دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

میل گنگی به مردن

ساعت چهار صبحه . یادم نیست چند بار قرص هام رو خوردم . برای همین دوباره میرم سراغ جعبه ی قرصها و دو تا دیگه برمیدارم و میندازم بالا . یه نگاه به لیست اسم های موبایلم میندازم . هیچ کدومشون من رو نمیشناسن . گاهی وقتی فیلم های کیمیایی رو میبینم … هر چقدر هم که بهش نقد داشته باشم … یه حس رفاقتی توش موج میزنه …از یه دوستی عجیبی قصه میسازه که مات میمونم که دروغه ؟ ماله فیلمه ؟ یا این آدم ها هستن ؟ توی دوره زمونه ی ما … که فیس بوک و اینترنت و موبایل شده حافظه ی جانبی … دیگه کسی دلش برای کسی تنگ نمیشه … دیگه حسرت دست خط کسی رو میخوری که برات نامه بنویسه … ببوستش … امضاش کنه … دلم برای تلفن سیاه بزرگ پدر پدری م تنگ شده . . . تلفنی که باهاش عاشق شدم و از توی سیم فرفریش حرف های عاشقانه شنیدم و حرف های عاشقانه تحویل دادم . . . دلم برای اون تلفن تنگه که کنارش خیمه میزدم و منتظر میموندم . . . انتظار چیزی که این روزها به لطف تکنولوژی به پایان اومده . . . فاصله ی بین من و تو چند تا عدده . . . هر چی علم بیشتر پیشرفت میکنه آدم ها از هم دور ترند . حالا توی این وانفسا حنجره ی شریف من ذکر درد دل میکنه اونم برای کسایی که لیاقتش رو ندارن . . . بعضی ها فکر میکنند باید قابشون کنن بزننشون به دیوار . . . نمک نشناسن . . . دوستشون ندارم . . . محبت کردن من خالصانه اس برای همین زور عصبانی میشم اگر کسی گاو باشه حتی اگر گوساله باشه عصبانی میشم . . . هر چی به طرف چیزی که میخوام پیش میرم ازم دور تر میشه عین یه خواب . . . دور و برم شده پر از دیوانه های زنجیر پاره کرده ای که وقتی باهاشون حرف میزنم یه دیالوگ نمیتونن بگن که جواب دیالوگ من باشه . نه اینکه بخوام بگم من منحصر به فردم نه . این حرف ها نیست . من دیونه ام . توی درک اجتماع نمیگنجم . زبانم قاصر از ذکر تملق و تشکر نیست اما دستمال ابریشمی نمیگیرم دستم خ.یه های کسی رو ماساژ بدم تا کارم راه بیفته . زحمت کشیدم . . . نمیدونم چند تا قرص خوردم . عصبانیم . نمیدونم چرا توی این مملکت همیشه حق خیلی ها ضایع شده . شاید این به تاریخ ربط نداره …به  ژن و ایرانی بودنمون ربط داره . . . این که همیشه اونی که لیاقت نداره وضعش درام که نمیشه هیچ . . . ادبش که نمیکنن هیچ . . . بهش امتیاز هم میدن . . . زمانی که من دانشجوی نمایش بودم . . . خیلی چیزها باعث میشد یه مشت نفهم به درجه برسن . . . بعدا استاد بشن و بیسوادی و کثافت توی پلاتوها موج بزنه . . . زمان من که دور هم نیست اگر دوست دختر استاد ایکس میشدی نونت توی روغن بود . . . و فکر کن که نشی و از اون استاد بیست بگیری یا فکر کن که توی موقعیت های آن چنانی هزاران نفر سکوی پرتاب تو بشن و تو نع بیاری وسط . . . دوست دارم پوست شیکمت رو غلفتی بکنم . حرفم رو به نامردی و نامرامیه . . . دوست دارم قرص بخورم بمیرم و نبینم که مجله ی هنرمند بی اجازه توی صفحاتش در شماره ی 106 خودش برداشته از وب لاگ من نوشته . . . شاید من اگر میدونستم که بناست نوشته ی من توی مدیوم مجله ! دربیاد یه بار ادیتش میکردم . . . مثلا صاحب امتیاز ها صاحب نظرن و اگر این طوره و من رو میشناسن چطوره که یک ای میل خشک و خالی نمیزنن که خانم میس شانزه لیزه ما نوشته ی شما رو چاپ کردیم . . . وبلاگ بنده احتیاج به تبلیغ که نداره هیچ خودش داره تبلیغ  میکنه . . . چند صباحی که با دنده دو دارم میرم برای دایال آپ بودنمه . . . به زودی مثل سابق میشم گرچه گشتن در دنیای اطلاعات ایران حال آدم رو به هم میزنه . . . دارم میگم دیگه داره سر و صدای یه چیزهایی شنیده میشه . . . زمان قبل از 57 برای دانشجوها حقوق میدادن که میشد زندگی مجردی خوبی