یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

ترانه ی در پیت زندگی من . . . . . .

به هر چیزی میشه دو جور نگاه کرد ، به یه لیوان که نصفش پر آبه و نصفش پر خالیه ، به یه آدمی که زیباست اما باطنش زشته ، به زشتی که باطنش زیباست ، به دزدی که دزده اما بدبخته ولی ما بهش میگیم دزد،  نمیگیم مریض یا بدبخت ،به یه معتاد هم دو جور میشه نگاه کرد ، معتاد یا آدم  دلخور و رنجور ، آدمی که اجتماع مریضش کرده ، دکتر شریعتی عزیز در یکی از متن ها در مورد راسکولنیکف در جنایت و مکافات داستایفسکی گفته همیشه اون هایی که دست اون ظالم رو قبل از اینکه مرتکب ظلم شن نمیگیرن مسئول اون کار گناهن . همیشه دستهایی که به جنایتکار و خطاکار هنگام نیاز نرسیدن آلوده اند . راست گفته . به یه ابله دروغ گو میشه این طوری نگاه کرد که  دروغگوست ..اما مریضه که دروغ میگه .اونی که کامنت برای من میذاره( کوچولو) خب خودش حسوده اما بیچاره است که حسوده . هیچ آدمی نه سیاهه نه سفیده . اما من جزو اونایی هستم که اون قدر از مرز سفید و سیاهی هر لحظه زیکزاک میرم که بیچاره خاکستری از دست من رنگ باخته . من روی مرز سفید و سیاه، مثل کسی که از روی طناب توی سیرک بخواد راه بره راه میرم . میشه روی این مرز که نه سفیده نه سیاه تا ابد لغزان و ترسان و هراسان راه برم بی اینکه به چپ و راستم نگاه کنم . من نه سفیدم . نه سیاهم نه خاکستری ام . معلقم . میشه به یه کتاب قطور با ناراحتی نگاه کرد اما بعدش از طعمش لذت برد و برعکس . میشه قطور باشه و خوندش و یه تف هم انداخت روش  و زد تو گوشش . بعضی آدم ها رو دیدی هیچی ندارن که تو بتونی ازشون بدزدی . هیچ خلاقیتی . هیچ کاراکتری ندارن . تیپ هستند و در عین حال مدعی . بعضی ها رو دیدی هیچ چیزی ندارن که بشه ازشون یاد گرفت یا بهشون خندید . سر یک ساعت میخوابن . بیدار میشن . مینوسن . میرن سر کار . بر میگردن خونه . یه هو سوار قطار نمیشن برن شمال . ریسک پذیر نیستن . روزمره شدن و داعیه ها هم دارن . . . من از نظم بدم میاد اما در عین حال در نظم لذت میبرم . اما در بی نظمی چیزی هست که در نظم نیست . خالی پر است و پر خالی . پرنده پرواز میکنه اما آیا آزاد هست ؟ میتونی با یه سنگ بزنیش یا یه گربه،  بکشدش به نیش . آشیونه اش رو باد میبره . دیگه نداره کاشیونه . آزادی واسه پرنده معنا نداره . فرقش با ما اینه اون پا نداره . گدا گداس اما رهاس ، بی نقاب و بی حیاست اما بیچاره راه و چاه نداره که گدا شده . سرما رو به جون خریده و عاصی شده . بیتاب شده ریخته آبرو .کف دستش رو کرده رو . حیا رو قورت داده اما گدا از کجا گدا شده ؟ گدا چرا بی حیا شده ؟ چرا توی خنده هاش طعنه میزنه و قتی میری،  پشتت رو با خنجر میزنه ؟  زنی که وای میسته کنار خیابون خوشبخته ؟ یا همیشه مثل یه آشغال توی زباله دونی پرته ؟ نویسنده ای که معروفه …به چی چیش مینازه و مینوزه؟شعور و ذهنش چقدر کش اومده ؟ وقت نابغه ها سر اومده ؟ ؟؟؟؟؟آآآآآآآآآآآخ  یه میله وسط اتاقم گذاشتم . این رو گوش میدم . دورش میچرخم و مثل ماربه پروبالش میپیچم .

