بی تا

 ( بی تا )

فیلم (بی تا ) را به هزار و یک دلیل دوست دارم . دلیل های بچگانه ام شباهت بیش از اندازه ی خودم به (بی تا ) است به طوری که مو لای درزش نمیرود و دلایل غیر بچگانه ام ، خود فیلم است . خوب یادم هست خیلی سال پیش در یکی از همین شبکه های تلوزیونی وطنی ، در برنامه ای که دیر وقت ها پخش می شد و در مورد سینما ی ایران صحبت میکرد ، در یک قسمت خیلی واضح در مورد فیلم بی تا ی هژیر داریوش صحبت شد ، حتی تصویری از گوگوش که روسری به سر داشت  و از نیم رخ به پشت میچرخید را هم پخش کرد ، در این برنامه از این فیلم به عنوان تنها فیلم مهم پیش از انقلاب که به زن نگاه جدید غیر کالایی داشته یاد شد و همین قدرش هم من را متعجب کرد . فیلم بی تا به نظر من جزو فیلم های تکرار نشدنی تاریخ سینمای خودمان است ، از آن دست فیلم هایی که تا مغز استخوانش سواد ، روان شناسی ، شعور و هنر نفوذ کرده و شبیهش دیگر ساخته نمیشود ، چیزی در مایه ی فیلم (نرگس ) رخشان بنی اعتماد که به نظر من جسورانه تر از آن هنوز در سینمای ما ساخته نشده (عشق ممنوع آفاق به عادل و سرانجام آنها…) بعید میدانم که کسی این فیلم را ندیده باشد ،‌ اما برای اطمینان خاطر یک بار مضمون فیلم را همین جا مینگارم :

بی تا  (گوگوش)دختری است با احساسات پاک، که شدیدا به لحاظ عاطفی به پدر خودش (عزت الله انتظامی)وابسته است ، پدرش که سرهنگ بازنشسته ای است از افسردگی دچار ناراحتی روانی شده  و در خانه کنار کبوترهایش در اتاقی مجزا زندگی میکند . مادر بی تا (مهین شهابی) زنی است با معیارهای یک زن عامی که به لحاظ احساسی و شناخت از شوهرش و بی تا خیلی فاصله دارد، او با دختر دیگرش سیما ، اما، رابطه ای حسنه دارد ، شاید چون سیما شبیه خودش است . بی تا عاشق مرد روزنامه نگاری -کوروش-شده که شدیدا در کار خود غرق است و نمونه ی مرد روشنفکر جامعه است ،  نمونه ی اکثر مردانی که برایشان مثال میزنند (بعد از اینکه حالش رو کرد عین دستمال کاغذی پرتش میکنه اون ور) عشق بیش از اندازه ی بیتا برای کوروش کم کم مایه ی آبروریزی و دردسر میشود برای مثال وقتی است که بی تا در حضور مهمان های مثلا باسواد کوروش سخنوری میکند و پاک آبروی کوروش را میبرد . کوروش به بی تا بی محل میشود و تلفن هایش را بی جواب میگذارد، حتی بی تا با پیدا کردن اسلحه ی پدرش او را تهدید میکند که دوستش داشته باشد ، اما کوروش بدتر از او فراری میشود و آدرس خانه اش را هم عوض میکند و برای مدتی هم به سفر میرود در همین حین تنها همدم و همراز بی تا که پدرش است میمرد. بی تا هر دو عشقش را از دست داده . شدیدا به هم ریخته است . خواهرش برای او خواستگار پیدا میکند . بی تا با بی میلی ازدواج میکند و همچنان یاد کوروش را در سر میپروراند . شبی که به جای تخت خواب در آشپزخانه خوابیده و رادیو را کنارش روشن کرده ناگهان صدای کوروش را از رادیو میشنود .خودش را سریع به چاپ خانه ی محل کارش میرساند . کوروش همچنان محبت او را پس میزند . بی تا در نهایت تا صبح ولگردی میکند و پلیس میگیردش اما بعد از نصیحت آزادش میکند . ماشینی کنار جاده برای بی تا بوق میزند . بی تا سوارش میشود .

