گفتگوی ساناز سیداصفهانی با شهرداد روحانی آهنگساز و رهبر ارکستر سمفونیک تهران
روزنامه شرق – 13 خرداد 1397
صفحه ی 8 و صفحه ی 9 هنر
دریافت لینک مستقیم از روزنامه ی شرق
گفتوگوي «شرق» با شهرداد روحاني، رهبر ارکستر سمفونيک
(شهرداد روحانی به مثابه رهبرارکسترسمفونیک تهران ، شهرداد روحانی به مثابه آهنگساز )
ساناز سيداصفهاني
شهرداد روحاني اینگونه خود را معرفی میکند: «من در کنار رهبري ارکستر، قطعاتم را ميسازم منتها نميتوانم تمام آثار خودم را با ارکستر سمفونيک تهران اجرا کنم. خيلي بهندرت پيش ميآيد که يک آهنگساز، رهبر ارکستر هم باشد. خيلي از رهبرهاي بزرگ ارکستر دنيا هيچ وقت آهنگساز نبودهاند، مثل کارايان يا زوبين مهتا… در نتيجه اين دو رشته ربطي به هم ندارند. اما اگر کسي بتواند در هر دو متخصص باشد و انجامش دهد، خب کاملتر است».او نیازی به معرفی ندارد. در ادامه گفت و گوی «شرق» را با ایشان بخوانید.
«شهرداد روحاني» بهمثابه آهنگساز يا «شهرداد روحاني» بهمثابه رهبر ارکستر سمفونيک، کداميک به ايدئولوژي و فعاليتهايتان نزديکتر است و کداميک انرژي بيشتري از شما ميگيرد؟
طبيعتا آهنگسازي انرژي بيشتري از من ميگيرد. چون بايد از هيچ، چيزي را خلق کنم در نتيجه کار سختتري است. اما درباره رهبري ارکستر، بايد اثرِ آهنگسازهاي ديگر را جلویم بگذارم. درموردش مطالعه کنم و ياد بگيرم و بعد با ارکستر کار کنم. درنتيجه از لحاظ سختي کار، به نظرم آهنگسازي کار مشکلتري است.
در مصاحبههايتان هميشه گفتهايد با اينکه بيشتر وقتتان صرف رهبري ارکستر سمفونيک ميشود، اما آهنگسازي را ترجيح ميدهيد. پس چرا در زمينه آهنگسازي کمتر کار ميکنيد؟
کمتر کار نميکنم! من در کنار رهبري ارکستر، قطعاتم را ميسازم منتها نميتوانم تمام آثار خودم را با ارکستر سمفونيک تهران اجرا کنم. خيلي بهندرت پيش ميآيد که يک آهنگساز، رهبر ارکستر هم باشد. خيلي از رهبرهاي بزرگ ارکستر دنيا هيچ وقت آهنگساز نبودهاند، مثل کارايان يا زوبين مهتا… در نتيجه اين دو رشته ربطي به هم ندارند. اما اگر کسي بتواند در هر دو متخصص باشد و انجامش دهد، خب کاملتر است. اگر يک موزيسين، هم نوازنده، هم رهبر و هم آهنگساز خوبي باشد و هم بتواند چند ساز بزند، طبيعي است که کاملتر است. ولي خيلي از رهبرهاي بزرگ دنيا، همانطور که گفتم، الزاما آهنگساز نبودهاند. من در زمينه آهنگسازي کمتر کار نميکنم. وقتي دارم يک قطعهاي را مينويسم شايد شش ماه يا يک سال طول بکشد تا تمام شود. وقتي آهنگساز اثري را بنويسد، تازه بايد اجرا شود. اين اجراشدن خودش زمان طولاني ميبرد. از زمان خلق يک اثر تا اجراي آن گاهي سالها طول ميکشد. مثلا آهنگسازان بزرگي مثل «بتهوون» همان وقت که قطعهاي را مينوشتند، همان زمان هم که اجرا نميکردند! همانطور که گفتم، ممکن است سالها طول بکشد تا به اجرا برسد.
با توجه به اينکه خودتان هم در زمينه نوازندگي ويلن و پيانو تخصص داريد، آيا در تقسيم زمان بين رشتهها دچار سرگشتگي يا گاهي دچار انسداد نميشويد؟
نه. به نظر من اينها همديگر را کامل ميکنند.
فکر نميکنيد کار رهبري ارکستر سمفونيک از وقتتان بدزدد تا به آهنگسازيتان کمتر برسيد؟
حتما همينطور است. متأسفانه يا خوشبختانه به دليل مسئوليتي که قبول کردهام تمرکز بيشتر و اصلي من رهبري ارکستر سمفونيک تهران است بهاضافه رهبري میهمان که گاهي انجام ميدهم. در نتيجه اين کار باعث ميشود وقت زيادي از کارِ آهنگسازي من گرفته شود.
با وجود این، چه چيزي باعث شد که مسئوليت رهبري ارکستر سمفونيک را قبول کنيد؟
چند مسئله بود. اولياش اينکه خب من رهبري ارکستر را هم خيلي دوست دارم. کاري است که با عشق و علاقه انجام ميدهم؛ بهویژه وقتي رهبر ارکستري باشم که نوازندگانش همزبان و همفرهنگ خودم هم هستند. کساني که ميدانم وقتي با آنها کار و بهشان کمک ميشود، نتيجه ميگيرند و اين نتيجه رضايتبخش است و چندين برابر خود من را به عنوانِ يک ايراني موزيسين ارضا ميکند. وقتي ميبينم همکاران من مسير رو به رشدي را پيش ميروند که پيشرفتشان را نشان ميدهد، براي من هم جذاب است براي همين اين مسئوليت را قبول کردم.
