این بار چهارمیست که دارم این پست رو مینویسم . چون سه بار نوشتم و هر سه بار فقط تا قسمتی آپ شد ولی من از رو نمیرم .
دیدن فیلم La prima notte di quiete یا همان the professor یا le professeur اثر والریو زرلینی ، با بازی آلن دلون ، یکی از شوکه کننده ترین اتفاقاتی بود که میشد موقع دیدن یک فیلم برای من بیفتند . . . چون هیچ وقت باور نمیکردم بازی بهتری نسبت به سامورایی و چند فیلم دیگر از او دیده باشم . مضمون فیلم ، کلیشه و تکراری بود ، عشق استاد و شاگرد ، هر دو در حال غرق شدن قصد دارند یکدیگر را نجات دهند . اما با قاطعیت میگم ، حتی ممکن است شما هم این فیلم رو پیدا کنید و ببینید و با من هم عقیده شوید ، پلان هایی در فیلم بود که گفتم این سر صحنه اتفاق افتاده و بعد کارگردان خرجش کرده و توی فیلمنامه و برنامه نبوده اما بعد دیدم نه خود فیلکنامه بوده و حیرت کردم ، نگاه های آلن دلون ، از زاویه ی یک استاد اشربه خور درب و داغون ، مرد شاعری خود من ، که گاهی توام با خجالت های فراوان ، تماناهای فراوان در حد حمید هامون ، ریزه کاریهای زیاد ، دقت بازیگر روی بازی و سپردنش دست کارگردان حیرت من را برانگیخت ، اینکه خودش را در قالب خود آلن دلون حفظ نکرده بود ، در فیلم خودش را لحظه به لحظه ویران کرد و این ویرانگری جرعه جرعه و کم کم اتفاق افتاد ، اشک هایش و اضطرابش را تا به حال در هیچ کار دیگری به این شکل ندیده بودم . متاسفانه عکس های قشنگی برای این بلاگ در نظر گرفته بودم که همه پاک شد ، شما با سرچ اسم این فیلم به زبان ایتالیایی و یا فرانسه عکس ها را میتوانید ببینید و اگر – ر ت ل ی ف – شکن دارید پلان های ابتدایی در اینجا برای شما دوستان با کمال دقت و وسواس گذاشته شده . یا ( این جا ). به شما خوش بگذرد .
در این روزهایی که آلودگی هوا بیداد میکنه و نمیشه همسایه رو به رویی رو دید . خودم رفتم داروخانه و کپسول اکسیژن خانگی خریدم ،اندازه اش قدر یک اسپری معمولی است با این تفاوت که دماغت را باید به سرش بچسبانی و اکسیژن را به ریه هایت بفرستی تا مغزت هنگ نکند . ضمنا ماسک تا شو هم جایی نمیگیرد ، آن را داخل یک نایلکس بگذارید و توی کیف حمل کنید . من همیشه قرص ایندورال و پروپرانولول هم همراهم دارم تا اگر حالم بد شد سریع استفاده کنم ، اما مهمترین چیز که آلودگی هوا خرابش میکند چشم های شماست . قطره اشک مصنوعی یا اسنو تی یرز برای شست و شوی چشم به کار میرود و میگویند در تهران به دلیل غبار هر آدم سالمی باید روزی یه قطره اش را بندازد . اما چون خود قطره اش گران است — یعنی به محض باز کردن در باید تا یک ماه تمامش کنی و نمیشود — میتوان از همین قطره به صورت یک بار مصرف استفاده کرد که به لحاظ قیمت هم به صرفه هست .اسمش artelac هست و شما میتوانید توی کیفتان این را قرار دهید و .تا سه قطره درش جمع شده . از چیزهایی که به دلیل جفتک انداختن پرشین بلاگ نتونستم بهش بپردازم سالروز مرگ غلامحسین ساعدی بود .
او – گوهر مراد – دوم آذر به طور بدی با غم غریبی و خیلی زود تر از موعد به دیار باقی شتافت.
