دیشب دیر خوابیدم . داشتم با یکی از شخصیت های نمایشنامه ام دعوا میکردم و ادبش میکردم اما اون کار خودش رو میکرد و هی از توی صفحه ی من میپرید این ور و اون ور برای همین ساعت ۴ سیگار آخر شبم رو کشیدم و فکر کردم صبح ساعت ٨ کی میخواد بلند شه بره سر تمرین و با اجازه همگی تا ١٢ خوابیدم که ١٢ خودش رکورد زود بیدار شدنمه . بیدار شدم و دیدم همه ی وسایل خونه وسطه ، انگار دارن تغییر دکوراسیون میدن . چند تا کفتر کنار پنجره بودن . برق هی میرفت و میومد .کولر قطع و وصل میشد . من هم که نتونسته بودم درست نمایشنامه ام رو بینویسم و درست بخوابم با چشم های پف کرده و موهایی که به مصیبت کبری تونستم فرش کنم با یه شلوار جین مدل علی بابا و بلیز مردونه آستین تا آرنج رفتم خیابون و شروع کردم مثل شلخته ها هوار کشیدن و داد زدن به مامورهای برق ومامورهای لوله آب و دوربینم رو برداشتم و عکس گرفتم و الکی گفتم من خبرنگار بین المللی هستم و اشتباهی هم کارت کلاس فرانسه م رو نشون همه دادم و گفتم تا دمو دقیقه ی دیگه این عکس رو میفرستم اینترنت دهن صاحب کارتون رو سرویس میکنم . پری شب هم هنگام تایپ خاطره ی طولانی مهمی برق قطع شد . آّ قطع شد . همه اش پرید . زنگ زدم ١٢١ و گفتم برید گزارش بدید بگید خانوم ….(اسم خودم ) زنگ زده و بگید دیونه است اگه تا نیم ساعت دیگه برق نیاد خودشو میسوزونه و ١٢١ هم گوشی رو قطع کرد و من هم نشستم زر زدم . خوبه که در منطقه ی شمیراناتم و نباید مثلا مشکل داشته باشیم اما تهران که گند زدن بهش هیچی با این ترافیک و دود و دمش و عدم امنیتش آسایش هم توش نداری . کیف یکی از عزیزانم رو دزد زد . ۶٠٠ هزار تومن توی کیف پولش بود و عکس من . کلید و همه چیش رو بردن و خلاصه روزی رو شروع کردم به غایت با فریاد و عذاب و ناراحتی . با همین شلوار مدل علی بابایی که از بنتون خردیمش و از بس لاغر شدم شل شده کمرش و بلیز آبی سفید مردونه که تا نزدیک زانوم بود و یه شال و گوشواره ای به بلندی یک وجب رفتم کلانتری . زنگ زدم ١١٠ از دست کسی کاری برنمیومد . ظاهرا دزدی زیاد شده مواظب کیف هاتون باشید . این دزد با تیغی ساتوریی چیزی کیف دوست عزیز من رو جر داده و کاربلدانه همه چیزو دزدیده . میخواستم بگم جناب آقایون محترم به جای اینکه چشم بدوزین به موی زن ها و هیزی کنید و گناه ،بیاید برید دزدها رو بگیرید . امنیت درست کنید . معتادها رو جمع کنید . بیاید در مولوی رو باز کنید . خلاصه یه آرامبخش خوردم و با یکی از کارگرهای خونمون تا زیر پل پارک وی رفتم و اون رو پیاده کردم و با همون شمایل رفتم خانه ی هنرمندان . همه نگاه میکنن . چیه ؟ پوشش یعنی چی ؟ دوست دارم گاهی با چادر بگردم و از زیرش یه مایو بپوشم . خسته شدم . توی این مدت سردردهام زیاده و گرما ازارم میده . پوشیده بودم . رفتم تو . میخواستم کار میکائیل شهرستانی رو ببینم .
