آمبیانس (( اینجا ))
تحقیر نمودن دیگران ، نام مرضی است که خیلی ها دچارش میشوند . در این حال آنها با تحقیر و تخریب روحیه ی دیگری دچار نوعی خودستایی از نوع نامرئی شده و در درون قانع میشوند . مخصوصا اگر این آدم ها (گاو پیشونی سفید) باشند که دیگه بدتر . . . این روزها ورزشکاران ، هنرمندان، ادبا و فضلای زیادی در اقصا نقاط کشور دیده شده اند که با تحقیر کردن دیگران ، یک جورهایی رو به راه میشوند و سر حال می آیند . مثلا راه دور چرا یک گاو پیشانی سفیدی که این روزها در سفر عبادت خانه خدا است با تحقیر معشوقه ی خود پی به تز نیچه برده (زنان را بزن ) و دختر را مدااااام عاشق خود کرده و دختر که از خر هم کمتر …. هر چه دار و ندار و ویلای شمال و اسباب موسیقی و ماشین زیر پای این ( گاو پیشانی سفید ) انداخته تاااااااااااااااااا بلکه وی به وعده ی ازدواجش عمل کند بیاید دختر را بگیرد . اما اگر پشت گوشت رو دیدی چی ؟ . . . حالا بیاییم فرض کنیم این مثال در مورد ( گاو پیشانی سفید ) لمپنی بود که اصلا در وادی هنر و آرتیست ها نیست …. پیف پیف … بیایم در وادی دیگر اقشار هنر . . . یا نع ورزش . . . بنده خودم شاهدم آقای گاو پیشانی سفید با تحقیر چند عاشق خود آنها را شیفته ی خود کرده و یکی از انها را روانه ی تیمارستان ! این گاوها ی پیشانی سفید که برای میخکوب کردن دل دیگران از روش تحقیر استفاده میکنند بسیار موفق میشوند چون بعضی از آدمها با همین تحقیر شدن از درون راضی میشوند . پس این مرض دو طرفه است . متاسفانه چندی پیش یک گاو پیشانی سفید را دیدم که جلوی دوستش یک خانم همسایه شان را تحقیر کرد و گفت :” شما رو نمیشناسم و … برید کنار و …. ” و خلاصه …البته منظورم از تحقیر کردن این ها نیست . منظورم را زاین جا شروع کردم تا به یک جای دیگه برسم . وقتی تحقیر کردن فضیلت میشود ، این کار زشت عادت میشود و بعد مثل قارچ در روح و روان رابطه ها رشد پیدا کرده همه را خاک بر سر میکند . گرفتن اعتماد به نفس از دیگران چیزی است که فقط از پس گاوهای پیشانی سفید بر نمیآید …ریشه دار است . . . پدر بچه اش رو تحقیر میکند ، مادر بچه اش رو تحقیر میکند . . .بچه بزرگ میشود ، وارد دانشگاه میشود ، بازیگر میشود ، نویسنده میشود ، وارد کلاس سمندریان میشود ، فکر میکند خبری شده و از همین بی خبری هی میزند توی سر دیگران . بنده در همین اواخر از یک کسی که گمان میکرد ( گاو پیشانی سفید)ی است شنیدم که گفت :” دکتر رفیعی رو بیخوری بزرگش نکنید .”!!!!!! این روزها میرزا قلمدون هایی هم پیدا میشوند که سر خرشان را میگیرند و دهن گاله شان را باز کرده شر و ور میبافند و هر جا شد خودی نشان میدهند . . . کیف میکنند . ملاحت دارد برایشان . جلب توجه . دیگری را تحقیر میکنند تا اعتماد به نفس خودشان برود بالا حالا اگر یارو میخ طویله ی پای خروس هم برای تو نباشد وی باز خودش را ارسطویی ، افلاطونی چیزی میداند . بیچاره گاوهای پیشانی سفید این خاک که به همدیگر هم رحم نمیکنند . خنجر از پشت میزنند و اصلا ( دوست داشتن ) یادشان رفته . بنده خودم گاوهای زیادی را دیده ام که سعی کرده اند از راه تحقیر حرفه ی کسی، او را زیر سئوال برده تا بیشتر خودشان را باد کنند . بنده موسیقی دانی دیدم که به تئاتر میگفت در ایران مطربی است و به بقال ها میگفت بی شعور و میگفت دولت آبادی سیری چند ؟