حتي اگر از کار آهنگسازيتان وقت بدزدد؟
من وقت را خودم پيدا ميکنم. من قبل از اينکه مسئوليت رهبري ارکستر سمفونيک را به عهده داشته باشم، رهبري میهمان ميکردم. مثلا در آسياي شرقي رهبري میهمان ارکستر سمفونيک بانکوک يا جاهاي ديگر را… که البته وقت کمتري از آدم ميگيرد، يک هفته يا چهار روز با ارکسترشان کار ميکني، اجرا ميروي و همهچيز تمام ميشود. نه مثل الان که هر روز بايد با گروه کار کني. مثلا چند وقت پيش ارکستر اپراي ونکوور، من را به سالن کوئئن اليزابت دعوت کرد که نزديک سه هزار نفر جمعيت دارد تا رهبري کنم. من در آنجا درمجموع يک تمرين سهساعته داشتم و يک هفته بيشتر آنجا نبودم.
با توجه به اينکه ارکستر سمفونيک فاز جديدي را همراه و همگام شما طي ميکند، چقدر از خروجي کاري خودتان راضي هستيد؟ ارکستر سمفونيک چقدر نسبت به دوره قبلي به لحاظ کيفي رشد کرده؟
واقعيت اين است من نميتوانم درباره دوره قبل حرفي بزنم چون نبودم. اما درباره دوره کاري خودم با توجه به اينکه ما از کارهايمان ويدئوي تصويري داريم، هرکس بخواهد قضاوتي کند، ميتواند ويدئوها را ببيند و ميتواند پيشرفت را در اين اجراها مشاهده کند. با حرفزدن من يا تعريف ديگران چيزي ثابت نميشود. اين ويدئوها که ضبط زنده اجراهاي ارکستر سمفونيک است، خودش سندي براي تشخيص است. البته بعضي اوقات هم در دورههايي اين ويدئوها را انتشار ندادهاند. شما ميدانيد که همه برنامههاي ارکستر سمفونيک ضبط و آرشيو ميشود. ببينيد ارکستر سمفونيک ميتواند در استوديو هم کاري را ضبط کند و بعد آن را انتشار دهد يا در سالن کار را ضبط کند صرفا براي اينکه بعدا ويدئوی آن را انتشار بدهد و گاهي تدوينش هم بکند، اما اجراهاي ما همه ضبط زنده بوده است و اديت نشده اين مهمترين ملاک است. دليل ديگر هم اينکه با توجه به چيزي که به من گفتهاند و مدارکش هم هست، با استناد به سايت «ايرانکنسرت» استقبال مردم نسبت به دورههاي قبلي بالاتر رفته. وقتي که به مردم کيفيت خوبي از کار ارائه شود، آنها هم استقبال ميکنند. البته منظورم ارائه موسيقي خوب است؛ موسيقي کلاسيک، سنتي يا جاز مخاطبش قشر خاصي از جامعه است؛ نهتنها در ايران، بلکه در همهجاي جهان.
بعضي از نوازندههاي خوب که در دوره قبلي بودند، در زمان شما در ارکستر نيستند. چرا؟
کسي که شما نام ميبريد، در استوديو دارد ساز ميزند. من به نوازندهاي احتياج دارم که هر روز سر تمرين باشد. خب وقتي نوازندهاي يک روز در استوديو ساز بزند و حقوق يک ماه کار در ارکستر سمفونيک را بگيرد، طبيعي است که هر روز سر تمرين ارکستر نميآيد. البته کساني که نام برديد، خيلي هم جزء نوازندههاي حرفهاي نيستند. ما الان نوازندههاي خيلي خوبي در ارکستر داريم. بهترينها را در ارکستر داريم.
آيا نوازندگاني بودند که در دوره قبل نبودند و بعد از رهبري شما وارد ارکستر سمفونيک شدند؟
بله. خيليها بودند.
دليلش خلق و خوي شما بوده يا رويکردي تازه به برنامههاي ارکستر داشتيد؟
نه دليلش اصلا ربطي به خلق و خوي من ندارد. من اتفاقا حرفهاي رفتار ميکنم و بسيار جدي هستم و خيلي هم به نوازندهها احترام ميگذارم. همان جديت و احترام را هم متقابلا دريافت ميکنم.
اولين کارتان را با کنسرتو پيانوي راخمانينف در پنجم خرداد 1395 آغاز کرديد. چطور اگر ارکستر سمفونيک پيشتر تضعيف يا بهتر است بگويم متلاشي شده بود، توانست با چنين قطعه سختي يکباره دوره جديدش را آغاز کند. آيا نوازندگان اين آمادگي را داشتند؟
جالب است که بگويم اتفاقا از همان برنامه ويدئو تهيه شده و من دلم ميخواهد شما همان ويدئو را نگاه کنيد. به قول شما من موقعي ارکستر را در دست گرفتم که ارکستر متلاشي شده بود و ما يک رپرتوار سخت انتخاب کرده بوديم. در آن اجرا يکي از قطعاتي که ارکستر سمفونيک زد، کنسرتو شماره دو راخمانينف بود.
نوازندگان با چند تمرين به اين مرحله از آمادگي رسيدند؟
الان درست خاطرم نيست اما با چهار يا پنج تمرين معمولي.
اصلا هراس اين را نداشتيد که اجراي قابلقبولي نشود؟
اصلا! چون من به خودم اعتماد داشتم. اتفاقا در همين شرايط است که ميتوان يک موزيسين خوب را محک زد.