رو باهاش اداره کرد در صورتی که الان بلیط اتوبوس ها دو برابر شده . . . خب من توی این گرونی دارم زندگی میکنم . . . دارم مینویسم . . . دارم پول زحمت هام رو نمیگیرم . . .. دارم بابت هنرمند بودن خودم فحش میشنوم . . . حق دارم یه چک بزنم توی وضع اجتماع . . . حالم از کسایی که با کمال راحتی دزدی میکنن جلوشون گرفته نمیشه به هم میخوره . . . دوستی دارم که برای  500 هزار تومن سه ماه داره دادگاه میره که حقش رو بگیره . . . اون وقت ما میشینیم  نگاه میکنیم . به فارسی 1 نگاه میکنیم . به همسان . همسان رو دوست دارم . چون خیلی خوب دینی که داریم رو داره نشون میده . . . دینی که آشوبش . . محدودیت هاش شده قاعده . . . چیزی که باید درست باشه برنامه های تلوزیون بی پول ماست . . . نمیاد پول بده دست جون ها کار کنن بزنن توی پوز این ها از بس خط داریم خط قرمز . . . خط قرمز . . . وقتی دیگه تنهام . . وقتی کسی از بغل من و به حمایت من کار میکنه بعد تف میندازه توی صورتم . . . وقتی کسی ایده میدزده . . . وقتی کسی عشقت رو میدزده واسه یه تخت خواب چنگ میندازه توی صورت دوستش من نمیخوام . . . من این ایران رو این جوری نمیخوام . . . همیشه تهدید و ارعاب نصیب قدرت کلام میشه . . . دوستم دعوتم کرده برم به کشور روسی زبانی که محاله . نیکاگدا . دوست ندارم . میخوام پشت ماشین دراز بکشم . مست شراب باشم . از زجر کشیدن حر نشم . قند بشم تو منو بخوری . میخوام همین طور که ماشین داره میره و من ستاره ها رو میشمرم و تو سرت درد میکنه و صد جور فکر توی کله تو وول میخوره بپری عقب ماشین و منو بغل کنی و سخت ببوسی . میخوام نصف شب باشه . مثل همیشه . میخوام همون طور که تو میخوای برادرم بشی . میخوام تابو بشکنم و میخوام مدئا بشم بچه هام رو قیمه قیمه کنم بدم جیسون بخوره . . . میخوام تابو بشکنم . . . عجغ وجغ . . .هه ! همه ی منت
قدهای آثار بزرگ دنیا که از شترگاو پلنگ و عجغ وجغ حرف میزنه از سورئالیسم و پست مدرنیسم همون آدم های عادی هستن که خمیازه هاشون گوش آدم هایی مثل من رو کر میکنه و بوی غذاهای  آب پزشون حال من رو به هم میزنه . من دلم هیجان میخواد . تجربه . بزک کردن کار من نیست . . . خسته میشم . . . میشکنم از این همه عدم درک . . . از اینکه این قدر تنهام . . . از اینکه همیشه منم که با آینه ها و داستان های قصابی شده م نشسته ام و به خون داستان هام که جاری میشه توی جوی وزارت ارشاد نگاه میکنم . . . خسته میشم که نمیتونم فیلمم رو بسازم . . . از اینکه مثل آدم برخورد میکنی طرفت نمیفهمه . . . از اینکه مثل خودت حرف میزنی باز هم نمیفهمه . . . من اینم . الان  ساعت چهار و سی و پنج اس ام اس میدم که ( بیا بریم الواطی) و این کلمه توی دیکشنری و دنیای من یه چیز دیگه تعریف شده . . . دلم گرفته . . . از آدم های بزک کرده بدم میاد . . . دوست دارم با همین دامن بلند و بلوز بی آستینم که از گردن بهم وصله برم توی خیابون راه برم . . . تا صبح نشه . . . تا صدای هیچ طلوعی رو نشنوم . . .از جمعه ها بیزارم . . . دوست دارم با شب بمون . در شب بمیرم . لذتی که در شب به اوج میرسه . . . دوامی که عشق و خلسه در شب داره در طلوع و روز نیست . میل گنگی به مردن دارم . . . هیچ حوصله ام نیست . خوب نیستم .
دوست دارم  بگم Я тебя люблю  عشق من  . دوست دارم هنوز توی پیله ی رویاهای خودم با تو کتک کاری کنم . دوست دارم بهت بگم Je t’aime  و تو  پورزخند بزنی  . . . دوست دارم  بهت بگم به زور به  من بگیSeni seviyorum  ! و من به چروک های تن  تو نگاه کنم و بزنم به چاک . دوست دارم اما همه چیز گذراست و من همانم که خیام گفت  از رنج کشیدن آدمی حر گردد ! قطره چو کشد حبس صدف در گردد . حالا مقایسه شود  حر و در را . برم سیگاری بکشم .

