جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

بی پولی

قبل از اینکه بلاگ رو ببندم در مورد (بی پولی) نوشته بودم . تنها در این مورد که در کنار هم قرار دادن بهرام رادان و لیلا حاتمی ترکیبی از زوج نا مناسب رو به حدی میده که با هزار جور گریم و نور و … هم نمیشه این ناهماهنگی رو از بین برد -البته اگر هدف فیلمساز غیر از این بود مشکلی نداشت -اختلاف سنی این دو بازیگر توی فیلم خیلی ارتباط اون ها را لایتچسبک میکنه . به هر حال خیلی اتفاقی اخرین سانس سینما (بی پولی) رو دیدم ، قبل از هر چیز برای حمید نعمت اله و هادی مقدم دوست به عنوان نویسندگان فیلمنامه ی (بی پولی) متاسفم .فیلمنامه کاملا در مرحله ی چرکنویس جلوی دوربین رفته بود .انگار هر روز دو نفر نشسته بودند پشت میزی و گفته اند خب حالا این جا امیر جعفری رو تصور کن ببین این جمله رو بگه باحال میشه …نه سیامک انصاری هم بیاد این جمله ی مسخره رو بگه به تریپش خیلی میخوره این جا تماشاچی میخنده .لیلا رو هم این جا اشکشو در بیاریم …مطمئنا بازی میکنه چون تا حالا توی هیچ فیلمی انقدر  آبغوره نگرفته. بهرام رادان هم دو تا فحش بده بد نمیشه خب حالا چی کار کنیم؟ آخرش رو هم هپی اند کنیم که روزنه ی امیدی باشه واسه قشر فرودست. این فیلم به قدری سرشار از پلان های اضافه . دیالوگ های بی ربط به موضوع بود که حال آدم رو به هم میزد . موضوع (بی پولی) اتفاقا برای ما خیلی سوژه ی جالبی میتونست باشه چون شاید خیلی از افراد جامعه شرایط مشابهی با جناب بازیگر نقش اول فیلم (بهرام رادان -ایرج )داشته باشند . اما روند فیلم از ابتدا به قدری غیر منطقی -مضحک جلو میرفت و در اواخر فیلم ریتم به قدری کند میشد که دلت میخواست بیایی بیرون و داد بزنی . این که ایرج این قدر ناگهانی زمین خورد و در حساب پس اندازش یک ریال نداشت از ابتدا غیر منطقی. اصل قضیه (ازدواج زن و شوهر ) که ابتدای فیلم میبینیمش هم غیر منطقی بود . دختری از خانواده ی مرفه با یک آدمی که خانواده ی شوهرش در جنوبی ترین نقطه ی تهرات ساکن است غیر از بچه دار شدن خانم قبل از ازدواج باید دلایل دیگری داشته باشد . اگر آقای شوهر این قدر به همسر علاقه دارد چرا این علاقه از ابتدا دیده نمیشود … واکنش های ایرج در فیلم بیشتر شبیه به پسر تازه به دوران رسیده ای بود که پول کورتاژ_بدهد و د درووو …بعد از زیر ورو شدن ایرج به لحاظ مالی ما یک مشت آدم ول معطل را میبینیم که دور هم جمعند و دارند با هم گل یا پ.چ بازی میکنند . اگر میرفتند ضبط ماشین بلند میکردند منطق فیلم جا میافتاد . معلوم نبود این آدم های بیکار چرا دلشان خوش است و بی پولند و خربزه میخورند . حضور حبیب رضایی بسیار وحشتناک و غیر قابل تحمل بود . شاید هم از پس نقش بر نیامده بود . تنها چیزی که در فیلم  دوست داشتم جایی بود که مرحله ی هزار و یک شبی پول قرض گرفتن و بدهکار شدن طی میشد که آن هم ول شد و خیلی مسخره سر و تهش هم آمد . اینکه پسر دلش میخواست بشیند توی خانه تا پول دو دستی بیاید زنگ در رابزند هم در نیامده بود . در موردش بیشتر قلمفرسایی نمیکنم .

