یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

Thierry Maulnier…. پنبه زنی

برای اولین باره که توی زندگی دچار آچمز شدن میشم . انتخاب (بهترین) کار ، وحشت ناک ترین کاره . مخصوصا وقتی توی جایی هستی که همه فکر میکنن تو علامه ی دهری و سخت تر میشه وقتی میبینی دست تنهایی و همه ی کارها برخلاف تصورت خیلی خوبن . دچار آچمز شدن شدم . قبل از هر چیز باید بگم خیلی دلم برای نوشتن داستان های میس شانزه  لیزه ایم تنگ شده و برای همین . میخوام زودتر برنده اعلام شه تا برگردم سر داستان ها و خبرها و تئاترها …برای همین نظر خودم رو بی شرمانه و رک و رو راست در مورد کارها میگم . هر کس هم دوست داره گرت گیری کنه دعوا مرافعه راه بندازه و ادای میر غضب ها رو در بیاره بیفته جلو که خیلی دوست دارم حال آدمهایی که هیچ ربطی به بلاگ من ندارن و با نظرات یه کتی شون میخوان روی روانم اسکیت برن رو بگیرم .  از همه ی دوستان با بت دست تنها موندنم و نحوه ی انتخابم و روشم پوزش میطلبم . اما خب …بریم سراغ مرحله ی یکی مونده به آخر.

 چون تعداد انتخاب هام از هر نفر یکسان نبود پس میزان جمع اعداد هم منصفانه نبود اما از آماری که دادید و سلیقه و سفاد خودم از هر نفر کار برگیزده اش رو انتخاب میکنم و میذارم . حالا بیاید و شما دونفر رو به عنوان برنده – غیر از خودتون- انتخاب کنید تا رای بگیریم.

نادی (پیام تلفنی )

متانت (داستان )

علیرضا (پیام تلفنی ) – علیرضا جان داستانت فوق العاده بود اما قرار بود 3 خطی باشه و منصفانه نیست بین بچه هایی که سعی در کوتاه نوشتن کردند داستانت رو قبول کنم چون داستانت خوبه و اگه برنده شی دلم برای باقی میسوزه پس داستانت با توجه به ارزش هایی که داره متاسفانه حذف میشه . )

ترنم (داستان )

سمیه (داستان )

طراوت (شماره 7 )

درخت ابدی (شماره 7 )

محمدرضا (داستان )

شراره ی عزیز ضمن تشکر از حضورت در جشنواره میخواستم بگم حیف این همه نوشته های خوبت نبود که به فارسی میشد . به دلیل نامتجانس بودن جنس نوشته ات که مختص به زبان میشه البته مجبورم در این مرحله ازت خداحافظی کنم و بهت سلام بدم برای اینکه پیدات کردم و میدونم بازم بهم سر میزنی و بچه ها هم بهت سر میزنن و شدی از اهالی جزیره . در مورد زبان ….فوق العاده بودی … بهتره بگم منحصر به فرد اما چه فایده چون فقط تو بودی که انگلیسی نوشتی .  🙂

لطفا دست به پنبه زنی و انتقاد از هم نکنیم و همدیگر رو دوست داشته باشیم و از خود بگذریم و 2 نفر رو در کامنت دونی به عنوان بهترین ها اعلام کنید .

 

** قبلا در مورد نمایشنامه ی فوق العاده ی (عیش و نیستی) نوشته بودم . خوشحالم که اجراش در پیشه و صد در صد برای دیدنش به تئاترشهر خواهم رفت ،به  تمام کسانی که قصد دیدن این نمایش را دارند شدیدا توصیه میکنم این نمایشنامه را بخوانند و بعد بروند به دیدن اجرایش تا لذتش دو چندان شود . سال پیش خودم این نمایشنامه را از نشر نیلوفر به ترجمه ی ابوالحسن نجفی خریدم . این نمایشنامه اثر Thierry Maulnier(کلیک کنید )  فرانسوی است .

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۳ نظرات

  1. میس نازنینم، یک چند وقتی از صحنه‌ی روزگار حذف شده بودم و حالا آمده‌بودم اینجا که در سواحل رو به کهکشان جزیره‌ات لمی بدهیم که… چه می‌دانم اوضاع حسابی جالب و البته برای من دورافتاده بسی نامفهوم گشته است… هی پایین‌تر رفتم  بلکه سر رشته را پیدا کنم که دیدم نه انگار دریافتنش کار امشب نیست!

  2. سلام.
    به به مسابقه بوده اینجا!!!

  3. سلام

    اگه بشه مي خواستم من رو به عنوان داور مهمان بپذيريد:
    به نظر من دو نفر برگزيده عليرضا و ترنم هستند.
    البته اگه بعدا به ادله احتياج شد از همين جا اعلام كنيد تا خدمتتان  عرض كنمچشمک

  4. میس نازنینم، یک چند وقتی از صحنه‌ی روزگار حذف شده بودم و حالا آمده‌بودم اینجا که در سواحل رو به کهکشان جزیره‌ات لمی بدهیم که… چه می‌دانم اوضاع حسابی جالب و البته برای من دورافتاده بسی نامفهوم گشته است… هی پایین‌تر رفتم  بلکه سر رشته را پیدا کنم که دیدم نه انگار دریافتنش کار امشب نیست!