+ با همه ی این احوال میخونم . مینویسم . به زور زنده ام . هیچ عذر و بهانه ای برای  نخوندن … نبودن … ننوشتن …کار نکردن نیست / 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۰ نظرات

  1. آره راست گفتی … در سرزمینی که خرد را سودی نیست خردمندی دردیست … میس شانزه لیزه نوشته هاتو خوندم !عجیبه که انقد درکت می کنم … شایدم عجیب نباشه اصلا ! نمی دونم!

  2. خب اینو اگه همه میفهمیدن که پیشرفت این نیست که ما شامپوی خارجی مصرف کنیم بلکه پیشرفت اینه که فرهنگمون و ایرانی بودمون که در ورطه نابودیه حفظ کنیم ولی صد افسوس و صد حیف که عده اندکی اینو میفهمن و بدا به حال کسانی که میفهمند چون باید زجر فهمیدنشونو بکشن.

  3. عجب نفهمیدی؟نیکاگدا رومیگم عجببببببببببببب!!!!!!!!!!

  4. سلام میس عزیز مریم هستم ازدواج ازدید من یعنی دوست داشتن یه نفر که خوشی وناخوشی  غم وشادی  زشت وزیبا رو باهاش قسمت کنی و اگر هم یه روز نخواستی بمونی با یارت مردونه بری  ازدواج ازدیدمن یعنی همدیگه رو همون جور که هستیم ببینیم نه اونجور که میخوایم باشن ازدواج ازدید من یعنی تحمل تفاوتها مون  ازدواج ینعی من کنار یارم اروم بشم ووقتی توچشاش نگاه کنم چشامون برق بزنهو بهش بگم عطر تنتو دوست دارم ووقتی خونه نیستی پیرهنتو بو میکنم………..میس عزیز مرسی از پاسخت شما تلخ نمینویسی نوشته هاتو دوست دارم

  5. اینجا هر چی بیشتر بفهمی باید بیشتر عذاب بکشی.باید عین کبک سرتو ….حیف کبک!حیف فکر حیف قلم حیف ….

  6. سلام آره چه قدر زیبا گفتی درد دل هممونو وچه قدر سخته تو این سختی خودتو وفق بدی و به امید بهبود و تغییر باشی ولی نه تنها تغییری در کار نیست بلکه روز به روز بدتر میشه و فشار بیشتر واقعا به چه امیدی ما به ایران میگیم ایران در صورتی که شده ویران و ندارد چیزی به اسم ایران.