روی اسمش کلیک کنید و بشناسیدش .
داستان کوتاهی از او به نام کلاس درس در سایت دیباچه هست ، اگر این جا هم باز نشد در ان جا پیدا کنید و بخوانیدش. ( کلاس درس ) داستانی کوتاه ، هولناک ، با چفت و بست درس و درمون نوشته شده که در انتها و در طول توصیف و ادامه ی داستان شما را انگشت به حیرت باقی میگذارد . پس لطف کنید مطالعه بفرمایید .
کتاب (نامه های غلامحسین ساعدی به طاهره کوزه گرانی ) برای من باعث افتخار شد که در طول تاریخ ، حداقل ، این اسناد نشان داد ، زن فرهیخته ی جامعه ی ایرانی ، دیدگاهش ، انسانی تر ، جهان شمول تر ، ظریف تر و انسانی تر از مردان است !چرا ؟ چون شبیه همین نامه ها را فروغ فرخزاد هم برای پرویز شاپور نوشته ، با این تفاوت که تولد فروغ دی ماه ١٣١٣ و تولد ساعدی دی ماه ١٣١۴ است …یعنی ساعدی یک سال هم کوچکتر از فروغ است . هر دو در یک دوره ای نامه های افلاطونی وار ، عاشقانه نوشته اند .اما جالب این جاست که ساعدی با وجود اینکه مرددهه سی و چهل ماست از فروغ در همان دوره ( چه ادبیاتی ، چه دیدگاه کم میاورد )
هر دو تنها هستند . هر دو در مقابل یار و زندگی و شورشان کم آورده اند .
هر دو تمنا دارند و سعی میکنند عشقشان را با جملات به معشوق و معشوقه شان برسانند با این تفاوت که ساعدی به عنوان مردی که در آینده فرهیخته خواهد شد برای مردی که به آن شک کرده و یا ان مرداحیانا با طاهره جایی خندیده شاخ و شونه میکشد و عنوان میکند که نه تنها او را خواهد کشت ، بلکه میوزاندش و خونش را می خورد …یا اگر نتواند این کار را کند خود معشوقه ، خود طاهره را میکشد. او عشق را بیشتر زمینی و مادی میبیند و به کرررررات از رخ یار میگوید و دوست دارد مالک و صاحب معشوقه اش شود و حتی به او میگوید درس نخوان !!!! در صورتی که فروغ ناله و مویه دارد ، افسرده است اما شعر مینویسد ؛ از خودش دفاع میکند و برای اثبات عشقش جملات زنانه ی خاصی مینویسد که بعد ها در شعر هایش هم میبینیم . ولی ساعدی نه . این نشان میدهد که مردهای ایرانی ، (البته مشت نمونه ی خروار است ) در طول تاریخ نشان داده اند معنی عشق را در مالکیت میدانند و تعریفشان در این دهه هم برعکس شده یعنی هم مالکیت است هم جسمانی . یک چیز در هر دوره دیده نشده و ان طرز تفکر و دیدگاه و روح یک زن است . مردهای ما … همین مردها … همین شماها … از زن جز تن و جز بودنش برای شما چه چیز میخواهید ؟ آیا برای شما مهم است آن زن ، دوست دارد گاهی تنها ، روی شن های ساحل راه برود ، صدف جمع کند ، نامه بنویسد ، توی بطری آرزوهایش را بگذارد و به دریا برساند یا تنهایی سوار قایق بشود و برود و یک جزیره را کشف کند . آیا مرد ایرانی اجازه ی پیشرفت به زن را میدهد ؟ مرد ایرانی این روزها از زن پول خواهد و تن و زنجیری که بر پای او نهد ولاغیر … دیدگاهی که از سالها قبل ساعدی ها هم داشته اند و امثال فروغ ، امروز روز که با مردهایی این چنین دریده و گستاخ رو به رو میشوند بلاتکلیف میمانند ، مردهایی که به یک شوخی زن را هر،ظح میشمارند و ندیده قضاوت میکنند . عشق را نمیشناسند . برای همین کثافت مثل داستان کوری همه جا را گرفته . پس واقعا فروغ نشان داد که در زندگی شخصی یک سر و گردن دیدگاهش از ساعدی بالاتر است . بعد ها هر دو البته در زمینه داستان و دیگری شعر ، در زمینه کاری ماندگار میشوند اما ….قضاوت با خودتان .