بنده گاو نویسنده ی معروفه ای را دیدم که میگفت :”خبرنگار جماعت باید دستبوس نویسنده باشد … طفلکی آوازه خونه ….اتو شویی بی فرهنگ ” بنده کارگردانی دیدم که به بازیگر ش میگفت :” نمیشناسمت ” ( به خدا به خاک جزیره قسم میخورم که عین حقیقت است این گفته هایم ) بنده گاوی دیدم که البته هنوز گوساله است تا گاو پیشانی سفید شدن فاصله دارد ، که گفت : ” همایون شجریان عددی نیست . اون منم که من نه منم نه من منم … ” . بنده گاو پیشانی سفیدی را دیدم که وقتی ازش پرسیدم کجا ببینمت جواب داد :” شکوفه نو ” بنده همین جور در میان گاوها راه میرود و بوی پشگل را استشمام میکنم . این در لجن افتادن مربوط به قشر هنرمند نمیشود . چیزی است در بطن جامعه . . . شاید از طبقه ی مرفه بیرون زده باشد شاید از روستا زاده ها ، شاید از شهری جماعت یا خاورمیانه بودن ، نه ، نمیدانم بنده . اما چرا زخم زدن و زخمی کردن روحی یک انسان میتواند برای یک گاو پیشانی سفید این قدر مایه ی لذت باشد ؟
وقتی در خانواده های ما عقل کل حکمرانی کنه و محبت مثل سوسک زیر پا له شه ، وقتی مقایسه بشی و مجبور شی حرفهات رو درگوشی به بغل دستی ت بزنی ، وقتی پدرسالاری حرف اول رو بزنه و مادرسالاری یا بچه نه نه سالاری ، شهر همین میشه که میبینیم . همه به خدا و معبد و …مساجد و کلیساها پناه میاریم چون از عاشق شدن (نا امیدم )(جله ی اشمیت درسته ) چون در فرهنگ ما عاشق شدن رو یاد ندادن . عاشق هم شدن . منظورم عشق زن و مرد نیست . برای همین وقتی نقاب آنالیا و و یکتوریا و سالوادور وارد گود میشوند چهارچشمی نگاهشان میکنیم . چون نمیتوانیم بفهمیم که از چه چیزهایی در تمام طول زندگی فرار کرده یم . . .از لذت بردن . . . پدر مادرها دوست ندارند بچه هایشان عاشق بشوند . آنها خودشان را مالک میدانند و مدام بچه ها را تحقیر میکنند . حتی وقتی این بچه گاو پیشانی سفید شده و زن و بچه دار شود یا شوهر داشته باشد و بچه ، فرقی نمیکند . به قول لوئیز هی ، در خانواده ها وقتی اسم -اون جا – میاد میگن “وای زشته ! بده . بی ادب .” اونجا رو باید دوست داشت . این رو یاد نمیدن . مدام به تو احساس گناه رو تزریق میکنن . چیزی که از هروئین بدتر ه . بعد تو به جای انسان میشی (گاو پیشونی سفید ) دست به هر غلطی میزنی که معروف شی تا دیگران تاییدت کنند و بعد همون ها رو تحقیر میکنی تا عقده ی یک عمرت رو سرشون بیاری . یاد گرفتن ( دوست داشتن ) سخت نیست . فرهنگش نیست . نیست که نیست . برای همین میزنن صورت عشاق رو میسوزونن . . . برای همین عشق در این خاک جرمه . . . (“شما چه نسبتی با هم دارین ؟ “) ، یادم میاد به بچه زاخاری که اینو میگفت گفتم :” هیچ نسبتی نداریم ، حالا میخوای چی کار کنی ؟ ” بعد بچه زاخار موجی شد و داد و بیداد و طرف حساب من هم که خب آقای عشق تشریف داشت کم مانده بود بچه زاخار رو بکشه برای همین من آقای عشق رو در آغوش گرفته و در حالی که پشت او به بچه زاخار بود، به سرش اشاره کردم و گفتم :” ای بابا این دیونه اس آوردمش هوا بخوره ” بچه زاخار انگار که دو زاری اش افتاد ، رفت و قدم زدن اون روز من و عشق زهرمار شد . البته این ها خودش بعدا خاطره شد و کلی خندیدیم . اما مسئله اینه …..در این جا هر سه نفر ما در یک موقعیت همدیگر را تحقیر کردیم تا به هدف برسیم . گاهی این چیزی است که اجتماع مثل شیاف در ما تحت تو میکند .