دست گرفته ام کتاب – پرواز را به خاطر بسپار– رو بخونم .نوشته ی یرزی کازینسکی . متاسفانه در اینترنت خیلی اطلاعات جامعی ازش ندیدم . کتاب ترجمه ی ساناز صحتی است و در مقدمه میخوانیم (لویی بونوئل،کارگردان بزرگ سینما در باره ی همین کتاب کازینسکی مینویسد : شاید این کتاب بیش از هر کتاب دیگر بر من اثر گذاشته باشد. این کتاب بیشتر واقعیت گرایی است،سفری است به درون جهان کابوس و تشویش،از راه جهانی از بی عدالتی که همین جهان خود ماست)همچنین آرتور میلر و … در مورد این کتاب نظریات مثبتی از خودشان به در کرده اند ! شروع کتاب من رو یاد فیلمی که در کودکی دیده بودم انداخت ، پس بی معطلی خریدمش .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۴ نظرات

  1. می گم بیا و یه چیزی از این فیلم و دست اندرکارانش باقی بذار ! نابودشون کردی …

    بعدشم البته ۱۰۰% موافقم که بعضی از فیلمها خیلی مسخره هستند ( لااقل بلحاظ منطق سناریو ) اما ۱۰۰۰% موافقم که لزوما نباید فیلمهای فاخر روانه سینماها کرد بخصوص وقتی مخاطبت هنوز هم فکر می کنه شریعتی یعنی خدا ،‌ جلال آل احمد هم احتمال جبرئیله !

  2. من هنوز بی پولی رو ندیدم . تا الان یه نقد درست و درمون در موردش نخوندم . البته هر کسی نظر خودش رو داره و خیلی نمیشه به نظرها اعتماد کرد.ولی کار تو خوب بود چون فکر نمی کنم با این معرفی که کردی هیچ کدوم از مراجعه کننده های جزیره در… برن فیلم رو ببینند و از همین الان میشه شکست سختی رو برای فیلم تصور کرد . وو پس از این نعمت الله باید کرکره کارگردانی رو  بکشه پایین بره کرکره بوتیکش رو بده بالا!!!
    میس جان این معرفی کتابت حرف نداره و خیلی بهتر میشه اگه در مورد نویسنده هایی که خیلی برای ما اشنا نیستند یه اطلاعات کمی بدی میدونم که در این مورد خاص سعی خودت رو کرده بودی . ویا اینکه کدوم انتشارات چاپ کرده و قیمتش چنده .
    زنده باد میس شانزه لیزه.

    یاد قدیما بخیر که میس شانزه لیزه کامنت میذاشت .همین گل

  3. خب به خودم تبریک می گم!بعد از کلی تعریف از بی پولی یه نقد آتشین ازش خوندم.حالا سی دیش اومد بخرم یا نه؟(االان میس می گه:ازت متنفرم تنبل ِ هنر ندوست)

  4. همان دافی را می گویم که انگشتانش پیانو را به لرزه در می آورد… همان دافی که سرآمد بیش وووووران عالم بود… آن دافی که در موقع ورود به کلاس پاتیناژ رفته و درود استاد گویان وارد می شد و بعد از دقیقتی بدنبال گیراندن آتش از پرومته و دود کردن چپق دوستی بدرود گویان ترک کلاس می نمود… همان دافی که لیلای حاتمی جان را به او تشبه به مثل نموده ام… دافی که هیچگاه از خاطر ناظرهای کرمانی و ابراهیم تیرزیاس و کچل های دولت آباد بیرون نخواهد رفت… چه بسا جهانگیرخان ملیجک باشی دربار سوربن را دوست می داشت و دوست تر این داشت که او را به بازی بیاویزد, حتی با روانه کردن پیامکی در نیمه شب, حتی به صرف انداختن آن بی سپر در بیمارستان و احتیاجش به پول درمان و عمل جراحی…
    اسمش یادم نیست ولی دافی بود برای خودش… شما که یادتان هست انشاالـ..؟راک

  5. می گم بیا و یه چیزی از این فیلم و دست اندرکارانش باقی بذار ! نابودشون کردی …

    بعدشم البته ۱۰۰% موافقم که بعضی از فیلمها خیلی مسخره هستند ( لااقل بلحاظ منطق سناریو ) اما ۱۰۰۰% موافقم که لزوما نباید فیلمهای فاخر روانه سینماها کرد بخصوص وقتی مخاطبت هنوز هم فکر می کنه شریعتی یعنی خدا ،‌ جلال آل احمد هم احتمال جبرئیله !