شخصیت سازی بی تا محکم است . مو لای درزش نمیرود . تمام دیالوگ هایش درست است . پناه جستنش به یک قصاب توی کوچه ، دیدن پدرش در مرد دیگری، ادا های کودکانه و تقلیدهای غلو شده اش از همکار زن کوروش (پروانه معصومی) ، همدردی اش با پدر، عشق نابش به پدر ، تضاد شخصیتی اش با خواهرش که یک زن عامی به دور از ظرافت هاست ،‌ من این شخصیت سازی را دوست دارم . همین طور مادر بی تا ، زنی است که مشکلش هیکلش است ، بیگودی میبندد و روی دوچرخه ی ورزشی سوار میشود در حالی که شوهرش در اتاق دیگر از افسردگی کفترباز شده ، سیما زنی است عامی ، با معیارهای یک زن خوب زنی که توی سر شوهر میزند و بلد است دختر خوبه ی مامان باشد و هیچ وقت درگیر عشقی سوزناک نشده .جایی از فیلم ، بعد از ازدواج بی تا با شوهرش ، شبی قبل از اینکه بی تا برود سر جایش توی آشپزخانه بخوابد، میرود اتاق کارگر خانه که پیرمردی است و میخواهد شب را آن جا بماند اما مرد او را میراند ، بی تا حاضر نیست پیش شوهرش برود اما حاضر است پیش کارگر خانه بماند ، او دوست دارد آغوش  پدرش را و عشق گم شده اش را تنها کنار کارگر پیدا کند ….این کار را با شوهرش نمیتواند بکند . چون او در این نزدیکی حس شوهر بودن را دارد …نه عشق بی تا  است و نه پدرش و نه کسی است که بی تا برگزیده و من این را دوست دارم . گفتنی است فیلم بی تا   در  سال 1351 پنجمین دوره ی جشنواره ی سینمایی سپاس شرکت کرد و گوگوش برای بازی در این فیلم ، به عنوان بهترین بازیگر زن سال شناخته شد و جایزه ی پنجمین دوره ی جشنواره ی سینمایی سپاس را ربود.برای اینکه باقی مطالب را بگویم عینا اشاراتی که در سایت های دیگر خوانده ام همین جا پیست میکنم .

ماجرای ساخت فیلم بیتا از زبان گوگوش
اوایل پاییز سال ۱۳۴۹ در تهران فیلم بیتا کلید خورد دوست و نویسندهٔ خوب و عزیزم گلی‌ ترقی‌ سناریست و قصه پرداز بیتا و زنده یاد هژیر داریوش با توانایی وپشتکارکارگردانی بیتا را بر عهده داشتند و فیلم برداری آن با هوشنگ بهارلوی نازنین بود .
داستان فیلم از زمان خود جلوتر و فیلمی آوانگارد بود . هم قصه و هم بازیگری در این فیلم برایم بسیار جالب و هیجان انگیز بود. بازی درنقش بیتا بعد از کار با زنده یاد جلال مقدم در فیلم سه دیوانه( ۱۳۴۵) و فیلم پنجره (۱۳۴۸) و فیلم طلوع (۱۳۴۸) کاری ازهاملت میناسیان و برادرش به من پیشنهاد شد در فیلم طلوع استاد جمشید مشایخی و دوست بسیارنازنینم سرکار خانم فخری خوروش دوست داشتنی و بلا الوندی ( درنقش دخترپزشک ) هنر نمایی وایفای نقش می کردند …
با دقت سناریوی بیتا را خواندم و اشتیاقم را برای بازی در این فیلم نشان دادم. کار این پروژه با نظم وحرفه ای آغاز شد و بمن آموخت که یک فیلم سینمایی وعواملش چه گونه باید عمل کنند یکی‌ از لوکیشن‌ های این فیلم آپارتمانیست در خیابان محمودیه که در طبقهٔ اول آن گلی‌ ترقی‌ و شوهرش هژیر داریوش سکونت داشتند و در طبقهٔ دوم داریوش مهرجویی عزیز کارگردان صاحب نام سینما زندگی‌ میکرد که صحنه پذیرایی خیالی بیتا از پدرفوت شده اش وعشقش سینا در آپارتمان خالی ( محل سکونت روزنامه نگار) در واقع آپارتمان داریوش مهرجویی بود…..
در این فیلم من افتخار بازیگری در کنار بزرگانی چون عزت الله انتظامی -خانم مهین شهابی وهوشنگ کاووسی عزیز( منتقد نامی سینما) را داشتم کارگردانی خوب و حرفه‌ای هژیر نازنین این امکان را به من داد که بتوانم جایزه سپاس را برای بهترین بازی نقش زن در سال ۱۳۵۱ دریافت کنم .خانم زهره شکوفنده دوبلور نقش بیتا بودند، چون در آن زمان امکان صدا برداری در صحنه نبود. پروانه معصومی اولین نقش سینمایی خود را در این فیلم ایفا کرد. صنا ضیائیان از کارمندان تلویزیون ازسوی هژیربرای نقش روزنامه نگار انتخاب شدکه قبلا”درهیچ فیلمی ایفای نقش نکرده بود و دیگر اینکه صحنهٔ آخر این فیلم در قسمت تدوین و صدا گذاری تغییر یافت ….
قصه اصلی‌ : بیتا در آخر خود را به زیر ماشینی می‌‌اندازد و به زندگی‌ خود پایان میدهد ولی‌ در فیلم بیننده شاهد سرنوشت تلخ بیتا و ادامه زندگی‌ اوست … من قصه اصلی را دوست داشتم
فیلمبرداری بیتا در اوایل زمستان ۱۳۴۹ به پایان رسید و این فیلم تا سال ۱۳۵۱ به دلایلی که از آن بی‌ اطلاع هستم اکران نشد . اکران بیتا موفقیت خوبی‌ به همراه داشت.. با اینکه سال‌ ها از آن روزگار می‌گذرد، خاطرات خوب آن روزها و همکاری در کنار عزیزانم همیشه با من است و دلتنگ یکایک ایشان! یادشان به خیر… و در نهایت بسیار خوشحالم که بیتا مورد پسند و منتخب شما نازنینانم قرار گرفت/سبز و آفتابی باشید و آبی