میکائیل شهرستانی رو خیلی ها دوست دارن خیلی ها هم نقدش میکنن . . . من یک دوره خارج از دانشگاه هم با ایشون کلاس بازیگری کار کردم توی دانشگاه امیر کبیر و فکرکنم خیلی هم با استعداد نبودم . اون موقع به مدد مسائل حاشیه همه اش ذهنم مشغول بود و روی ویبره بودم . میکائیل شهرستانی رو از وقتی خیلی کوچیک بودم میشناختمش . یه کلاه گیس نارنجی مانند سرش بود و توی یه تله تئاتر داشت نقش یه وکیل رو بازی میکرد . تله تئاتر های دهه ۶٠ و ٧٠عالی بودند . بعدها هم توی چند نمایش دیدمش بعد توی دانشگاه و سر کلاسهاش بودم و حتما خیلی ها طرفدار صدای خاص ایشون هستند . …حتما توی رادیو هم کارهاشون رو شنیدین . الان هم ایشون مشغول تدریس هستند (درآموزشگاه هنر و اندیشه روزهای شنبه ،در شهرک غرب ) خوب یادمه رومولوس کبیر اولین بار توسط ایشون در فرهنگسرای نیاوران نمایشنامه خوانی شد و خیلی تاثیر بیشتری از کار برهانی مرند گذاشت و عالی بود . یادمه در آرشیو هم اگر بگردید قسمت رمولوس کبیر به این نکته اشاره کردم . وی در همان جا اعلام کرد به دلایلی از کار تئاتر خداحافظی کرده ولی خوب من میدونستم که این طور نمیشه . امروز (خانه ی برناردا البا) رو در خانه ی هنرمندان دیدم و بی شوخی و تبلیغ باید بگم کاری بود با بازی های شگفت انگیز بچه هایی که هم سن و سال خودم بودم و از دل کارگاه بیرون اومده بودن با حس و حال عجیبی . فوق العاده تاثیرگذار . میزانسن ها رو به شدت پسندیدم . نور رو . طراحی رو . . . خود لورکا که حرف نداره خوب خانه ی برناردا آلبا مال لورکای عزیزه . آیین ، آدم ها رو قربانی میکنه . آره خیلی سنتهاشون مثل مال ماست . کار رو دوست داشتم . میدونم کسی بعد از دیدنش ناراحت از سالن بیرون نمیاد و کسی هم بعدا کار رو فراموش نمیکنه . مثلا این مثال در مورد چرا با ….خداحافظی نکردی سورچی صدق نمیکنه چون معلوم بود روش وقت گذاشته شده . سریع بسته نشده . ایشون آدم سخت گیری هستند . این رو همه میدونن پس بدونید با کار شسته رفته ای رو به رو خواهید شد . کار رو دیدم . با آقای شهرستانی گپ کوتاهی زدم و با یه نفس راحت سوار ماشین شدم و اومدم خونه . راستی یه سری هم توی خانه ی هنرمندان مستقر شدن اون ها هم به مو حساسیت دارند . خیلی تعجب میکنم . این آزارم میده . جریم میکنه . توی ماشین . توی خیابون . توی محیط کارت . توی خونه ات . این نفرت مهار شدنی نیست ولی من پشت بوم خونه ام رو دارم . من تئاتر کار میکنم . من هستم . محدودیت باعث رشد میشه . تقوایی عزیز یک بار گفت سانسور هم به همچنین . همیشه راهی هست برای کار . کار . کار . کار . راهی هست برای نوشتن . نمیشه جلوی همه چیز رو گرفت . نمیشه مداد رو از من گرفت . نمیشه . موهامو میرم میتراشم . بی مو راه میرم . این کار رو خواهم کرد .
و اما مثل قدیم وقتی برای سرشار شدن از بلاگ های عزیزکانم ندارم….
سلام به بانو
شادم. بسیار شاد .
از دیدن کار روال عادی باز می گردم .بی نظیر بود و بسیار قوی .
یاد دو فیلم افتادم :
پیشخدمت (جوزف لوزی)
گارآگاه (جوزف ال منکیه ویچ)
دیدید ؟
دوستدار و ارادتمند تو : ناجور
چند وقتیه که خیلی دیر میخوابم و خیلی خیلی زود بیدار میشم و
خیلی هم باحال ترم.جالبه واسه من.گفتی دوربین یاد عکاسی
افتادم که چند وقتیه به خاطر گرفتاری های دوره ای نتونستم بهش
برسم و دلم برای دوربینم تنگ شده.بایستی رفت.عکاسی کرد
تئاتر دید,خانه هنرمندان رفت و ایستاد و ۳۰ دقیقه به شیشه های
آویزون چشم دوخت و حرف زد,باید رفت پشت بام و نفس کشید,باید
به پیرمردی که هرروز از جلویش رد میشیم و او روی ویلچر نشسته
و حتی نمیتونه جواب سلام تورو هم بده سلام داد,باید حتی گاهی
موها را از بیخ تراشید تا اجازه بدیم سری که داره دود میکنه یک مقدار هوا بخوره.
مرسی
علی بابا تو پدر سالار هم که ناصر هاشمی بازی میکرد. هر جا ناصر هاشمی دیدی فکر کردی میکائیل شهرستانیه؟
نمی خوام به چیزای که دور و برم می گذره فکر کنم . از روی عمد.
همینجوریش همه اش سردرد دارم ….
از خانومایی که سرشون رو از ته زدن فقط سینید اوکانر و ناتالی پورتمن در v for vendettaهمچنان زیبا بودن.
این مسخره بازی های مربوط به پوشش رو نباید جدی گرفت.