بگذرم ، شندیم شاه آبادی گفته : ” هنرمندان باید نسبت به توان خود از بودجه ی تئاتر استفاده کنند . ” جای دیگه هم گفته : ” تئاتر ایران یعنی هر هنرمند تئاتر ، به نسبت توان و جایگاه علمی ، هنری خود بتواند از بودجه تئاتر استفاده کند .” هه ا م. . .. خیلی ببخشیدا عجب تعریفی از تئاتر ایران ارائه فرمودید !( هنرمند تئاتر) خود به خودی خود ترکیبی است اشتباه یعنی تئاتر یک اسم است نه صفت . . هنرمند تئاتر ! منظورتان هنرمندان تئاتری بوده نه ؟ و تئاتری ها اگر پیشش (هنرمند ) نیاوریم کلا هنرمند نیستند نه ؟ بعد ( به نسبت توان و جایگاه علمی ؟ ) یعنی چی …شما که بازیگری رو از دانشگاه ایکس برداشتید پس بازیگری بی علم یعنی چی؟ این رو برای من آنالایز بفرمایید . . . . بعد ( بودجه تئاتر ) کلا چقدر هست و به کجا میره و چرا نیست یا همه ی گاوهای پیشانی سفید دارند اجاره مینشینند ، دم مرگ به دادشان میرسید ؟ بعد شما باید بیایید بودجه را دو دستی تقدیم بکنید به جایی که هنر نزد ایرانیان است و بس . . . نه ؟ پس منظورتان این است که هنرمند تئاتر ( به زعم شما ) پاش رو از گلیم خودش دراز نکنه و خفه شه . خب بله . . . ببخشید (توان ) بازیگران ، نویسندگاه رو روی کدوم ترازو اندازه میکنید میشه بگید ….صف ببندیم زنبیل بذاریم خب .
( آیا در این حرف های من خود حالتی از تحقیر شاه آیادی نبود ؟ 🙂
سلام به دوست ناشناختم
همین چند روز پیش بزرگترین اشتباه با دیدن فیلم پایان نامه مرتکب شدم ویه تحقیره حسابی رو نوش جان کردم …مطلبت مرهمی بود …این فرهنگ تحقیر کردن ریشه ۳۰ ساله داره ..هممونم این فرهنگ پزیرفیتم ناخاسته وارد زندگی امون کردیمش …
در انجام دادن اون کار ید طولایی دارم منتهی زمانی که واقعا به تهش برسم،اما واقعا چرا آخه…
دقیقا,این مرضیه که الان خیلیا بهش دچارن,میگن چکار کنیم بخندیم؟یادشون میافته گزینه ای برای خنده به اسم تحقیر و تخریب هست
خوشحالم از اینکه تا این لحظه نتونستم کسی رو تحقیر کنم،نقد کردم،بی محلی کردم،اما تحقیر نه،این برام خیلی خوبه
… بگذریم
سلام میس جان عزیزم . خدا قوت .
اااااااااااااااااا این پنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه …شباهتی داااره به میس ى ما هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
اميدوارم نظرمنوتاييدبكنيد
خانوادمو شرح دادی یعنی.واقعا تاحالا نتونسته بودم یه خط هم از دردی که دارم بنویسم.شرحش بدم.متنت واقعا روشن و حقیقی بود.چیزی که حقیقتا آزار دهندس.بنظرم باید زشتی آدما رو نشونشون داد ؛تمام رخ تمام رخ و این واقعا کمکه.