نیز در نقدی از  فیلم بی تا  ،چنین آمده :
 مایه ی تباهی تدریجی معصومیت و سرخوشی یک زن ، دست مایه ی مناسبی برای نویسنده ای چون گلی ترقی بود و همسرش هژیر داریوش هم این مضمون را  با الهام  از فرم آشنای سینمای مدرن اروپا و با ارادت ویژه به آنتونیونی به تصویر کشید.
 بی تا از انگشت شمار فیلم های پیش از انقلاب است که به مفهوم واقعی «زن محور» است و در چنین شرایطی و در حد و اندازه های آن سینما ، نامتعارف ، بدیع و به یاد ماندنی شده است.
 یکی از ویژه گی های تاثیر گذار بی تا ، بازی متفاوت گوگوش در نقشی خاص است . گرچه هژیر داریوش در تعبیری عجیب و جنجالی ، این فیلم را «مستندی در باره ی گوگوش منهای خواننده گی » نامید ، او در نقش دختری سبک سر ظاهر می شود که ناامید از مرگ پدر روانی و طرد شدن از سوی عشقی که بیش تر ساخته ی ذهن خودش بوده ، کارش به خود ویرانگری می کشد.
 فیلم می کوشد لحظه به لحظه ی این فروپاشی را از طریق رو در رو کردن بی تا  با شرایط ناهنجار بیرون شرح دهد . زوال اخلاقی و شرایط نا بسامان طبقه ی متوسط  و تصویری نه چندان سمپاتیک از روزنامه نگاری  روشن فکر به علاوه ی ازدواجی نا خواسته و از سر اجبار ، مهم ترین  زمینه های باور پذیری این استحاله ی آرام و ساکت است و تغییر بنیادین شخصیت بی تا در طول فیلم  از طریق همین سکوت به تماشاگر منتقل می شود ( سکوت ، واژه ی مورد اشاره ی فیلم ساز برای توضیح ِ نسبتِ فیلم با سینمای آنتونیونی هم هست ).
نکته ای که حضور این شخصیت را در در میان برگزیده گان ، متمایز می کند این است که بی تا به گونه ای از فیلم  و روش فیلم سازی تعلق دارد که می کوشد هر پیرایه و بزکی را از آدم های قصه بگیرد و احساساتی کردن تماشاگر در این فیلم ها ، گناهی نابخشودنی است .
 در نمونه های موفق این گونه فیلم ها ، احساس نهایی و تاثیرگذاری فیلم  و آدم هایش ، باید بطنی تر و استیلیزه تر به نمایش در آید و به قول داریوش ، این فیلم پیشنهادی ست برای « زیبایی مشاهده ی احساس»  توسط تماشاگران.
 شخصیت بی تا بدون دیالوگ های به یاد ماندنی  ، عمل گرایی خاص شخصیت های مشابه  و اغلب به دلیل حضوری درست  و به جا در میزانسن ها ی خلوت و نماهای طولانی  فیلم ، ماندگار شده است.