ميس جان حرص نخوريد من که امروز تصميم گرفتم تا پاييز سراغی از انقلاب و کتاب و تياتر نگيرم از گرما مخم ذوب شد …
.
و اما مثل قدیم وقتی برای سرشار شدن از بلاگ های عزیزکانم ندارم….
سلام به بانو
شادم. بسیار شاد .
از دیدن کار روال عادی باز می گردم .بی نظیر بود و بسیار قوی .
یاد دو فیلم افتادم :
پیشخدمت (جوزف لوزی)
گارآگاه (جوزف ال منکیه ویچ)
دیدید ؟
دوستدار و ارادتمند تو : ناجور
چند وقتیه که خیلی دیر میخوابم و خیلی خیلی زود بیدار میشم و
خیلی هم باحال ترم.جالبه واسه من.گفتی دوربین یاد عکاسی
افتادم که چند وقتیه به خاطر گرفتاری های دوره ای نتونستم بهش
برسم و دلم برای دوربینم تنگ شده.بایستی رفت.عکاسی کرد
تئاتر دید,خانه هنرمندان رفت و ایستاد و ۳۰ دقیقه به شیشه های
آویزون چشم دوخت و حرف زد,باید رفت پشت بام و نفس کشید,باید
به پیرمردی که هرروز از جلویش رد میشیم و او روی ویلچر نشسته
و حتی نمیتونه جواب سلام تورو هم بده سلام داد,باید حتی گاهی
موها را از بیخ تراشید تا اجازه بدیم سری که داره دود میکنه یک مقدار هوا بخوره.
مرسی
دروووود بر میس شانزه لیزه…
دلم تنگ ِ یس است…تنگ ِ روزها ی شیرین…
تنگ ِ
تنگِ تنگ ِ…
هستم این دور رو براااا…اما…
برقرار باشد میسکم….
نمی خوام به چیزای که دور و برم می گذره فکر کنم . از روی عمد.
همینجوریش همه اش سردرد دارم ….
از خانومایی که سرشون رو از ته زدن فقط سینید اوکانر و ناتالی پورتمن در v for vendettaهمچنان زیبا بودن.
این مسخره بازی های مربوط به پوشش رو نباید جدی گرفت.
ميس جان حرص نخوريد من که امروز تصميم گرفتم تا پاييز سراغی از انقلاب و کتاب و تياتر نگيرم از گرما مخم ذوب شد …
.
الا ای میس بی اعصاب ! ای پولدار ! ای هوار زن ! ای عکس بگیر ! ای هنرمند ! ای ، ای ، ای …
با این پستتان احساس یقه گرفتگی کردیم ، بی خود ! و همچنین خواستیم خیلی بی خود تر القابتان را ردیف کنیم !
نگران نباشد !
ما همچنان لبخند خواهیم زد . شما به کارتان بپردازید !
سلام
۱- ببخشید آیا شما طلا معتضدی هستید؟
۲- آیا شما هم موافقید که تئاتر کار کردن فقط برای پولدارها مناسب است و بی پولها این وسط ول معطلند وبه جایی نخواهند رسید ؟
خوشحال میشم راهنمایی کنید .البته صادقانه. مرسی .
در مورد میکائیل شهرستانی صحبتی نمیکنم چون تخصصی یافت نمیکنم در خودم!
در مورد آب و برق هم چیزی نمیگم چون فعلا طرف ما خوبه اوضاع و فعلا قدردانی میکنیم !!
ولی در مورد تراشیدن مو، باید بگم که نکن این کار رو!
اولش خوبه ها..کلی هیجان داره.. اصلا همون شخصیت داستانت جلوی پاهات به خاطر اون همه شجاعت و جسارت زانو میزنه ولی همین که یه کم میگذره تو میمونی و یه کله ی کچل ِ سفید و یه مشت فحش که هی نثار خودت میکنی!
مرسی که از برناردا آلبا گفتی این نمایش نامه تا ابد در خاطرم می مونه چون به عنوان اولین کار کلاسی مبانی بازی کردمش و به نظرم فوق العاده نمایش نامه خوبیه
از گرما هم که واقعا نمی دونم کی رو فحش بدم …
بعضی وقتها احساس می کنم چقدر بدبختم که باید تو این گرما مانتو تنم کنم و …
مرسی میس جان
بار اول که منو دید بعد از سلام و خسته نباشی گفتم من قبلا دوره دیدم شاگرد آقای ش و بهرام.ا هستم.اجازه می فرمایید بیام؟ گفت: مشکلی نیست شما دندان ۵ سمت چپ تون به داخل منحرفه و سین و شینت به همین خاطر میزنه!