  6. ای بابا، ما گفتیم این یکی دیگه فیلمای خوبی میسازه! اینم که خراب کرد! البته فرصت نشده سری به سینماها بزنم اگه هم برم تردید رو می بینم، مرسی خیلی ساده و روان نظرتو دادی.
    خوبی میس شانزه لیزه؟

  7. ۲تا سوال پیش اومد
    یکی اینکه : واقعا رفتی این فیلم رو دیدی؟!؟!
    دو : حبیب رضایی و تا حدی لیلا حاتمی ؟! آیا واقعا تا این حد بی پولی و غم نان؟!
    البته اینان نظرات منه شاید یکی بره خیلی هم خوشش بیادمتفکر

  8. خب پس نبینیم بی پوبی رو بانو؟؟؟؟؟؟ خوب شد گفتی  ها من بخاطر حبیب میخواستم برم ببینم. سلام

  9. من هنوز بی پولی رو ندیدم . تا الان یه نقد درست و درمون در موردش نخوندم . البته هر کسی نظر خودش رو داره و خیلی نمیشه به نظرها اعتماد کرد.ولی کار تو خوب بود چون فکر نمی کنم با این معرفی که کردی هیچ کدوم از مراجعه کننده های جزیره در… برن فیلم رو ببینند و از همین الان میشه شکست سختی رو برای فیلم تصور کرد . وو پس از این نعمت الله باید کرکره کارگردانی رو  بکشه پایین بره کرکره بوتیکش رو بده بالا!!!
    میس جان این معرفی کتابت حرف نداره و خیلی بهتر میشه اگه در مورد نویسنده هایی که خیلی برای ما اشنا نیستند یه اطلاعات کمی بدی میدونم که در این مورد خاص سعی خودت رو کرده بودی . ویا اینکه کدوم انتشارات چاپ کرده و قیمتش چنده .
    زنده باد میس شانزه لیزه.

    یاد قدیما بخیر که میس شانزه لیزه کامنت میذاشت .همین گل

  10. ووووواااایییی خیلی نوشته ات بوی غرض ورزی می داد . ول کن بابا . من فیلم بی پولی رو دیدم و لذت بردم و می تونم باهات درباره اش بحث کنم . این فیلم منو تلطیف کرد. خوب باشی گلم .گل

  11. با قسمت دوم داستان آپمگل

  12. سلام. من هنوز فیلم رو ندیدم ولی وقتی عواملش رو دیدم به این فکر کردم که اینا کنار هم چه شود!!!!!!!! به نظر هم خوب در نیامده.به خاطر معرفی کتاب ممنون سعی میکنم پیداش کنم. با اظهار نظر بونو ئل باید جالب باشه…طبق معمول مرسی از اطلاعاتی که در اختیار خواننده های وبلاگت قرار میدی.ساده و روون و بدون ادا
    موفق باشیگل

  13. ووووواااایییی خیلی نوشته ات بوی غرض ورزی می داد . ول کن بابا . من فیلم بی پولی رو دیدم و لذت بردم و می تونم باهات درباره اش بحث کنم . این فیلم منو تلطیف کرد. خوب باشی گلم .گل

  14. حسین مزارعی-کافه هفت

    ۵-من فکر می کنم حمید و هادی زوج های خیلی خوبی واسه فیلمنامه نویسی هستند همان طور که ر بوتیک اینو ثابت کردند
    ۶-بی پولی فیلم سطحی نیست فکر کنم اینو خودت هم قبول داری اما می بینیم با این وجود می تونه ۱۲۰ دقیقه تایم (که اصلا در فیلم های ایرانی مرسوم نیست )تماشاچی عام را نیز بر صندلی میخکوب کند و هیچ کس احساس خستگی نکند
    ۷-باید این را در نظر گرفت که نعمت الله هیچ وقت نسبت به گیشه بی خیال نیست هر چند که مخاطب حرفه ای هم جذب می کند..
    راستی اگه با شخصیت حمید نعمت الله آشنا شید دیگه بی خیال دیدن فیلم هاش می شی و بیشتر به دنبال خودش راه می افتی از بس که این آدم با حال و گزیده گو هستش