 

گلی ترقی گلی ترقی، داستان نویس، مترجم، استاد اسطوره شناسی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، از سال ۱۳۴۴ با چاپ داستانی در مجله “اندیشه و هنر” کار ادبی خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۸ با انتشار مجموعه داستان “من هم چه گوارا هستم” به شهرت رسید. در سال ۱۳۵۲ داستان بلند “خواب زمستانی” را منتشر کرد. به غیر از این دو کتاب آثار بعدی گلی ترقی، “خاطره های پراکنده” و “جایی دیگر” و “دو دنیا” و “بازگشت” متعلق به ادبیات مهاجرت است. گلی ترقی سالهاست که به فرانسه مهاجرت کرده است و در پاریس سکونت دارد.

نگاهی به زندگی و فهرست آثار گلی ترقی 

به همراه داستان کوتاه «پدر» از علیرضا مجیدی

نگاهی به زندگی و فهرست آثار گلی ترقی

گلی ترقی و “بزرگ بانوی روح من” همراه با خاطره ای از سهراب سپهری

گلی ترقی: داستانهای من، شرح احوال درونی ام هستند

دیدار با گلی ترقی

 وقتی ادبیات خانه ات می شود/ ترجمه کاوه شجاعی

گفتگو با گلی ترقی: جستجوی زمان و مکان از دست رفته/ گریز از دلهره های بی نام و نشان

شش داستان: پدرمن هم چه گوارا هستم/  آخرین روز/ اناربانو و پسرهایش/ خدمتکار/ خانه ای در آسمان/ و خلاصه داستان درخت گلابی و  گزیده ای از درخت گلابی/

 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

25 نظرات

  1. ممنون از نوشته ی جالبت
    متاسفانه از این دست فیلم ها خیلی کم در قبل انقلاب ساخته میشد
    امیدوارم خانم گوگوش  که علاوه بر خواندن بازیگر توانایی هم هستند در ان سوی مرزها(حیف که در داخل فعلا نمیشه ارزو کرد)باز هم نقش افرینی داشته باشند

  2. من هم این فیلم رو دوست دارم، از معدود فیلمهای قبل انقلاب هست که ازش خوشم میاد من تو این فیلم بود که متوجه شدم گوگوش چپ دسته!
    مرسی بخاطر معرفی دقیقت نمی دونستم که هژیر داریوش همسر گلی ترقی هست حیف که دیگه فیلم نساخت.
    سلام میس عزیز.

  3. سلام
    منم "بی تا " رو دوست دارم و اولین بار که دیدمش خیلی تعجب کردم که چنین فیلمی با مفاهیمی فراتر از زمان خودش تو اون دوران ساخته شده .
    بازی ها حرف نداشت. همه عالی و باورپذیر بود. داستان ؛ نوع روایتش و…
    همه اش قشنگ بود. حالا هم که فهمیدم پایان داستان رو عوض کردن بیشتر پسندیدم. چون وقتی ماشین جلوی پای بی تا می ایسته و بوق می زنه انگار یه جوری ادامه زندگی بیتا به بیننده واگذار می شه. نا خودآگاه همذات پنداری می کنی و فکر می کنی : خوب حالا چی ؟"
    کلا خیلی فیلم دوست داشتنی ایه . افسوس که سینمای ما همنطوی داره پیشرفت می کنه !!!!!

  4. خندهاااااااااااااااااااا!!!آره سیناس ولی تو نوشتی نه من

    گوگوش هست مادر من نیست

  5. آها! فراموش کردم بگم، این گلی ترقی شاهکاریه برای خودش، داستانهاش آدم رو با لگد می اندازه وسط فضای فکر نویسنده! این اناربانو بعد از این همه سال خوندن هنوز گوشه ذهن من جا خوش کرده!