البته همه اين کار که تنها بر عهده شما نيست. بخش اعظم کار بر دوش نوازندگان است، خيلي از نوازندگان قبلا نبودند و تمرين نداشتند. چگونه به ارکستر پيوستند؟
شايد وقتي ميبينند که کار جدي است و ميدانند نتيجه کار خوب خواهد شد، با عشق و علاقه وارد ارکستر ميشوند. تمرين ميکنند و مينوازند. باز هم دوست دارم يادآوري کنم که هر چقدر من بگويم مهم نيست؛ از آن برنامه ضبط زنده بوده. همه ميتوانند به اين ويدئوها و مستندات مراجعه کنند. اين مهم نيست که عدهاي ميگويند من خيلي عالي هستم، من خيلي فلان هستم! خب چه اهميتي دارد، الان داريد چه کار ميکنيد؟ من هيچ وقت از خودم تعريف نکرده و ادعا نداشتهام. منتها مهمترين مدرک و سند و دفاعم ويدئوهاي کارهايم است که انتشار پيدا کردهاند.
با توجه به اينکه پيشتر در يکي از گفتوگوهايتان گفته بوديد که روانشناسي مخاطب برايتان اهميت دارد و مخاطب موسيقي ارکسترال کم است و سنش پايين رفته. تصميم داريد با موسيقي فيلم مخاطب را به سالن دعوت کنيد تا تشويق شود. در واقع ميخواستيد با اجراي موسيقي فيلم تالار را احيا کنيد؟
خير. من اصلا چنين چيزي نگفتهام. اين حرف من نيست. موسيقي فيلم جاي خودش را دارد و موسيقي کلاسيک جاي خودش. ممکن است عدهاي موسيقي کلاسيک دوست داشته باشند و عدهاي موسيقي فيلم را يا هر دو را دوست داشته باشند. فراموش نکنيد در تمام مدتي که من مسئوليت ارکستر سمفونيک را قبول کردم، حتي يک بار هم کنسرت موسيقي فيلم نداشتيم. ممکن است يک قطعه يا دو قطعه از موسيقي يک فيلم را در کنسرتي اجرا کرده باشیم، اما اينکه کنسرتي مختص به موسيقي فيلم داشته باشيم؛ خير نداشتيم.
پس قطعاتي که از فيلم محمد رسولالله يا پدرخوانده يا اجراهاي انيو موريکونه داشتيد مختص يک شب نبوده؟
نخير. همانطور که گفتم در يک کنسرت موسيقي کلاسيک من يک قطعه از يک موسيقي فيلم را اجرا کردهام. اما اينکه همه اين موسيقي فيلمها در يک کنسرت باشد، اصلا چنين چيزي نبوده. البته من اين کار را در کشورهاي مختلف انجام ميدهم. اينطور که دعوت ميشوم صرفا به خاطر کنسرت موسيقي فيلم يا براي موسيقي کلاسيک يا هر دو آنها. اما من صرفا براي اينکه بخواهم بينندگان را به سالن بکشانم، اجراي مختص فيلم نگذاشتهام. همانطور که خودتان اشاره کرديد انيو موريکونه، يک قطعه بسيار زيبا دارد که براي ابوا و ارکستر زهي نوشته شده. من ميخواستم از يکي از نوازندگان ارکستر سمفونيک به عنوان سوليست دعوت کنم و به همين مناسبت چون دنبال يک قطعه مناسب بودم و ديدم اين قطعه خيلي به درد ميخورد، اجرايش کرديم و مورد توجه قرار گرفت. اما اصلا معتقد نيستم که براي علاقهمندکردن مردم به موسيقي کلاسيک، با موسيقي فيلم اين کار را کنيم. ممکن است در آينده چنين اجرائي داشته باشيم. در مورد موسيقي فيلم محمد رسولالله هم مناسبتي بوده که ما اين موسيقي را در آن اجرا کرديم. ما قبلا برنامهاي داشتيم که در غرب هم رايج است؛ يعني خانواده با بچههايش ميتواند بيايد به سالن تا موسيقي را بشنود. اصطلاحا به آن ميگويند کنسرت موسيقي خانوادگي (موزيک فميلي). در آن برنامه ما از پروکفيف که قطعاتي براي بچهها نوشته اجرا کرديم که ما يک راوي داريم که داستان پيتر و گرگ را روايت ميکند. مثل اينکه يک فيلم وجود دارد که در حال تعريفشدن است. هر شخصيتي را به يک ساز تشبيه ميکند. در دورههاي موتسارت، اپرا نقش فيلم را بازي ميکرد. اپرا يک هنر کامل است. هم اکتينگ، هم بازيگري، هم دکور، هم موسيقي، هم شعر و هم ليبرتو همه و همه در آن دخيل هستند.
در موسيقي کلاسيک ما جاي خالي اپرا محسوس نيست؟
حتما هست، اما ربطي به ما ندارد! اپرا يکچيز خاص است؛ برای مثال شعر آن را هيچکسي نميفهمد، زیرا آن نوع خواندن که از تکنيکِ خاصي استفاده ميکند، اصلا قابل درک نيست، بعدها برايش سابتايتل گذاشتند. حتي در وين براي مخاطبان اين شعرها که به زبان آلماني اجرا ميشوند، زيرنويس ميگذارند. اگر اپرا نباشد ما چيز مهمي را از دست نميدهيم، هرچند که بخش مهمي از موسيقي کلاسيک هست و کمبودش بالاخره حس ميشود، اما ما با اجراهاي خوب از قطعات مهم جهاني ميتوانيم جاي خالي آن را پر کنيم.