مسئله بعدی که به ان پرداخته بودم تاریخ ١٠ آذر یا اول دسامبر ، روز جهانی ایدز بود . که حتی به صورت اس . ام . اس هم خبر رسانی شد . خب ، من به شخصه میگم وقتی در خبرگذاری ها گفته میشه موج سوم در ۵ سال آینده حمله ور خواهد شد و آمار میدهد باید اطلاع رسانی و اطلاعات زیادی داده شود . البته بدانیم چطور با یک ایدزی و یا معتاد برخورد کنیم . وقتی این همه فیلم ساخته میشود و همه ی معتاد ها بدمن داستان هستند و دزدند و زنشان را میگذارند میروند و … باید هم مردم بلد نباشند با یک معتاد چگونه برخورد کرد . دکتر علی شریعتی در تحلیل جنایت و مکافات داستایفسکی در مورد راسکولنیکف میگوید او جانی نیست جانی دست هایی هستند که به دستهای کمک خواهنده و نیازند کمک نکردند . قبل از اینکه هر کس به جای بدی برسد یه علامتی از خودش نشان داده و این ماییم که نادیده گرفتیمش پس ما مقصریم .
فروغ بی نظیر بود
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
من بمیرم….
من به خدا خودمو نمی بخشم….
الان که دارم مینویسم به خدا دارم گریه میکنم وسط سایت های های های های های های…
14 آذر تولد میس شانزه لیزه ی من بوده….
به هر گناهی من از این دیار بندازید بیرون حاضرم ..
چوون الان یک جورایی over hate
ام از خودم….
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه…
گوشی بیشرف ِ لامصب که زدم 14 آذر زنگ بزنه و بگه….
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه….
….
….
بعد از همه عذر خواهی ها:
براتون میخونم:
zum geburstag viel gluuuuuuuuuuuuuuuuuuuuke meine frunderin…
Ich liebe dich….
میس عزیزم….من را برای نبودنم 14 آذر میبخشید؟
هووووم؟
میس ِ من…!
میس مهربون تولدت مبارررررررررررررررررررررررررک ببخشید دیر شد .با کلی خجالت میگم اینو .
نه فیلم رو ندارم اما تهیه ش میکنم.
عجبا,مگه من لولو خورخورم که تو ازم بترسی؟!!!:دی
خوب میدونم دیگه,فک کردی فقط خودت بلدی فضولی کنی؟!فضولی یه چیزیه که همه بلدن,کسی که بگه بلد نیستم داره حرف مفت میزنه.اما من خوب میتونم کنترلش کنم که به خیلی چیزها سرک نکشه.
به خاطر همین حفظ حریم شخصیت میگم(همون نقابت)
که نتونستم درست و درمون بهت تبریک بگم و تو هم نتونستی واسه خودت تولد بگیری اینجا,یه تولد خیلی عادی با یه کیک که اسم خودت روشه,دمت گرم.
راستی نا مروت تو تصمیم نداری تولد بگیری و کیک بدی و کادو بگیری؟!!
Joyeux anniversaire,mon amie
ميس جانم سلام
عيشت مدام ا نگاه هاي آبي آلن دلون
دوست دارم فيلم را ببينم. اميدوارم زود زود
درباره هواي شهرمان چيزي نمي توان گفت ، چشمهاي سرخ و خسته، تن بيقرار و سر دوار گواهي مي دهند كه خيلي افتضاحه. كسي به فكر حال ما نيست.