  6. ممنون از نوشته ی جالبت
    متاسفانه از این دست فیلم ها خیلی کم در قبل انقلاب ساخته میشد
    امیدوارم خانم گوگوش  که علاوه بر خواندن بازیگر توانایی هم هستند در ان سوی مرزها(حیف که در داخل فعلا نمیشه ارزو کرد)باز هم نقش افرینی داشته باشند

  7. من هم این فیلم رو دوست دارم، از معدود فیلمهای قبل انقلاب هست که ازش خوشم میاد من تو این فیلم بود که متوجه شدم گوگوش چپ دسته!
    مرسی بخاطر معرفی دقیقت نمی دونستم که هژیر داریوش همسر گلی ترقی هست حیف که دیگه فیلم نساخت.
    سلام میس عزیز.

  8. سلام
    منم "بی تا " رو دوست دارم و اولین بار که دیدمش خیلی تعجب کردم که چنین فیلمی با مفاهیمی فراتر از زمان خودش تو اون دوران ساخته شده .
    بازی ها حرف نداشت. همه عالی و باورپذیر بود. داستان ؛ نوع روایتش و…
    همه اش قشنگ بود. حالا هم که فهمیدم پایان داستان رو عوض کردن بیشتر پسندیدم. چون وقتی ماشین جلوی پای بی تا می ایسته و بوق می زنه انگار یه جوری ادامه زندگی بیتا به بیننده واگذار می شه. نا خودآگاه همذات پنداری می کنی و فکر می کنی : خوب حالا چی ؟"
    کلا خیلی فیلم دوست داشتنی ایه . افسوس که سینمای ما همنطوی داره پیشرفت می کنه !!!!!

  9. خندهاااااااااااااااااااا!!!آره سیناس ولی تو نوشتی نه من

    گوگوش هست مادر من نیست

  10. آها! فراموش کردم بگم، این گلی ترقی شاهکاریه برای خودش، داستانهاش آدم رو با لگد می اندازه وسط فضای فکر نویسنده! این اناربانو بعد از این همه سال خوندن هنوز گوشه ذهن من جا خوش کرده!

  11. سلام میس جان! سورپریز خیلی خوبی بود از بی تا نوشتنت! از موسیقی قشنگش چرا نگفتی! چکناواریان موسیقی بی نهایت ساده و و تأثیر گذار و تأثر برانگیزی برای این فیلم ساخته! قطعه پیانوش با همون نتهای اولش آدم رو مسحور می کنه!

  12. سلام ….
    این فیلمو ندیدم

    اما متن اپ دیتت رو خوندم خوشم اومد ….
    دوست دارم فیلمو پیداش کنم ببینم

    شاد باشی خانومی

  13. سلام ….
    این فیلمو ندیدم

    اما متن اپ دیتت رو خوندم خوشم اومد ….
    دوست دارم فیلمو پیداش کنم ببینم

    شاد باشی خانومی

  14. سلام میس شانزه لیزه عزیزگل
    تحلیل فیلم و آثار خانوم گلی ترقی عالی بوددست مثل همیشهچشمکگل

  15. اولین باریه که این همه مطلب یک جا در مورد بی تا خوندم . خیلی ممنون. مثل همیشه نمونه بود .

  16. مادر من عاشق گوگوش بود!

  17. سلام میس شانزه لیزه عزیزگل
    تحلیل فیلم و آثار خانوم گلی ترقی عالی بوددست مثل همیشهچشمکگل

  18. من هم همین حس رو دارم!
    چه اشاره خوبی:
    صحنه پذیرایی خیالی بیتا از پدرفوت شده اش وعشقش سینا در آپارتمان خالی ( محل سکونت روزنامه نگار) در واقع آپارتمان داریوش مهرجویی بود…..

    من عاشق این صحنه اشم!

    تفاوتها-سبک سری ها-عشق کورکوانه و بچگی کردن بیتا دوستداشتنیش کرده و جرات کارگردان برای جلو بودن از زمانه خودش فیلم رو خاص و فوق العاده کرده!