با توجه به اينکه شما در خارج از کشور در اجراهاي زيادي رهبري داشتهايد و در جريانايد، آيا اپرا در آنسوي مرزها هم مخاطبان خود را از دست ميدهد؟
بله خيلي کمتر شده است؛ صد درصد. ببينيد چندين اپراهاوس (خانهاپرا) در آمريكا ورشکست شدند. اصلا در آنها را بستهاند، چون هزينه خيلي زيادي دارد؛ هزينه لباس و گروه و دکور و خياط و گريم و گروه کُر و… ؛ اينها همه خرج دارد. ميدانيد که اپرا سياهيلشکر زياد دارد، خب همه اينها هزينه دارد. يکي از دلايلي که اپراها ورشکست شدند، اين است که بليتفروشي جواب آن هزينهها را نميدهد. اگر نيويورکفلارمونيک يا سنفرانسيکو اپرا يا… هنوز باقي ماندهاند، بهدلیل بودجهاي است که به آن اختصاص ميدهند. اين بودجه سالانه 150 میليون دلار است. شما خودتان حساب کنيد يکصدم بودجه ارکستر سمفونيک تهران است! بودجهشان صد برابر ماست و جالبتر اينکه در ایران دولت برای اينها کاری نميکند، شرکتهاي تجاري و اسپانسر دارند. اما در اروپا دولت از هنرها حمايت ميکند.
با توجه به اينکه تصميم گرفته بوديد که در بعضي اجراهاي ارکسترسمفونيک قطعهاي از موسيقي فيلمي را هم اجرا کنيد، آيا فکر نميکنيد جاي خالي موسيقي فيلمهاي خودمان محسوس است؟ برای مثال آثار آقايان احمد پژمان، مرتضي حنانه، بابک بيات، مجيد انتظامي و… ؛ مثلا موسيقي فيلمهاي مطرحي مثل دلشدگان يا قيصر يا هزاردستان يا سربداران و روزي روزگاري!
اگر ما برنامه موسيقي فيلم داشته باشيم، کار ميکنيم. من تمرکزم روي موسيقي کلاسيک است. ولي اگر برنامه موسيقي فيلم داشته باشيم که بخواهيم از آهنگسازان موسيقي فيلم جهاني کار کنيم، حتما چند قطعه از آهنگسازان ِموسيقيفيلم ايراني کار ميکنيم. ببينيد قيصر که اصلا براي ارکستر سمفونيک نوشته نشده است. اينطور که شما ميگوييد انگار من هر ماه دارم موسيقي فيلم اجرا ميکنم!
چرا اولويت انتخاب شما موسيقي فيلم خارجي است؟
موسيقيای که در دنيا مطرح است هم براي نوازندههاي ارکستر سمفونيک جذابتر است و هم براي شنوندگان. ولي مطمئنا اگر برنامهاي در آينده باشد که من بخواهم کنسرت موسيقي فيلم داشته باشم، حتما قطعاتي از آهنگسازان ايراني که در زمينه موسيقي فيلم کار کردهاند، اجرا ميکنم. اما توجه داشته باشيد که اين قطعهها بايد براي ارکستر سمفونيک نوشته شده باشند؛ يعني صرفا چون يک موسيقي فيلمي گل کرده است، نميشود با ارکستر سمفونيک اجرا کرد. ضمن اينکه بايد نتهایش هم باشد.
تجربه اين استمرار و تمرينهاي ارکستر چقدر به جهانيشدن موسيقي ما کمک کرده است! اصلا موسيقي ما چگونه جهاني ميشود؟ با قطعههايش يا با چيرگي نوازندگان در نواختن ساز؟
هيچکدام! موسيقي به خودي خود که نميتواند مطرح شود. آهنگساز بايد اثري بنويسد که در سطح جهاني باشد، بعضي از آهنگسازهاي ما آثارشان در سطح جهاني هست؛ مثل آقايان عليرضا مشايخي، احمد پژمان، حسين دهلوي و… . ممکن است چند نفر را هم از ياد برده باشم. آثار اين آهنگسازان ما در سطح جهانياند. وقتي که اين آثار در سطح جهان، نه فقط ايران، اجرا شوند و اجراهاي متعدد پيدا کنند، آن آهنگساز مطرح ميشود. خود موسيقي که دستوپا ندارد که مطرح شود؛ آهنگساز بايد آن را مطرح کند.
چطور وقتي يک عرب يا روس يا آفريقايي به محض آنکه زمزمه يکي از آثار موتسارت را هم ميشنود، سريع او را ميشناسند و ميگويد اين اثر موتسارت است! اما اين اتفاق درباره موسيقي ما يا آهنگسازهاي ما هنوز که هنوز است رخ نداده!
موتسارت يکي بوده. فقط ما نيستيم؛ آهنگسازهاي کشورهاي ديگر هم مثل موتسارت مطرح و مشهور نشدند. موتسارت و بتهون و برامس و غيره استثناهايي هستند که با آنکه بيشتر از 200 سال از مرگشان ميگذرد، باز هم هر روز اجرا ميشوند و خيلي هم از آنها استقبال ميشود. موتسارت در طول عمر 35ساله خود 650 اثر نوشت! بيش از نيمي از آثار موتسارت جزء رپورتوارهاي روزِ ارکسترهاي مطرح دنياست. ولي آثار يک آهنگساز بايد قابليت اين را داشته باشد که همه ارکسترهاي دنيا بخواهند آن را اجرا کنند.