  7. احمق نشوبروبادوستت خوش بگذره

  8. ميس چه حال هوای بد و نزديکی من که ديگه کم کم دوست دارم خيلی بميرم

  9. سلام این روزها در این آشوب و جنجال که هیچ چیز سر جای خودش نیست. سر زدن به جزیره هر چند خودش هم مملو از خبرهای بد من را ارام میکند. دوست دارم حرفهایتان را بشنوم.

  10. بله جانااااااااااااااااااااااااااااااااانیشخند

  11. هیچ عذر و بهونه ای برای خوندن و نوشتن و بودن هم نیست

  12. من همه ی پست هاتو می خونم.

  13. نگران نباش پيش بيني شده سال ديگه اخردنياست

  14. وااااای میس شانزه لیزه ی من؛هوسناکم که دوباره براتون دست خط بنویسم؛اما نه مثل سری پیش وراجی های عوضی بازی خودم؛میس شانزه لیزه ی من؛میس دنیای من ؛میس؛اتفاقا جاتون خالی ما درپی اقدامی اسم واقعی دوستان وبلاگی رازدیم درگوگل ازاسمتون رسیدم به داستان چتر؛
    میس شانزه لیزه ی من؛چقد مشوشه و چقد راست میگی؛هندونه مندونه نیست؛راست ازته و سر همه چیش ؛اما باید چه کرد؛جیغ بزنیم؟پا بکوبیم؛نمیدانم؛
    چند ساعتی تاترکیدن وبلاگم و ساقط شدنش نمونده خواستید تو پست آخر بکامنتید جانا؛دوستون دارم؛استاد وبلاگ نویسی و اولین دوست وبلاگیه من؛بوسه؛

  15. اینارو چرا میای اینجا میگی؟؟ بی فایده س

  16. نسعلیق پسمیستی

    دیشب داشتم با خودم فکر میکردم…دیدم ۲ سال پیش خیلی جس بدی دورم بود …حس شکستگی واسه خودم ابری بودم و بعد تو کنکور و خلاصه شدم عین موش مرده ها…بیکار شده بودم ..کسی دورو برم نبود …وبلاگ زدم ..هو.ایل هنوز بد بود همه چیز تا شما اومدی..یک تحول گنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده ..خودتون اونایی که از وبلاگتون میومدن مشغول شدم ..فرم گرفتم…اون تابستون نجات پیدا کردم از اون حس های بد…
    …الان ۲ سال میگذره …
    تابستون شده و باز من حس تنهایی ..شکستگی …
    و حتی دیگه این وبلاگمم انقدر خالیه که دیگه اومدنشم یاس آور تره…
    شده تا حالا لاک پشتی شین؟ بخزین زیر ِ لاکتون؟

    بگذریم…
    جانا فردا من تو پست رو بسته آدرس ننویسم یعنی؟
    بهم بگید باشه؟
    بوسه…
    منتظرم…
    دوستتون دارم…!
    جیک جیک…

  17. حرف دل همه است چه آشناست فضایی که گفتی نامردمی ها 
    و نارفیقی ها . بالا رفتن عده ای به ضرب و زور خود فروشی
     چه تن فروشی چه فکر فروشی . زمانه ای دیگر است 
    و ایکاش بیدار شوند این مردگان 

  18. سلام عزیز من تازه باشما اشنا شدم الان در استانه جدایی از همسرم هستم دو سال منتظرش بودم و…. الان هفت ماهه رفته تواین دوسال که منتظرش بودم بیاد  خواستگاری چه زجرها که نکشیدمو قتی از نامردی نوشتید و از ادمای نفهم یاد خودم افتادم…. نوشته هاتو دوست دارم……..

  19. شنیده بودم آدمهایی که با هم ارتباط می گیرن یه جور نقطه اشتراک دارن اما نه دیگه مثل من و تو تعجب
    خسته ام از نامردی مردمان دغل کار…
    شایسته ها همیشه نادیده گرفته میشن…