  19. سلام میس جان
    آفرین چکار قشنگی کردی . نظرمو در مورد فیلم فکر کنم قبلا بهت گفته بودم (‌که فیلمو دوست دارم )‌. یه چیزی که یرای من جالب بود نظراتی بود که خواننده ها گذاشته بودند. چقدر برداشتها با هم متفاوت بود .بی تا را باید از چشم کارگردانش دید ، بیتا حاصل فکر و ذهن هژیر داریوش بوده او برای معرفی زن جامعه اش سراغ طبقه متوسط رفته و چقدر خوب جامعه تازه مدرن شده ایران را به تصویر میکشه . شاید به تعبیری بشه بیتای از خانه فرار نکرده را در فیلم به همین سادگی تصور کرد ( گفتم باز شاید ،‌شاید …)

  20. میدونی میس جان.  با حرف هایت موافقم اما شرح ناکامی بی تا در ظرف زمانی خودش قابل طرح هست. همونطور که نوشتی دخترهای امروزی کمتر اینطور هستند. از کوروش یا هیچ پسر دیگری دفاع نمی کنم. آنچه که من تو سالهای اخیر دیدم دیگر  فقط این دخترها  نیستند که بازنده این بازی هستند. شده یک بازی پایا پای. گاهی پسر می بازد گاهی دختر و گاه هردو اگرچه که شک ندارم در تحولات اجتماعی دیگری که در آینده اتفاق خواهد افتاد . باز هم مفاهیم تغییر می کنند. امروز کسی با یک چنین اتفاقی   زانوی غم بغل نمی  گیرد یا خودش را جلوی ماشین پرت نمیکند. مگر تو تجربه نکردی؟ مگر من تجربه نکردم؟ سقوط کردیم؟ شکست خوردیم؟  فقط لحظات سختی را گذراندیم  لحظاتی که اگرچه سخت بود اگرچه که جای زخمش باقی می ماند اما خوب می شود.
    خوب می شوی
    خوب می شوم
    خوب می شویم!
    شادزی عزیز

  21. میس جان  این داستان خیلی هم تلخ نبود! شرح روزمرگی های زندگی بود. تجربه هایی که تا آخر عمر می مونه همراه با حسرت غافل از اینکه اگه مثلاَ بیتا با کوروش ازدواج می کرد دو سال بعدش حسرت یکی دیگه رو می خورد و اینکه این چه غلطی بود که من کردم؟
    اما میدونی ؟ با وجود این که حتا گاهی همه این ها رو میدونی اما دنبال یک مستمسک می گردی برای  غصه خوردن
    آخر هر رابطه ای  سردی ست. حس مالکیت احمقانه ست. مغز هم دیگر را خوردن ست.  هزار چیز مزخرف دیگه هست
    آخر هیچ چیزی خوب نیست.  حتما این جمله نخ نما شده رو شنیدی که می گن رسیدن به مقصد هدف نیست در مسیر بودن هدفه…

  22. بیتا شاید نماینده همه ما دخترهای( البته گذشته) این سرزمین و فرهنگ است. عشق در مفهوم همه چیز. میدونی اون جایی که میره کتاب فروشی و یه کتاب مهم میخواد رو خیلی دوست دارم. منم این کارو کردم..خنده داره! ولی ما خیلی وقتها مجذوب آدمهایی میشیم که دنیای مشترکی باها شون نداریم و این وسط باید خودمون رو هم سطح کنیم…دنیای تلخیه..هم تو اون فیلم هم تو زندگی. بازم مرسی میس نازنین
    خوب باشی

  23. سلام. فوق العاده بود. این فیلم جزو بهترینهای منه. شاید جالب باشه برات که بگم منم شباهت عجیبی بین خودم و بیتا میبینم!!! عالی بود چون تا به حال اینهمه مفصل در موردش نخونده بودم. از لینکهایی که داده بودی هم ممنون. کلی حال کردم. مثل همیشه غیر قابل پیش بینی بودی عزیزقلب

  24. خیلی عالی بود . همینکه سرمان را از خواب پاییزی بلند کردیم . اطلاعات هنگفتی از هنر معرفی شما دریافت کردیم . چقدر خوب بود . حرف نداشت. از خواندنش لذت ها بردیم.

  25. دیوانه ای از قفس پرید

    من هم فیلم بیتا رو دوست دارم اما از عشق کور اون به نویسنده خوشم نیومد یعنی به نظرم خیلی کشش دادن و زیادی اون رو بزرگش کردن که با واقعیت های اونروز جامعه و حتی امروز جامعه همخونی نداره – شاید اگر نظر من رو می پرسیدن میگفتم تبدیلش کنن به خیال پردازی و رویا بافی که بیشتر شبیه کاریه که ما دخترها در چنین مواقعی انجام میدیم.