ممنون بابت وجدان بيدار اجتماعيت در يادآوري ايدز. روزگار غريبي است وقتي خودشان از موج گسترده شيوعش ميگن قطعا بايد فهميد اوضاع قمر در عقربتر از ايني هست كه ميگن.
تو اين سياهي و چركي هوا ، با اين حجم قلمبه نارضايتي و افسردگي چشممان به جمال اين هم روشن.
خسته نباشي.
سلام عزیز جان
من به خاطر اینکه پیش خودم این برداشت رو کرده بودم که از تبریک تولدت زیادی خوشحال نمیشی به روی خودمم نیاوردم ولی انگار از قافله عقب موندم
فقط میگم که انشالا سالهای سال باشی و مواظب جزیرمون باشی
سلام میس….. ایدز و فروغ و ساعدی و تو… من و الن دلون و بی نظیربوتو… ما و گابریل مارکز و مارادونا…. تو و فریدا و اون دختربچه افریقایی گرسنه شکم باد کرده…من و شاملو و همکار خواهرم….سلام میس.سلام.
می دونم که الان اوضاع خرابه ولی امیدوارم با تلاش و نوشتن های شما و دیگر فرهیختگان، اوضاع ایران هم روبراه بشه.
بغل نه ولی نوازش کردم چون میدونستم که با بغل کردن و نوازش کردن، ایدز سرایت نمی کنه.
نکنه می ترسی که به یک ایدزی دست بزنی؟
میس عزیزم. ممنون از لطفت. که دل میدی به بی دلی هام! خبر خاصی نیست. فقط شنبه ها و یکشنبه ها کلاس داریم. برای همین جالب نبود…
و این پست. فقط میتونم یک کلمه بگم. رویا. این کلمه تمام تفاوت ما و مرداست. (تخیل نه.) رویا چیزیه که تو درک مردها نمیگنجه.
ببخش که کم بودم. دوست داشتم ساعتها راجع به این پستحرف بزنم. اما … (راستی فکر نکن که نفهمیدم باز شلوغ بازی در آوردی و جزیره رو قاطی پاطی کردی …)
بگذریم …
در مرحله ی دایورت کردن آدمها به سر میبرم . باشد که موفق شوم!
ارادتمند شما …
طا.الف
تولدت مبارک !
اگه می خوای بیا شمعها رو فوت کن!
چند تا بگذارم!
می خوای قبل از فوت آرزو کنی؟
قبلش چشمات رو ببند!
بستی؟!
نه؟
ببند، می بینمت من!
خوب …
حالا آرزو ، بعدش فوت کن!
اگه جشن تموم من برم دیگه!
کیکتو پست کن لطفا!
کادوت رو هم در اولین فرصت می دم .
فروغ بی نظیر بود
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
من بمیرم….
من به خدا خودمو نمی بخشم….
الان که دارم مینویسم به خدا دارم گریه میکنم وسط سایت های های های های های های…
14 آذر تولد میس شانزه لیزه ی من بوده….
به هر گناهی من از این دیار بندازید بیرون حاضرم ..
چوون الان یک جورایی over hate
ام از خودم….
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه…
گوشی بیشرف ِ لامصب که زدم 14 آذر زنگ بزنه و بگه….
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه….
….
….
بعد از همه عذر خواهی ها:
براتون میخونم:
zum geburstag viel gluuuuuuuuuuuuuuuuuuuuke meine frunderin…
Ich liebe dich….
میس عزیزم….من را برای نبودنم 14 آذر میبخشید؟
هووووم؟
میس ِ من…!
میس مهربون تولدت مبارررررررررررررررررررررررررک ببخشید دیر شد .با کلی خجالت میگم اینو .
نه فیلم رو ندارم اما تهیه ش میکنم.
عجبا,مگه من لولو خورخورم که تو ازم بترسی؟!!!:دی
خوب میدونم دیگه,فک کردی فقط خودت بلدی فضولی کنی؟!فضولی یه چیزیه که همه بلدن,کسی که بگه بلد نیستم داره حرف مفت میزنه.اما من خوب میتونم کنترلش کنم که به خیلی چیزها سرک نکشه.