میله میشه دوستم داشته باشی ؟ دورت میگردم . از سر و کولت بالا و پایین میرم چرا خشکت زده . ای بی غیرت . سرم گیج میره . گیج و ویج میره . چطور میشه یه آدم هیچ چی از خودش  خروجی نداشته باشه  . . . عامی بودن بده ؟ خیلی از خواص باید برن عامی باشن تا بعدها بتونن کلی خواص باشن . . . این روزا همه سمینار دارن.واسه خودشون کار و بار دارن . با یه فوق لیسانس،  میزنن با همه لاس . میذارن کلی کلاس .توی دستشونه کلی برگ آس . نام و نشونی به هم میزنن،توی دک و پوز دوستاشون میزنن . تخ گاز میگازن و جلو میرن . میتازن و توی محفل ها جولون میدن . با مهمونی هاشون هی به هم دیگه پز میدن . میشه به هر چیز دو جور نگاه کرد . نگاه رو دوبار نگاه کرد . هیچ وقت نمیشه قضاوت درستی کرد . دور میله میچرخم . سرم درد میکنه . میشه به مرگ به زندگی به تولد دو جور نگاه کرد . میشه دنیا رو با نگاه ها زیر و رو کرد . همه چیز رو از نو شروع کرد . میشه رها شد مثل یه قاصدک . . . رفت اون دور دورا شد همصحبت یه توله سگ . همون که خیلی باوفاست، جلوی تو که میشناسدت هی میکنه پارس . . . میشه رفت توی کهکشونا . . . لابه لای راه شیری بنا کرد ساختمونا . پز داد به این و اون که من نه بقالم نه حمالم .من یه پولدارم که خونه ها دارم حتی توی کهکشونا . به این طفلک دوجور میشه نگاه کرد . عقده ای مریض بیچاره ی پر گره . . . علاجش تا راه شیری هم بره درد بی درمونه و نداره شفا . به شفا دوجور میشه نگاه کرد . زنده میمونی که کاری کنی ؟ رنج بکشی یا بزنی و شادی کنی ؟ به همه چیز میشه دوجور نگاه کرد حتی به آداجیو . میشه این جوری گوش داد گریست . یا میشه مثل قبل باهاش بری توی پیست .

حالم خوش نیست .

شاید رفتم ترانه سرا شدم ….

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۵ نظرات

  1. لطفا نرو دنبال ترانه سرايي . باشه ؟! پليز لبخند  . آخه اين جزيره هه همونجوري خوشمزه تره !‌ به خدا

  2. به هر چیزی میشه سه جور نیگا کرد! یه جور هم اینه که هر جور که خودت دوست داری بهش نیگا کنی!

  3. فضای خاصی بود.  و گمانم ناشی از حالتی خاص! بین زمین و آسمان.

  4. خوشم میاد مدل شهرقصه هم شعر می گی جیگر.دلم تنگ شده بوداااااااا.سال نوت مبارک

  5. میس جان، "صد بیابان جنون آن طرف هوش خودم." چه عکسی رفتی و چه پاراگراف دومی ساختی! مثل آواز رپ-متال زمزمه می کردمش، تو دلم. عالی بودگل انگار تمام احساسات فروخفته ی آدم رو بر می انگیزه. موزیکالیته ش اون ثنویت کلام رو پر می کنه.
    علیرضا و یاشار هم هستن. چه معجونی در میادلبخند
    اما تو بی نظیری، میس جان. جدا می گمگل

  6. صابر
    تصدیق میکنم که این ترانه درپیت بود.
    همبنطوره که باید و میشه و خوبه که به همه چیز از دو جنبه نگاه کنیم.
    آهنگ دوم به مزاجم  ننشست و بسی عقب افتاده تر از قبلی ها بود.
    در کل "نثر" خوبی بود و تو با همان قلمت برای من عزیزی و بس.

  7. سلام رفیق باحالم!

    میشه اینجوری نگاه کرد و شنید
    همه چیز چند شکلی و چند وجهیه!
    مثل این گربه ی توی کوچمون
    که شاید فقط واسه ما اهلیه!

    مثل اون پرنده که تو پست تو
    نه که آزاده و بلکه اسیره
    یا همون گدای بیچاره ی تو
    که گدایی می کنه تا نمیره

    آره خُب راس می گی تو , حق با توئه
    زندگی نظم و چهارچوب نمی خواد
    جزیره ت مال توئه هر کاری دوست داری بکن
    تو کلاس تو کسی " از بد " و " از خوب " نمی خواد!