  15. حسین مزارعی-کافه هفت

    سلام سرکار خانم میس
    ظاهرا ما هیچ وقت در هیچ چیز به توافق نمی رسیم..اتفاقا من فیلم "بی  پولی" رو درحضور خود حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست دیدم..و نیز در حضور منتقدان پر ادعایی که خیلی دوست داشتن یه جا هایی خر نعمت الله رو بگیرند…
    ۱- من قبول دارم که این کار هیچگاه به گرد پای "بوتیک" که کار اول حمید نعمت الله بود نمی رسه
    ۲-این فیلم کاملا کمدی بود همراه با یک طنز تلخ…و شما نباید مثل یک فیلم رئال باهاش برخورد کنید
    ۳-جالبه بدونید نعمت الله بدون دکوپاژ کار می کنه اما شما کوچکترین عیب و نقص فنی نمی تونید از همین فیلم به ضم شما  بد , بگیرید..تمام خط فرضی ها رو مو به مو رعایت کرده بود
    ۴-حبیب رضایی که جیگر من هم هست بسیار بازی قابل قبولی رو از خودش نشون داد
    ۵-من فکر می کنم حمید و هادی زوج های خیلی خوبی واسه فیلمنامه نویسی هستند همان طور که ر بوتیک اینو ثابت کردند
    ۶-بی پولی فیلم سطحی نیست فکر کنم اینو خودت هم قبول داری اما می بینیم با این وجود می تونه ۱۲۰ دقیقه تایم (که اصلا در فیلم های ایرانی مرسوم نیست )تماشاچی عام را نیز بر صندلی میخکوب کند و هیچ کس احساس خستگی نکند
    ۷-باید این را در ن

  16. با قسمت دوم داستان آپمگل

  17. با من کار داری!!
    خیر انشالله…..بنده در خدمتم… آپیم….

  18. در پایان به یاد شعر شاعری قصیده سرا افتادم, نمی دانم چرا… که گفته ست: دل بردی از من به یغما, ای ترک غارتگر من…!
    شما که ترک نبودی, شما چرا !؟
    شاید وصف حالیست از استاد کرمانی, که شما را اشتباهاَ ترک فرض کرده… نمی دانم… روایات متعدد است… اما به گمانم با پرادوئه استاد برویم شمال مسکو… رشت مسکو… هان ؟ گاوچران

  19. ای کتابخوان که کازینسکی می خوانی و ناظرزاده می بینی و بسی آتشین شعله برپا می داری, اون متن بین زمین و هوا مانده را بخوان… بخدا یکی دو ساعت بیشتر وقتت را نمی گیرد… شرمنده شو… شرم کن… حیا کن بیش ووووووور…
    این بهرام رادان به درد همان کرایه کردن می خورد, مرا یاد جهانگیر خان می اندازد… و لیلا جان حاتمی که مرا یاد یک دافی مورد نظر در کلاسمان انداخت… چه ترکیبی واقعاَ … من که حظ کافی و وافی می برم از اینهمه صمیمیت این دو دوست, که گاهی اوقات برادر خواهر می شوند و غیره و ذالک…
    پرواز را بخاطر سپردم… ابتدا گمان بردم کار جلال آل احمدی چیزی ست, اما دیدم که باز هم نویسنده ایست اجنبی و اجنبی زاده… به گمانم خوب باشد… اما دورنمات در صف ایستاده و تا کتابهایش را نخوانم نمی گذارد سراغ کس دیگری بروم… و پس از او نیز مارکز و آلبر کامو و یکی دو تن دیگر… خدا را شکر که میس در صف یکی ها ایستاده بود و زود نوبتش شد وگرنه این صف طولانی نویسندگان مطمئناَ حوصله اش را سر می برد… راک

  20. سلام. من هنوز فیلم رو ندیدم ولی وقتی عواملش رو دیدم به این فکر کردم که اینا کنار هم چه شود!!!!!!!! به نظر هم خوب در نیامده.به خاطر معرفی کتاب ممنون سعی میکنم پیداش کنم. با اظهار نظر بونو ئل باید جالب باشه…طبق معمول مرسی از اطلاعاتی که در اختیار خواننده های وبلاگت قرار میدی.ساده و روون و بدون ادا
    موفق باشیگل

  21. خوب شد گفتی …. آدم میره از این فیلم ها میبینه حسابی میخوره تویه پرش….. پس دوره این فیلم رو قلم میگیرم

  22. نقد جالبی بود ، همین که گرفتار اصطلاحات فنی نشدید و با زبان ساده نقدش کردین عالی هست. فقط این که چند خط مونده به آخر یه غلط املایی هست. غرض درست نیست ( قرض)
    گل