در اوايل کارتان در ارکستر گفته بوديد مايلايد در کنار آثار کلاسيک به هنرمندان خودمان هم ارج داده و از آنها نيز اجراهايي داشته باشيد، از چه کساني کار اجرا کردهايد؟
باز هم شما را ارجاع ميدهم به ويدئوها و ضبطهايمان. از آقايان حسين دهلوي، پورتراب، شاهين فرهت (به رهبري يک رهبر میهمان)، حشمت سنجري، هوشنگ کامکار و… . آيا اين آهنگسازان ايراني نيستند؟ ولي در آينده باز هم از آهنگسازاني که کمتر شناختهشدهاند، اجرا خواهيم داشت. منتها شما يک چيزي را فراموش نکنيد. آثار بايد در آن سطحي باشد که وقتي ميخواهم پروگرام (برنامه)اي ارائه بدهم آن آثارِآهنگساز ايراني هم با قطعات جهاني برابري کند.
آقاي روحاني واقعا سوئيت شهرزاد امينالله حسين چه چیزی کمتر از شهرزاد کورساکُف دارد؟! با توجه به اينکه ملودي، هارموني و ارکستراسيون سوئيت شهرزاد امينالله حسين نزديکي بيشتري با فضاي ايران باستان دارد؟ شما شهرزاد کورساکف را اجرا ميبريد، اما شهرزاد حسين را نه؟ (با خنده) اصولا منظورم ارائه و اجراهاي آثار امينالله حسين است که تقريبا در ايران انجام نشده.
شهرزاد امينالله حسين چیزی کمتر از شهرزاد کورساکف ندارد؛ اما شما نتهاي شهرزاد امينالله حسين را به ما بدهيد ما اجرا کنيم. نتهايش نيست!!!
اجرا شده، چطور نتهايش نيست؟
در ايران اجرا نشده است. 60 سال پيش اجرا شده و الان ديگر اجرا نميشود.
شما يا هر ارگان موسيقي در کشور، نبايد براي جمعآوري پارتيتورهاي داخلي و خارجي همتي کنند و آستين بالا بزنید تا ما هم نتهاي شهرزاد و پارتيتورهاي آهنگسازان جهان را در آرشيو خودمان داشته باشيم؟
از کجا ميدانيد که نيست؟ اين کار انجام شده است. شما فکر ميکنيد چون کارهاي آقاي امينالله حسين نيست، اين پژوهش و گردآوري انجام نشده؟ اگر الان شما کتابخانه ارکستر سمفونيک را نگاه کنيد، تعداد بسیاری از آثار آهنگسازان ايراني آنجا هست. از قديم بوده و به نوبت کارهاي جديد نیز اضافه شدهاند. ارکستر سمفونيک کتابخانهاي دارد که 80 سال پيش از زمان تأسيس ارکستر به صورت مدون تمام آثار را جمعآوري و شمارهگذاري کرده است.
ولي خيلي از پارتيتورهاي آهنگسازان مهم ما در اين کتابخانه نيست!
خيلي از آهنگسازها هم خودشان تمايل ندارند آثارشان را به کتابخانه ارکستر سمفونيک بدهند. صرفا به این دلیل که ما قانون مؤلف و… نداريم و مثل خارج نيست. در خارج از ايران، هر اثري از هر آهنگسازي که اجرا شود، بايد به آهنگسازش دستمزد و هزينه بدهند، حتي اگر آن اثر از تلويزيون پخش شود؛ اما اين قانون حق مؤلف در اينجا نيست و شايد به همين دليل نیز خيلي از آهنگسازان خودشان نميخواهند پارتيتورهايشان در کتابخانه باشد.
بنياد رودکي به آهنگسازي که پارتيتورش را ميدهد، پول ميدهد؟
بله؛ خوشبختانه بنياد رودکي حق آهنگساز، مؤلف و… را پرداخت و کارها را در کتابخانهاش نگهداري ميکند. همه کارهايي که ارائه شدهاند، موجودند؛ ولي طبيعي است که ما نميتوانيم تمام کارها را داشته باشيم. به خاطر اينکه مثلا فرض کنيد يک آهنگساز ايراني که در ايران هم زندگي نميکند و معاصر هم است، کارهايش را به يک شرکت جهاني فروخته! خب ما نميتوانيم آن کارها را اجرا کنيم؛ چون آن آهنگساز تمام حق اجرا و… را به جاي ديگري فروخته است.
تا حالا شده کسي به خاطر اين کار شکايت کند؟
چون ما قانون کپيرايت نداريم، خير؛ ولي براي تهيه آن متريالها و کارها بايد هزينه زيادي شود. گاهي ما امکان پرداختش را نداريم.
چرا امکان ضبط آثار آهنگسازان هنوز در ايران فراهم نيست؟ خود شما و بيشتر آهنگسازان ما کارهايشان را خارج از کشور ضبط ميکنند!
به چند دليل؛ براي اينکه متأسفانه استوديويي که بتواند همزمان 70، 80 نفر موزيسين را در خودش جا دهد، در ايران نداريم. ظاهرا يکسري استوديو هست که در زمان گذشته درست شده و چون دولتياند نميشود ما برويم آنجا ضبط کنيم و خب امکانات ضبط را هم نداريم. البته ما در حال برنامهريزي هستيم. با اين همه، ما خيلي کارها را ضبط کردهايم؛ هم به صورت صوتي، هم به صورت تصويري. پس ما اينها را کجا ضبط کردهايم؟!