به خاطر همین حفظ حریم شخصیت میگم(همون نقابت)
که نتونستم درست و درمون بهت تبریک بگم و تو هم نتونستی واسه خودت تولد بگیری اینجا,یه تولد خیلی عادی با یه کیک که اسم خودت روشه,دمت گرم.
راستی نا مروت تو تصمیم نداری تولد بگیری و کیک بدی و کادو بگیری؟!!
Joyeux anniversaire,mon amie
ميس جانم سلام
عيشت مدام ا نگاه هاي آبي آلن دلون
دوست دارم فيلم را ببينم. اميدوارم زود زود
درباره هواي شهرمان چيزي نمي توان گفت ، چشمهاي سرخ و خسته، تن بيقرار و سر دوار گواهي مي دهند كه خيلي افتضاحه. كسي به فكر حال ما نيست.
ممنون بابت وجدان بيدار اجتماعيت در يادآوري ايدز. روزگار غريبي است وقتي خودشان از موج گسترده شيوعش ميگن قطعا بايد فهميد اوضاع قمر در عقربتر از ايني هست كه ميگن.
تو اين سياهي و چركي هوا ، با اين حجم قلمبه نارضايتي و افسردگي چشممان به جمال اين هم روشن.
خسته نباشي.
سلام عزیز جان
من به خاطر اینکه پیش خودم این برداشت رو کرده بودم که از تبریک تولدت زیادی خوشحال نمیشی به روی خودمم نیاوردم ولی انگار از قافله عقب موندم
فقط میگم که انشالا سالهای سال باشی و مواظب جزیرمون باشی
سلام میس….. ایدز و فروغ و ساعدی و تو… من و الن دلون و بی نظیربوتو… ما و گابریل مارکز و مارادونا…. تو و فریدا و اون دختربچه افریقایی گرسنه شکم باد کرده…من و شاملو و همکار خواهرم….سلام میس.سلام.
می دونم که الان اوضاع خرابه ولی امیدوارم با تلاش و نوشتن های شما و دیگر فرهیختگان، اوضاع ایران هم روبراه بشه.
بغل نه ولی نوازش کردم چون میدونستم که با بغل کردن و نوازش کردن، ایدز سرایت نمی کنه.
نکنه می ترسی که به یک ایدزی دست بزنی؟
مرسی از نوشتت راجع به فیلم.امیدوارم بتونم ببینمش و حالی ببرم.
غلامحسین ساعدی شاید بتونه نماد یه مرد ایرانی باشه اما نمیشه این رو به همه تعمیم داد,من خودم حداقل با افتخار میگم:عشقم رو از دست دادم,چون نمیخواستم مالکیت داشته باشم,چون انتخاب رو با خودش گذاشتم و آزادش گذاشتم.این از من,بقیه میتونن خودشون از خودشون دفاع کنن. (یه نکته:کامنت من با اسمم تموم میشه,اگر اینطور نشد یعنی کامنتم نصفه اومده)
من که همینجوری عینک میزنم,این هوای کثافت تهران هم داره چشم منو از کاسه درمیاره,فکر کنم باید از همین قطره ها بگیرم.
اینکه ما نمیتونیم یه ایدزی رو بغل کنیم از اینجا ناشی میشه
که ما آدمای سالم رو زوری بغل میکنیم,مشکل از فرهنگمونه.
اصلا من برای این اینجام,توی این شب خاص برای تو که بگم:
تولدت مبارک,مرسی از تمام روزهای خوبی که همینجا با هم نفسش
کشیدیم,هوایی که توش آلودگی نبود,اگرم بود پاکش کردیم.تولدت مبارک,هرچند تولد نگرفتی از ترس خیلی چیزها…/با احترام…صابر
فیلم رو حتما در اولین فرصت خواهم دید .
