی بی بهره است دیگه!

  17. لحن کلامت ودوس دارم رک وپوست کنده همه نمیتونن اینجوری باشن خوش به حالت

  18. مرد کلاه به سر

    حیف نیست از اون جنس قلم عدول کنی و به این سبک بنویسی؟!
    یه جاهایی لحنت حتی شبیه آقای دکتر میشه: نمیات(ببینیت و …)!!!
    البته عصبانیت درش موج میزنه ولی برای توپیدن به بعضیا آدم بهتره به سبک خودش این کارو بکنه نه به روش اونا.
    میگن حرمت مسجد به متولیشه یا اگه پیش نماز بگ…بقیه میر…!(مثل همین الان که من همچین عبارتی رو استفاده می کنم)
    یا وای به روزی که بگندد نمک یا …