دررررود بر میس ى من….
اوهوم….اوهووووممممممم…
تک تک حرفاتون را دوس دارم چون حسش کردم…
نمیدونم…!
و نمیدونم چرا ناراضی ام…!من ام…
شما ام
اون ها هم..
خیلی ها هم…
داشتم به این فکر میکردم اما اگر زمانی باشه که خوب ما هم این ریاست و ها دو دیکتاتوری هارا انجام بدیم زمانی هم خوبه اما به همین هم امید ندارم…
کلا ایمید موجود گمشده ی این روزها…
…
میس ى من…
برقراااااااااااااااااااااااااااااااااااار باشد….!بوسه
مرسی عزیزم.
سلام میس خوب من
خوبی یا بهتر بهتری؟
راستش چون میترسیدم مطلب جا نشه مجبور شدم خلاصه بنویسم. و اما اصل داستان
توی مهدکودکهای ژاپن همون ده نفر و نه صندلی هست ولی قانونش فرق داره به این صورت که اگه بعد از اتمام موزیک همه روی صندلی جا نشده باشند همه سوختن و بعد همین کار با همون ده نفر و هشت صندلی تکرار میشه و باز گروه باید بتونه روی هشت صندلی بشینه و الا می سوزه و الی آخر.
از نکات جالبش اینه که کل گروه می سوزه نه یک فرد بعدشم به همه آموزش میدن که همه باید مثل یک فکر متحد عمل کنند و با هم باشند اینطور نیست که یک نفر رو فدای گروه کنند !!
توی ایران ما اگر به تمام وقایع دقیق نگاه کنیم می بینیم که همه مشکلات ناشی از همین خود محوری و فدا کردن دیگران برای خواسته های یک نفره !! حالا شما بیا و بگو نوع دوستی و همدلی خوبه دزدی بده این حرفا تو گوش این آدما نمیره !!
قبلا هم همین مثل رو گفتم یک بار توی پخش مستقیم بی بی سی یک نفری از مهمان برنامه پرسید آقا شما شرمتون نمیشه خانومهاتون بی حجاب بیرون میاند؟ غیرت ندارید؟ مهمان برنامه هم خیلی سریع گفت ما هرچی گشتیم چنین لغاتی رو توی فرهنگ و حتی فرهنگ لغاتمون پیدا نکردیم !!!
سلام بعد از ایامی چند . (البته مطالبت رو دور از نظر نبود)
از عنوان "گاو پیشونی سفید" خوشم اومد اما نه برای این که به یک مصداق خاص نسبت داده بشه (نه تنها درمان نمیکنه بلکه بدتر هم میکنه) . نمیدونم چرا نمی خوایم دوست داشتن و دوستی کردن رو پیشه کنیم ؟!! فقط یک روز سعی کنیم که لبخند رو از چهره دور نکنیم خیلی چیزا رو میتونیم همون روز بفهمیم . "فقط یک روز" ، یعنی اینقدر سخته؟! بعدش میتونیم از همه عذرخواهی کنیم که اون روز حالمون خوب نبود که خوب بودیم. جامعه ما به شدت امراض خطرناک غیر اخلاقی داره. البته یکی از مهمترین عواملش هم توهم هست . شابد بعدا بیشتر توضیح بدم حداقل برای تو دوست خوب
بنده هر روز بین این گاو ها راه می روم… وای میس ، مطلبت با اجازه در فیس بوک به اشتراک گذاشته شد. عالی.