با اين وجود، کارهاي بيشتر آهنگسازهاي ما خارج از کشور ضبط شدهاند، چرا؟
نميدانم؛ اين را بايد از خودشان بپرسيد. ما نميتوانيم با خودمان شوخي کنيم! ارکسترهاي اروپايي هم تجربه ضبط همزمان را دارند و هم سازهايشان خيلي بهتر است؛ آنقدر اين ساز عالي است که صدادهي عاليای دارد. اگر همين سازهايي را که بچههاي ما دارند، بدهيم دست نوازندههاي اروپايي، آنها هم نميتوانند صدايي بهتر از اين صدایی که نوازندههاي ما درميآورند از آن دربياورند. براي اينکه صدادهي ساز هم يک گنجايشي دارد. ماشيني که تا صد کيلومتر ميتواند برود، نميتواند با ماشيني که 200 کيلومتر ميرود مسابقه بدهد. دليلش اين نيست که راننده ماشين صدکيلومتري راننده بدي است، خير، دليلش اين است که گنجايش اين را ندارد که تا 200 کيلومتر برود. سازهاي نوازندههاي ارکستر سمفونيک هم همين حالت را دارند. در ارکستر لندن نوازندههايي داريم که قيمت ساز يکي از آنها برابري ميکند با همه سازهاي ارکستر سمفونيک.
از چهار ميليون دلار شروع ميشود و RADIVARIUS ويلن طبيعي است که کسي که آن ساز را دارد و صدادهي عالي دارد، بازدهي کارش بهتر ميشود. بهجز آن، ما استوديويي نداريم که همه نوازندهها بتوانند همزمان در آن بنشينند و بنوازند. کاري که در زمينه موسيقي پاپ بيشتر انجام ميشود، به اين صورت است که نوازندهها يکييکي به استوديو ميروند، سازشان را ميزنند، ميآيند بيرون و بعد نفر بعدي و تا آخر.
ما همچنان در اين پروسه بهسر ميبريم؟!
بله؛ ما همچنان در اين پروسه بهسر ميبريم! تمام کارهاي پاپ تقريبا و تاجاييکه من ميدانم، به اين صورت ضبط ميشوند بهجز کارهاي ارکستر سمفونيک. کارهاي ارکستر سمفونيک، همزمان در تالار وحدت به صورت زنده ضبط و فيلمبرداري ميشوند. ما اينقدر به کارمان اطمينان داريم. اين نشاندهنده اين است که ارکستر در وضعيت بهتري است. از شما چه پنهان الان در بازار سه تا سيدي صوتي منتشر شده. از اجراهاي زنده ارکستر سمفونيک منتشر شده و چهار تا ويدئوي تصويري در بازار موجود است که همه از اجراهاي زنده ارکستر سمفونيک تهران است. همه هم زنده است. اينطور نيست که يک تکهاي ضبط شود، بعد اگر اشتباهي صورت گرفت، تدوينش کنند و دوباره ضبط کنند. همه اجراهاي زنده است.
همانطور که ميدانيد، بنيانگذاران موسيقي ايران آقايان اصلانيان، مرتضي حنانه، هوشنگ استوار، ثمين باغچهبان، حسين ناصحي، آقاي دهلوي، مسعوديه و احمد پژمان و آقاي رنجبران و امينالله حسين تمام کارهايشان اسپانسر داشت.
از کجا ميدانيد؟
تحقيق کردهام. بعضي از آثار آقايان استوار، دهلوي و پژمان و مسعوديه با حمايت وزارت فرهنگ و هنر با ارکستر سمفونيک نورنبرگ آلمان به رهبري آقاي علي رهبري ضبط شده و مثلا (سمفوني خرابههاي پرسپوليس) استاد امينالله حسين با حمايت اداره هنرهاي زيبا در پاريس ضبط شده يا مثلا جناب آقاي منوچهر صهبايي هم با امکانات محدود خودشان آثاري را در بلغارستان، اتريش و چک ضبط کردند. دراينميان با توجه به دو گفتوگوي پيشينم در همين روزنامه با کاوه باغچهبان و اميرعلي حنانه، فرزندان دو نفر از اين پايهگذاران، متوجه شدم آثار اين دو آهنگساز يعني مرتضي حنانه و ثمين باغچهبان به مرور زمان در زمينه اجرا و ضبط در حاشيه رفته و توجهي به آثارشان نميشود. با توجه به اينکه لازم است اشاره کنم پارتيتورها هم موجود است! پس چرا اين آثار را بنياد رودکي در اختيار ندارد!
اگر يک اثري پارتيتورش هم باشد، ممکن است آن را اجرا نکنند.
براي من خيليخيلي عجيب است که چطور هزاردستان مدام در جشنواره فيلم و تلويزيون پخش ميشود و آلبوم چهارشنبه سوري و رنگينکمان فروش ميرود؛ اما آثار ايشان در ارکستر شنيده نميشود؛ چون زده نميشود؟ همين چند وقت پيش بزرگداشت ثمين باغچهبان بود و فرزندشان با اجراي قطعاتي در تالار رودکي بودند.
وقتي ميگوييد دعوت کردند، بايد بدانيم چه کسی دعوت کرده؟! شايد بخش خصوصي دعوت کرده، نه وزارت ارشاد. مثلا عدهاي از دوستان و شاگردان به دليل قدرداني يا يادبود دعوت کردند؛ نه وزارت ارشاد، تمام شد و رفت. اين کارها را پيشتر وزارت فرهنگ و هنر انجام ميداد و الان وزارت ارشاد. دليل پرسش شما خيلي ساده است. عرضه و تقاضا. چرا قطعه نينواي آقاي حسين عليزاده مدام تکرار ميشود؟! چون مردم دوست دارند بشنوند و نوازندهها هم دوست دارند اجرا کنند.
