آفاقِ ( نرگس ) به افق پیوست . مشاطگان بیحواس سینما کجا بودند که سالها گِرد تو نچرخیدند و زمانی که حواست نبود پیات آمدند ؟ گفتی برای نرگس ، چروکیدهات کردند و توی چشمانت لنزِ سیاه گذاشتند و تمام وجودت شد آفاق ، آفاق تو را بازی کرد ، نه تو او را . این شاهنقشِ تاریخ سینمای ایران ، قدرت فوق العادهی ایفای نفشت در این فیلم چطور چشم داوران را نگرفت ؟ آنچه در تو هویدا بود نشان دادنِ ( نقش ) بود نه خودت ، نمیخواستی خودشیفته باشی و دست به ایفای هر نقشی بزنی ، ستاره بودی ، چه کسی فکر میکرد #پرده_آخر با تو فرو بیفتد ! آنقدر آفاق بی حواس بود که وقتی ماشین سرنوشت زیرش گرفت همه پی خود بودند مثل اینک تو … مثل سالهایی که آفاق را در خود حمل کردی … دستت را مشت کردی تا شیشه ی بسته را بشکنی ، پرواز کنی بیرون بیایی مثل اینک تو ، مثل فروغ الزمان که همه دستش انداختند ، بازی کثیف رسانه های زرد این روزها ، تو را طعمه ی لایک و دلار خود کردند … حالا همان گرگ و میش آخر فیلم نرگس است اما . نه که تیرماه باشد ، روز تقدیر است که ستاره ی خورشیدش تویی . مانند تو نبوده این همه توانا ، زیبا و دقیق که مرعوب زرق و برق سینما نشود و اولویتش ( عشق ) باشد . جمشید شاهمحمدی میگفت از دانشکده های مختلف صف میکشیدند تا کلاس درس فریماه تمام شود بلکه یک نظر ببینندش . دیدنِ آن هاله ی هنر و شکوه .
آن منتقدان گرفتار سلبریتی کی از آنالیز نقشهایت نوشتند ؟ حالا ارابه مرگ را دنبال میکنند و وجود چرکشان را با یاد رفتگان و حضور در اجتماع خداحافظی برای عکس نمایان میکنند و میشوند ( منتقد ) !
خداحافظی تو بی مقدمه نبود …
آن روز که در پاساژگلستان ، روبه روی سی دی فروشی فیلمهای سینمایی ایستادیم و آب و آتش فریدون جیرانی در پیشخوان بود ، هیچ کس تو را نشناخت تا عکس و امضایی ازت بگیرد ، آن بازی قدرتمند مادر لیلای حاتمی ، بازی فوق العاده ی زنی در حسرت . حالا در امانی ، جایی که عشق دوران دانشکده ات منتظرت ست ، جایی که امین تارخ بزرگوار با آن صدای ممتازش با لبخند دستت را میگیرد و پیشوازت میآید و خسروشکیبایی را نشانت میدهد به یاد خط قرمز .
حالا از روزمرگی خلاص شدی .
موسیقی درخشان محمدرضا علیقلی پا در دهلیزم میگذارد و تو را مکرر میکند .
نه ، حق تو ، سهمت از زندگی این نبود .
گفتگوی خودمانی با فریماه در یک اردیبهشت بارانی در اتوموبیلم .
سانازسیداصفهانی