من عاشق گرما هستم . باورت میشه شب ها با پتو می خوابم…. عوضش زمستونها مثل الان تو قاطی می کنم . بعد از یه جریانی یه سرمایی همیشه تو پاخام و درست جناق سینه ام هست که گرم ترین تابستون ها هم گرماشو جذب می کنه ولی باز هم من سردمه… نکنه من مردم خودم خبر ندارم…!!
ای لعنت به تو با این ورودی هات….
من اگه شوهرمون،سرورمون اجازه بدن حتما باید با این آقا علی بعد از خانی آباد یک تیاتری بریم تا اینقدر می یایم وبلاگت، حداقل یک تبادل نظر ی با شما داشته باشیم………مردیم از بی تیاتری
الا ای میس بی اعصاب ! ای پولدار ! ای هوار زن ! ای عکس بگیر ! ای هنرمند ! ای ، ای ، ای …با این پستتان احساس یقه گرفتگی کردیم ، بی خود ! و همچنین خواستیم خیلی بی خود تر القابتان را ردیف کنیم ! نگران نباشد ! ما همچنان لبخند خواهیم زد . شما به کارتان بپردازید !
سلام
۱- ببخشید آیا شما طلا معتضدی هستید؟
۲- آیا شما هم موافقید که تئاتر کار کردن فقط برای پولدارها مناسب است و بی پولها این وسط ول معطلند وبه جایی نخواهند رسید ؟
خوشحال میشم راهنمایی کنید .البته صادقانه. مرسی .
در مورد میکائیل شهرستانی صحبتی نمیکنم چون تخصصی یافت نمیکنم در خودم!
در مورد آب و برق هم چیزی نمیگم چون فعلا طرف ما خوبه اوضاع و فعلا قدردانی میکنیم !!
ولی در مورد تراشیدن مو، باید بگم که نکن این کار رو!
اولش خوبه ها..کلی هیجان داره.. اصلا همون شخصیت داستانت جلوی پاهات به خاطر اون همه شجاعت و جسارت زانو میزنه ولی همین که یه کم میگذره تو میمونی و یه کله ی کچل ِ سفید و یه مشت فحش که هی نثار خودت میکنی!
مرسی که از برناردا آلبا گفتی این نمایش نامه تا ابد در خاطرم می مونه چون به عنوان اولین کار کلاسی مبانی بازی کردمش و به نظرم فوق العاده نمایش نامه خوبیه
از گرما هم که واقعا نمی دونم کی رو فحش بدم …
بعضی وقتها احساس می کنم چقدر بدبختم که باید تو این گرما مانتو تنم کنم و …
مرسی میس جان
علی بابا تو پدر سالار هم که ناصر هاشمی بازی میکرد. هر جا ناصر هاشمی دیدی فکر کردی میکائیل شهرستانیه؟
بار اول که منو دید بعد از سلام و خسته نباشی گفتم من قبلا دوره دیدم شاگرد آقای ش و بهرام.ا هستم.اجازه می فرمایید بیام؟ گفت: مشکلی نیست شما دندان ۵ سمت چپ تون به داخل منحرفه و سین و شینت به همین خاطر میزنه!
من عاشق گرما هستم . باورت میشه شب ها با پتو می خوابم…. عوضش زمستونها مثل الان تو قاطی می کنم . بعد از یه جریانی یه سرمایی همیشه تو پاخام و درست جناق سینه ام هست که گرم ترین تابستون ها هم گرماشو جذب می کنه ولی باز هم من سردمه… نکنه من مردم خودم خبر ندارم…!!
باز یادم اومد ببخشین. این سریال سمندونو هم اون بازی کرده بود نه…. !!!؟ یا شاید هم من اشتباه می کنم !!!
هان ببخشید من هی تیکه تیکه یادم میاد…. یه تله تاتر دیم یارو زنشو می خواست بکشه هی چراغ هارو روشن خاموش می کرد و آقای شهرستانی نقش بازرسو بازی می کرد. یه جاش خیلی باحال میگه به قاتله وقتی که دستش رو میشه می گه …. :" لازم نیست اینو بهتون بگم که من فن جوجیتسو رو استادم
ولی با این میکائیل اصلا حال نمی کنم . خاطره بدی که دارم ازش سریال پدر سالا ر بود . عین آدم آهنی ها بازی کرده…
نمی دونم چرا این شرایط گقتی و تو پستت نوشتی که با مصیبت کبری موهاتو فر کردی احساس می کنم شبیه اسلش گیتاریست گانز شدی الان….
ای لعنت به تو با این ورودی هات….
من اگه شوهرمون،سرورمون اجازه بدن حتما باید با این آقا علی بعد از خانی آباد یک تیاتری بریم تا اینقدر می یایم وبلاگت، حداقل یک تبادل نظر ی با شما داشته باشیم………مردیم از بی تیاتری