بابت توصیه هات تو این هوان الوده ممنون به دل ادم میشست .انگار که یکی که تا حالا ندیدتت و نمیدونم چی و کییی نگرانته . من که چشم هام تو این روزها نیمه بینا شدند .رفتم اشک مصنوعی گرفتم ریختم به امید درست شدنش .
داستان رو خوندم نه درست و حسابی . از طرز نوشتنش خوشم اومد حالا چشمهام بهتر شد خوب خوب میخونم .
در مورد تفائت فروغ و ساعدی جایی نیستم که بخوام نظر بدم . جز اینکه مرد سالاری و پذیرش اون تو خون مرد ها و زن های ما حل شده و بیرون بیا هم نیست .
میس عزیزم. ممنون از لطفت. که دل میدی به بی دلی هام! خبر خاصی نیست. فقط شنبه ها و یکشنبه ها کلاس داریم. برای همین جالب نبود…
و این پست. فقط میتونم یک کلمه بگم. رویا. این کلمه تمام تفاوت ما و مرداست. (تخیل نه.) رویا چیزیه که تو درک مردها نمیگنجه.
ببخش که کم بودم. دوست داشتم ساعتها راجع به این پستحرف بزنم. اما … (راستی فکر نکن که نفهمیدم باز شلوغ بازی در آوردی و جزیره رو قاطی پاطی کردی …)
بگذریم …
در مرحله ی دایورت کردن آدمها به سر میبرم . باشد که موفق شوم!
ارادتمند شما …
طا.الف
سلام گلم، خوبید؟
سالروز ولادت تک اختر آسمان خونواده آقای … رو تبریک میگم، با آرزوی سلامتی و شادکامی
پلان ابتدایی فیلم رو که برامون گذاشته بودی نتونستم ببینم
اما داستان رو خوندم ولذت بردم و دست مریزاد گفتم به این حسن سلیقت
ویه نکته اگه آموزش ها واطلاع رسانی ها قوی باشه و مفید ونه برای رفع تکلیف آدم می تونه یه بیمار ایدزی رو هم بغل کنه
تولدت مبارک !
اگه می خوای بیا شمعها رو فوت کن!
چند تا بگذارم!
می خوای قبل از فوت آرزو کنی؟
قبلش چشمات رو ببند!
بستی؟!
نه؟
ببند، می بینمت من!
خوب …
حالا آرزو ، بعدش فوت کن!
اگه جشن تموم من برم دیگه!
کیکتو پست کن لطفا!
کادوت رو هم در اولین فرصت می دم .
ایدز یک بیماری است که در هنگام انجام کاری ( آمیزش یا تزریق یا…) احتمال سرایت آن وجود دارد و مانند هر بیماری دیگری روش هایی برای پیشگیری دارد.
ولی معتاد می داند که فکر و جسم خود را نابود می کند و البته که جامعه هم مقصر است همانگونه که برای یک دزد که از گرسنگی دزدی میکند.
میلاد باسعادت تان فرخنده ومیمون بادا!
(من بادهان بسته همیشه فریاد می زنم
اماشماهمیشه فریادهای مرا باگوش باز می شنوید
بین دهان وگوش فریادهای من تکمیل می شود)
تقدیم برای عرض تبریک (از رضا براهنی -کتاب خطاب به پروانه ها)
تلاش و روی تان در نوشتن قابل ستایش است ….
ستاره ام از مشهد، همونی که خواب شما و آقای سیامک صفری رو دیده بودم و …
سلامی دوباره میس جان………….
میلاد باسعادت تان فرخنده ومیمون بادا!
(من بادهان بسته همیشه فریاد می زنم
اماشماهمیشه فریادهای مرا باگوش باز می شنوید
بین دهان وگوش فریادهای من تکمیل می شود)
تقدیم برای عرض تبریک (از رضا براهنی -کتاب خطاب به پروانه ها)
تلاش و روی تان در نوشتن قابل ستایش است ….
ستاره ام از مشهد، همونی که خواب شما و آقای سیامک صفری رو دیده بودم و …
سلامی دوباره میس جان………….