گفتگوی [ کامل ] ساناز سیداصفهانی با علی قورچیان
به عنوانِ یک نویسنده و پژوهشگر ، گفتگو با علی قورچیان برای من استثنائی بود از این جهت که برخلافِ امرِ مصاحبه ، در انتها ، هنگامی که در دور دست میایستم و به این مصاحبه می نگرم ، سوژهی متنِ دیده شده را نویسنده ای مشتاق و پر شور میبینم که میلِ به جستجو و کنکاش در او تمامی ندارد و موضوعِ مورد نظرش حتما و قطعا چنان روح پر شررش آخته تا نویسنده را به وجد می آورد تا نویسنده دست به فتح زند و آنچه موضوعش ست را شکار کند ، آیینگی کند . حذفِ عکسِ نویسنده ی گفتگو کننده ، نبودِ سوم شخص آگاه در همه ی گفتگوهای مستقلم محسوس است و عکس ها از سوی خود من گرفته شده است . اما حذف آن در رسانه ی معتبرِ مجله و روزنامه نشان میدهد این جا هنوز به ایتالیای زمانِ اوریانا فالاچی از نظر قدرت ارزشگذاری نرسیده است .
گفتگو با علی قورچیان را حضرتِ نظامی گنجوی تدارک دید و اگر هفت پیکر نبود و دستِ برقضا خواندنِ این اثر و مقام آوردن جناب قورچیان در مسابقات کمانگیری روی اسب روسیه در زمانی واحد تلاقی نمیکردند ، این گفتگوی سی صفحه ای صورت نمیگرفت .
طی طریق در هفت پیکر یک طرف ، ناظر حرفه ی کمانگیری روی اسب و بقا و حیاتش از سوی دیگر ، جوازِ این غلیانِ احساسات را صادر میکند .
از نظر من این یک گفتگو نیست ، این نشست ِیک قهرمان کمانگیری اسب ایران و نویسنده ای ست که نظامی آن دو را پیوند میدهد .
تبَرُک این گفت و شنود را به تاریخ ایران زمین و آیندگان تقدیم می کنم ، چنانکه در گفتگوهای قبلی این نمایش رخ داد . شاید این گفتگو نباشد و شما با یک نمایشنامه رو به رو باشید !در زمانی که چُرت ِبی خبری انسان های مستقل حرفه ای را در سایه فور میبرد ، این گفتمان یک طلوع است .
به حدیث اندر شدم و سپاسگزاری م را بابت رسمی نمودن این نمایشنامه یا گفتگو یا داستان از ماهنامه ی تجربه دارم که با چاپ کردن بخشی از آن ، نشان داد که اهمیت نظامی ، کمانگیری ، نشست یک نویسنده با یک قهرمان کمانگیری چقدر با ارزش و بالنده است و من هم به دوستانم در مجله ی تجربه می بالم .
سئوال این جاست که آیا در هنگامی که سانازسیداصفهانی در برابر سوژه ی خود مینشیند و قلابش را توی دل داستان ها نشنیده می اندازد آن سوژه چقدر جا به جا می شود ؟ ابژه چقدر در شناخت آدمِ رو به روی خودش مشتاق است ؟ آیا جای ابژه و سوژه عوض نمیشود ؟ آیا چالش دو سویه است ؟
زنده یاد فهیمه راستکار در هنگام گفتگویمان می گفت این بسیار ناراحت کننده است که من از شما چیزی نمیدانم . گفت و گو نباید یک طرفه باشد . من هم باید از شما پرسش کنم ، یا زنده یاد اصغر بیچاره بعد از گفتگوی شش ساعته گفت : اینکه روزنامه با تو عکاس نفرستاده تا من و تو را در یک قاب توی صفحه اش بگذارد یعنی عقب ماندگی .
اماغایتِ عیش و لذت برای من بیرون کشیدن و نمایش دادن چیزهایی ست که هرگز دیگران بدان ها آنگونه که منِ ناظر نگریسنده اند نگاه نکردند و نتوانستند احیاش کنند .
سپاسگزارم از سایت فرهنگی اورسی که همیشه دست رفاقت و همراهی و عاشقش را به دست من داده تا دادِ سخن را از ناقاره خانه ی خودش با کرنای اورسی روانه ی مخاطب خاصش کند .
شما میتوانید این گفتگو یا نمایشنامه یا گفتمان یا مصاحبه یا داستان را به صورت کامل در سایت اورسی بنوشید و شگفت زده شوید .
با احترام
ساناز سیداصفهانی
( روی خطوط را لمس کنید و وارد اورسی بشوید )
[ لینک گفتگوی سانازسیداصفهانی با علی قورچیان ]لینک گفتگوی سانازسیداصفهانی با علی قورچیان
منبع : جزیره در کهکشان وبسایت رسمی ساناز سید اصفهانی