شما اشاره کرديد که موسيقي وقتي جهاني ميشود که به دست آهنگساز يا رهبر ارکستري در نقاط مختلف مدام اجرا تا شنيده شود تا اثري جهاني شود؛ پس بايد اين آثار که بعضي از آنها هنوز در پارتيتور است و حتي اجرا نشده، اجرا شود که اين تقاضا را ايجاب بکند!؟
در همان نقاط مختلف دنيا هم به دليل اينکه هزاران آهنگساز دارند، بهندرت از آهنگسازان ما ممکن است اجرائي داشته باشند. ضمنا من گفتم اگر اثري مدام اجرا شود، اگر خوب باشد، جايش را در موسيقي جهاني باز ميکند؛ نه اينکه صرفا اجراي مکرر يک اثر آن را جهاني ميکند. اين يک قانون کلي است. من از شما سؤال ميکنم آيا چهارشنبه سوري که شما اشاره ميکنيد، براي ارکسترسمفونيک نوشته شده؟
براي ارکستر کوچک است؛ ولي بخشي از کارهاي آقاي باغچهبان را راديو آنکارا يا آقاي صهبايي ضبط کردند. الان در بازار موجود است. درباره استاد حنانه هم فرزندشان گلهمند بودند که اين آثار به دليل نداشتن اسپانسر هنوز اجرا نشده يا خريداري نشده! خب چرا بنياد رودکي اين کار را انجام نميدهد؟
من از اين موضوع خبر ندارم که پارتيتورهاي ايشان خريداري شده يا نه. من اطلاعي ندارم. آقاي حنانه براي موسيقي فيلم چند کار نوشتند که در زمان خودشان خيلي جا باز کرد و به اصطلاح گل کرد با توجه به اينکه استاد حنانه در زمينه آهنگسازي خيلي فعال بودند؛ ولي ايشان تحقيق و پژوهشهاي خوبي هم داشتند، بهجرئت ميتوانم بگويم هنوز استناد من به کتاب ارکستراسيون شارل کوکلن ترجمه ايشان است يا کتابهاي ديگرشان. آقاي بتهوون و شوپن و برامس ذوقشان بيشتر در آهنگسازي بوده، به جای آنها هم اين تحقيق و پژوهشها را نداشتند. در ادامه جوابم به سؤال شما بگذاريد درباره خودم بگویم قطعه خليج فارس بنده در لندن ضبط شده؛ ولي چرا هيچ جاي دنيا اجرا نميشود؟ من خودم در پراگ اجرایش کردم، در ايران اجرایش کردم؛ اما کار آقاي والي، آقاي رنجبران هنوز دارد اجرا ميشود. شما اين را هم در نظر داشته باشيد که اتفاقا در اروپا و آمريكا دنبال کارهاي تازه ميگردند، اگر کاري برايشان فرستاده شود که خوب باشد، آنها کار را ميخرند، اجرا و از آن استقبال ميکنند. درباره (چهارشنبه سوري) و (رنگينکمان) آقاي باغچهبان که اشاره ميکنيد، کارهاي ايشان براي کودکان بسيار باارزش است؛ اما براي ارکستر نوشته نشده. شايد براي آنسامبل کوچکتر تاجاييکه ميدانم. ما درباره اجراهاي ارکستر سمفونيک صحبت ميکنيم، متوجهيد!
آيا بعضي از اين آثار به خاطر ثقيلبودن شکل اجرائي يا شنيداري است که تقاضايي ندارند؟
نه اصلا! من دوست ندارم به کسي بربخورد. من از طرف خودم ميتوانم اين را بگويم که من نوعي کار را براي خودم که نمينويسم، کار را مينويسم که مردم گوش بدهند و استقبال کنند و بتواند اجراهاي متعدد شود. کار بايد خودش جاي خودش را باز کند. بهزور نميتوان چيزي را بزرگ کرد و برايش ارزش گذاشت. کار، خودش خودش را معرفي ميکند. شما فقط به ايران نگاه نکنيد. ايران در زمينه موسيقي کلاسيک خيلي کمتجربه است. کشورهاي غربي که 300، 400 سال تجربه در زمينه موسيقي کلاسيک و آهنگسازان بسيار عالي دارند همين اتفاق ميافتد متوجهيد. در دوره موتسارت، آهنگسازان زيادي بودند، اما چرا فقط کار موتسارت ماندگار شد؟ چون حتما کارش در سطحي بوده که اجرا ميشد، اما فراموش ميشد. همين آقاي ساليري که در فيلم موتسارت ميبينيم، قبل از اين فيلم خيليها او را نميشناختند با اينکه ساليري معلم بتهوون بوده، آهنگساز بزرگي بوده و 40 تا اپرا نوشته، اما موتسارت هفتتا اپرا نوشته. تمام هفتتا اپراي موتسارت اجرا ميشود، اما 40 تا اپراي ساليري بهندرت اجرا ميشود. ساليري آنقدر آهنگساز خوبي بود که در کورت استخدام شده بود و افتخار آهنگسازها در آن دوره بود؛ يعني بالاترين مقام را داشت.
فکر نميکنيد بايد از ارگان يا نهادي خواسته شود تا يک سالن براي ارکستر سمفونيک ساخته شود؟ خاطرم هست استاد فريدون ناصري در روزهاي آخر عمرشان از نهادهاي بالا خواسته بودند تا براي ارکستر، سالني با همان معماري مرتبط ساخته شود. بههرحال تالار وحدت چقدر و چند سال دارد بار اجراي موسيقي، نمايش، افتتاحيهها و اختتاميهها را به دوش ميکشد و دچار فرسودگي شده. ما تا کي بايد شاهد اجراهاي موسيقي کلاسيک در تالار وحدت باشيم که رو به فرسودگي است؟
شما اين سؤال را بايد از وزير ارشاد بپرسيد.