من که ترجیح می دم در مورد این گاوا اصلا حرف نزنم… بعضی وقتها انقدر احمقانه لجت رو در میارن که دوست داری بری تو دیوار (با سر)
امان از جوونایی که ۴ تا کتاب می خونن و ۴ تا اسم حفظ می کنن اونوقت توهم می رنن که سمندریان باید بیاد شاگردیشون رو بکنه
مرسی میس جان
سلام
خوبي؟ الي جان اينجام كه همش همين طوريه كه… آدما تا ميرسن به هم به به و چهچه راه ميندازن… تا پشت تو مي كني خنجرو تا ته مي كنن تو پشتت… حالا من تركا نمي دونم قضيه پشت كردنشون چه طورياست… ولي خداييش من با اينكه موافق اين پست هستم اما اين رفتارو ترجيح مي دم به رفتار بادنجان دور قاب چين هايي كه تا صحبت مثلا همون علي رفيعي ميشه يه دفعه چشاشون گرد ميشه و استاد استاد از همه جاشون ميريزه بيرون( رفيعي رو مثال زدم چون خودم از طرفداراشونم) حالا خود دانيد
سلام
مطلبت خیلی قشنگ بود.یه چیزی بگم؟ من برنامه های کانال های ترک رو زیاد می بینم. یعنی جسته و گریخته می بینم اما به همه شون سرک می کشم. یه چیزی توی فرهنگشون وجود داره و اون اینه که که هر کسی رو می بینن ،هر طوری که باشه ،با هر قیافه ای که باشه اولش می گن چقدر تو زیبایی یا بازی تو خیلی عالیه . خب؟! بعد خب این زیبا یه بازیگر خیلی معروف و پیشونی سفید و این حرفهاست. اگه حرفی بزنه که به نظر یه آدم عادی توی سالن اشتباه باشه ممکنه باطرف دعوا هم بکنن. یعنی اون آدم تحلیل میشه. خیلی راحت تحلیل میشه. بدون اینکه بخواد از شهرتش برای غلبه کردن یا تحقیر کردن استفاده کنه. دریغا که ما تا به هم می رسیم به جای تعریف صحبت های خوب زل می زنیم همو نگاه می کنیم تا بحث انتقاد هم میشه یا قهر می کنیم می ریم یا تحقیر می کنیم. و همیشه تنمون از خشم می لرزه. مثل مملکتمون که همه اش رو ویبره است!مرسی
سخت ميگيردحهان برمردمان سخت كوش جانا
سلام. توی مهد کودکهای ژاپن برای بازی، همون ده نفر و نه صندلی رو میذارند و میگن باید همه بتونند روی اون نه تا بشینند بعد هشت صندلی و همون ده نفر و هفت صندلی و همون ده نفر و الی آخر .. اینطوری از بچگی به اونا یاد میدند دیگران رو دوست داشته باشند و همیشه به هم فکر کنند برعکسشم توی کشور ماست که فقط خود محوری رو به بچه هاشون یاد میدن (امان از دست بزرگترها)
چرا انتظار داری یک کشور جهان سومی مثل ایران مثل ژاپن رشد کنه که با وجود اونهمه مصیبت کسی دزدی نمیکنه اما توی رودبار ما و شهر بم واقعا آدم شرمش میشه بگه چی اتفاق افتاده !! مشکل از فرهنگ سازیه و بس!
درسته که بزرگترها به بچه ها محبت کردن، روش محبت کردن و خیلی چیزای دیگه رو یاد نمی دند چون بلد نبودند. توی فرهنگ کشوری که مردسالاری حاکم بوده کجا فرهنگ سازی شده؟!! چرا ژاپن از فرهنگ سامورایی به اینجا رسیده اما کشور ما عقب گرد که هیچ صدها مرتبه از معیارهای جهانی توی هر زمینه ای که بخواهید عقب تره !!؟
از دست بوس به پا بوس افتاده ای
خاک به سر پیشرفت معکوس کرده ای
یا جهانی شوید، یا جهانی فکر کنید، یا عقب ماندگی خود را بپذیرید. (گات)
مرگ قسطی از کتاب هایی هست که از نمایشگاه خریدم و حتما میخونمش.
این پستت آرومم کرد خیال کردم اینهایی که این روزها آزارم می دهند فقط گاوهای پیشانی سفیدی هستند. گاوهای بیمار بیچاره.
وقتی پسرم ۴ سالش بود در مورد آلتش پرسید. گفتم: دست برای انجام کارهاست، پا برای راه رفتن، این هم برای کارهای مخصوص خودش مثلا جیش کردن
نکنه تو جزیره هم می پرسن که شما چه نسبتی با هم دارید؟
اینجا شهر رویاهای منه کاش راحت باشم…