  8. سلام
    اول در مورد قبل چرخشت دور میله بگم  گویا  خیلی از ما ها واقعا ثبوتی شدیم و این موضوع من رو  یاد یکی  از فیلمهای چالی چاپلین انداخت که او در یک کارخانه کار می کرد و مسئول پیچ  کردنه وسایل بود و اینقدر این کار و انجام داد که کلا با کارش الینه شد و این عاملش روزمرگی و کار یک نواخت بود و متاسفانه الان خیلی ها دچار این شدن و این بر می گرده به کی و چراشم بماند .
    در مورد نگاهم کاش میشد فقط چیز های مثبت و دید اما گویا اگه بخوای هم نمیشه .
    اما بعد از چرخشت دور میله بگم که  بسیار بسیار لذت بردم هم از اهنگ هم از نوشتت در اخر امیدوارم باز حالت خوش بشه.

  9. آخ! ببین واسه آدم هواس نمی مونه که یادم رفت در مورد آهنگا بگم!
    آهنگ پست قبلی برایان آدامز کلی نوستولمون کردی.
    این آهنگیم که باهاش با میله می رقصیدی کلی کیفان رو کوک کرد! نمی دونم میدونی یا نه به هر حال من میگم!! موسیقی متن فیلم "مرد فیل نما" ست که اگه اشتباه نکنم توسط دی جی تیستو ریمیکس شده. مرسی مرسی سلیقت ۲۰ در هر ضمینه از ژانرهای موسیقی.گل

  10. چه ذهن مشوشی! اینطوری پیش بری به جرم تشویش اذهان عمومی جزیره محاکمه میشی!! اما چون خودت بنیانگذار جزیره هستی تبرعه میشی!! :)) شوخی میکنم! ولی جدن وقتی پستت تموم شد مجبور شدم دوباره برگردم از اول بخونم تا یادم بیاد موضوعش چی بود!
    سلام میس جان، ببین چه زود میرم از یاد! حالا دیگه یه علیرضایی بود و گل میگذاشت برات؟ هنوز هستم و هنوزم گل میذارم!گل
    از پست قبلی جا موندم باز قاط زدگی و باز لپ تاپ رو داغون کردم اینبار همچین شوت شد که فرستادمش گارانتی تا تمعیر شه! واسه همین نبودم، اتاق من از میز کار تو شلوغ تره اونقدر وسایلم وسط اتاق ولو که باید با احتیاط عبور کنم تا چیزی زیر پام له نشه! گاهی باید همه چی رو زیرو رو کنم تا یه چیزی رو پیدا کنم! اما هیچی گم نمیشه چون همیشه آدرس تقریبیشون رو دارم فقط وقتی یکی بیاد اتاقم رو مرتب کنه وسایلم رو گم میکنم چون دیگه نمی تونم پیداشون کنم!
    امسال هم همنطور که از بهارش پیداس سال عزای هنر و هنرمنداس!
    بیا با هم ترانه سرایی کنیم! دوباره گل

  11. مصطفا خدایگان

    من نه سفیدم . نه سیاهم نه خاکستری ام . معلقم . میشه به یه کتاب قطور با ناراحتی نگاه کرد اما بعدش از طعمش لذت برد و برعکس . میشه قطور باشه و خوندش و یه تف هم انداخت روش  و زد تو گوشش ..
    ..
    ..
    ..
    زیبا نوشتی.. جداَ لذت بردم از مطالب و عکسات.. برمی گردم..
    ..
    ..
    ..
    بردارید اکسژن را از آدم ها.. و نقطه ها را جملات..

  12. سلام…

    هستتم..شاید روزی نباشه که تو نت نیام اما حال درو زدن نیست..نگا میکنم….

    صفحه هاتونو سیو میکنم و میخونم….

    ری را جان..حال من خوب است اما تو باور مکن….

    برقرار باشید…..به امید ترانه سرای شدن شما….لبخند

  13. جایتان خالی همین الان از کنسرت موسیقی سنتی برگشتیم و داشتیم گل گاوزبان هورت میکشیدیم که وبلاگ شما ناگه باز شد ! (به سبک نوشته های خودتان!!) و عجب نثر مسجعی به خورد ما دادید ها !خنده مجبور شدیم خودمان را هم دوجور ببینیم ! بودن یا نبودن ! که الان دیدیم نیستیم ! یحتمل شناوریم . در موسیقی .

    باشد که پاینده باشید و دست بدخواهانتان دور …گل

  14. قسمتی که به قول خودتون قاطی کردین و رفتین دور میله پیچیدین و نثرتون مثل ترانه شد فوق العاده بود خیلی کم پیش میا د این همه تنوع یه جا جمع شه چرا مستعار مینویسی کی هستید ؟