پيشتر اين تقاضا و خواسته اول بايد از سوي نهادهاي موسيقايي کشور مطرح شود؟
شما از کجا ميدانيد که اين تقاضا نشده!؟ مطمئن باشيد که بارها اين تقاضا شده. خود تالار وحدت در مقايسه با سالنهاي مشابه در اروپا، آسيا و آمريكا فاقد استانداردهاي لازمه براي اجراي موسيقي سمفونيک از نظر آکوستيک است. تالار وحدت اپراهاوس بوده، براي همين سقف و ارتفاع بلندي دارد و براي موسيقي کلاسيک نبوده. من هميشه گفتهام که تئاتر شهر براي تئاتر ساخته شده و تالار وحدت براي موسيقي. همينطور که موسيقي در تئاتر شهر اجرا نميشود، تئاتر هم نبايد در تالار وحدت اجرا شود.
آقاي هربرت فون کارايان کلنگ زميني را در ولنجک ميزنند که ظاهرا قرار بوده سالنی گرد و شبيه برلين فیلارمونيک شود. به نظرم لازم است امروز يک نفر دوباره اين کلنگ را بزند و اين شکل سالنها واقعا ساخته شود. من سؤالم اين است که اين درخواستها را از کدام نهاد ميکنيد. آيا اين وظيفه شهرداري نيست؟
ما اين تقاضا را از وزارت ارشاد کردهايم. شهرداري هم نهادهاي خودش را دارد. شما ميتوانيد از آنها هم بپرسيد، ولي اينطور نبوده که نخواهيم سالن بهتري داشته باشيم. همانطور که خودتان اشاره کرديد، از زمان آقاي ناصري اين پيشنهادها داده شده است.
چقدر به جشنوارههاي موسيقي و اصولا مراسم جايزهپخشکني اعتقاد داريد؟ آيا اعتبار يک موزيسين ميتواند توسط اين جشنوارهها قضاوت شود؟ منظورم فقط ايران نيست.
اينکه اين جشنوارهها ميتوانند بين اهالي موسيقي يک حالت رقابتي ايجاد کنند خودش خيلي خوب است.
آيا داوران اين جشنوارهها؛ چه در خارج و چه در داخل، خودشان فاکتورهاي لازم را دارند که بتوانند تشخيص دهند چه اثري قابل تقدير است. اين مشکلي است که در همه زمينههاي هنري معمولا پيش ميآيد. آيا اصولا جوايز، پارامتر خوبي براي تمييز يک اثر هنري است يا نه؟
من داوران را نميشناسم. هيچوقت دنبال نکردم. شما همهچيز را متأسفانه سياهوسفيد ميبينيد. من اينطور نيستم. اگر يک فيلمي جايزه اسکار بگيرد، براي من حداقل اينطور نيست که چون اسکار گرفته حتما فيلم خوبي است. بعضيوقتها اين اتفاق ميافتد که جوايز را کساني ميگيرند که استحقاقش را نداشتهاند. بعضيوقتها هم اين جوايز بهدرستي داده ميشود. اين اتفاق در همهجاي دنيا مرسوم است، اما از نظر من اگر جشنوارهاي باشد که زمينه رقابتي را فراهم کند عالي است، چون باعث ميشود شوروحال رقابتي بين افراد بيفتد که سعي کنند کارهاي بهتري ارائه دهند که شايد موجب شود در نهايت جوايزي را ببرند، اما اينکه داورها هميشه درست انتخاب ميشوند يا نه، گاهي اوقات درست انتخاب ميشوند، گاهي اوقات هم نه. اين در همهجا اتفاق ميافتد.
با توجه به اينکه در عصر اينترنت؛ عصر پرشتاب زندگي ميکنيم، آيا فکر نميکنيد موسيقي کلاسيک که در بُعد چهارم است و نياز به زمان دارد، براي اينکه به طور کامل دريافت شود، به مرور از بين خواهد رفت يا مخاطبش را از دست خواهد داد؟
ممکن است اين اتفاق بيفتد. علتش هم اين است که مثل هر کار هنري ديگري مانند ادبيات، تئاتر و سينما… که باارزش هستند، طبيعتا برای دريافت اثر يک فهم و شعور بالاتري ميخواهند و اين نيازمند زمان است. الان اينطور شده که همه ميخواهند سريع به همهچيز برسند و همهچيز هم سريع از بين ميرود، اما لذتي که مخاطب از يک موسيقي سطحبالا يا يک تئاتر سطحبالا ميبرد بستگي به ارتباطگرفتن مخاطب با آن اثر هم دارد. بهجرئت ميتوانم بگويم در اروپا هم وقتي در سالني ميروي که موسيقي کلاسيک گوش کني، گروه سني بالا بيشتر از گروه سني جوان حضور دارند. بعضيها حتي با صندلي چرخدار ميآيند. ببينيد در مهد موسيقي دارد اين اتفاق ميافتد. علتش اين نيست که آن موسيقي بيارزش است، اتفاقا برعکس، ولي يادمان نرود باز همين هم قضاوت درستي نيست، چون با وجود اينترنت، مخاطب اين موسيقي با هزينه کمتر ميتواند توي خانهاش بنشيند و آن موسيقي يا اجراي زنده را بشنود، بدون اينکه سوار ماشين شود و بخواهد در ترافيک بماند يا پول بنزين بدهد يا دنبال جای پارک باشد. البته اين امکانات هم هست. همهچيز يک قسمت بد دارد و يک قسمت خوب. همين اينترنت هم خيلي کارها را راحت کرده و در دسترس قرار داده. البته لذتي که شما در سالن از يک برنامه زنده ميبريد، هيچوقت قابلمقايسه با اين نيست که سيدياش را در خانه گوش دهيد.
مصاحبه خوبی بود….سبک گفتگو صمیمانه و دلپذیر بود…منتظر بقیه گفتگوهای شما هستیم