  5. من نظرم اینه :
    داستان : محمد رضا (البته اعترافشم به نظر من حرف نداشت !)
    و بعد شماره ۷ درخت ابدی (اعتراف)

  6. ای ول !
    تازه پست پایینو دیدم ! شرمنده ، کامنت قبلی رو خذف کن !خجالت

  7. سلام میس جان
    دختر خوب خوب به این کاندیدا ها یه لینک می دادی تا راحت تر بشه اون پستی رو که مربوط به مسابقه است پیداکرد ، مثلا من وبلاگ نادی رو زیر و رو کردم ولی پست مربوط به پیغام گیرو پیدا نکردم
    حالا چه باید کرد ؟متفکر

  8. شراره راست می گه بازهم جشنواره بذار. من یکی حس می کنم جون تازه گرفتم. با ایده ات هم موافقم برای تئاتر خبر کن همه بریم ببینیم بیاییم نظر بدهیم.

  9. اولا از میس شانزلیزه تشکر بابت اینکه کار خوبی کردی که گفتی از هر نفر یک مورد انتخاب شود چون به نظرم اینجوری خیلی عادلانه تره من هم کلی دلم شکست چون امتیازم کم می شد دوما اینکه موافقم خیلی سخته که بین اینهمه عالی عالیتر را انتخاب کنی ولی فکر می کنم این دو تایی هم باز مشکل ساز میشه بهر حال من پیغام تلفنی جناب علیرضا و داستان محمدرضا به خاطر تفاوت و هیجانی که داشت انتخاب کردم (اگرچه داستان ترنم هم در عین سادگی خیلی حس داشت.پیغام نادی هم متفاوت بود به خصوص اگر واقعیت داشت و منفجر می شد! بقیه هم که معلومه خیلی خوب بودند. )

  10. وای خدا خیلی سخته که یکی از اینها رو انتخاب کرد، هر کدوم رو میخونم میگم این خوبه! بعد یکی دیگه باز میگم نه این بهتره! واقعن نمیشه انتخاب کرد!
    آخر اینا رو انتخاب کردم:
    سمیه عزیز داستانش خیلی خوب بود.
    طراوت اعترافش عالی بود.
    بقیه هم کارشون حرف نداشت خصوصن داستان من که حذف شد!!
    نیشخند :)))))))) (این قسمت آخرش رو جدی نگیرید!)
    سلام میس عزیز،
    خوشحالم که بالاخره این جشنواره جزیره ای هم عاقبت به خیر شد! دلمون هم واسه میس شانزه لیزه یه ریزه شده منتظریم تا با تیغ و تبرش بیاد و خون به پا کنه!
    پاینده باد جزیره!گل

  11. ۱. چون سه شاخه بیشتر نشد، از هر کدوم یک نفرو انتخاب کردم:
    داستان: ترنم(معیارم عنصر هیجانه)/ پیام تلفنی: علیرضا/ شماره‌ی۷: طراوت.
    ۲. اگه فقط دو نفر مجاز باشه: ترنم/ علیرضا
    ۳. بابت شراره خیلی متاسفم و از خودش به خاطر این "اشطباح لپی" عذر خواستم.
    ۴. از میس هم خیلی ممنون که وقت گذاشت.

  12. سلاااااام دوستم…نظر من برای داوری نوشته ها اینه:برای پیغام تلفنی علیرضا از همه بهتر بود.برای اعتراف شماره هفت درخت ابدی بهتر بود.برای داستان کوتاه هم درخت ابدی بهنرین بود.داستان سمیه هم خوب بود.از بیان ساده روزمرگی توی نوشته محمدرضا هم خوشم اومد ولی ایکاش یه کار خلاقانه هم یه قسمتیش می کرد خیلی عالی می شد اونوقت.
    نوشته ترنم خصوصیات یه داستان کوتاه سه خطی را نداشت .همینطور نوشته شراره هم داستان کوتاه سه خطی نبود.نوشته نادی هم برای شماره یک طرح یک داستان هست و باز داستان سه خطی محسوب نمیشه.
    ایده ی جشنواره ات خیلی خوب و دوست داشتنی بود دوستم.دلم برات تنگ شده بود.مریض بودم.

  13. علیرضا :داستان
    درخت ابدی: اعتراف

  14. سلاااااام دوستم…نظر من برای داوری نوشته ها اینه:برای پیغام تلفنی علیرضا از همه بهتر بود.برای اعتراف شماره هفت درخت ابدی بهتر بود.برای داستان کوتاه هم درخت ابدی بهنرین بود.داستان سمیه هم خوب بود.از بیان ساده روزمرگی توی نوشته محمدرضا هم خوشم اومد ولی ایکاش یه کار خلاقانه هم یه قسمتیش می کرد خیلی عالی می شد اونوقت.
    نوشته ترنم خصوصیات یه داستان کوتاه سه خطی را نداشت .همینطور نوشته شراره هم داستان کوتاه سه خطی نبود.نوشته نادی هم برای شماره یک طرح یک داستان هست و باز داستان سه خطی محسوب نمیشه.
    ایده ی جشنواره ات خیلی خوب و دوست داشتنی بود دوستم.دلم برات تنگ شده بود.مریض بودم.

  15. متفکر
    اوم … خب داستان ترنم خوب بود. … اما داستان سميه هم بد نبود، خوب بود. من خوشم اومد. بقيه هم همينطور.
    … من اشتباها تو کامنت هاي قبلي آدرس فتوبلاگم رو ميگذاشتم. يه وبلاگ هم هست که اونجا هم چيزي به ذهنم برسه مي نويسم. اونجا لينک شدي.
    در ضمن اون داستان سه خطي که اينجا گذاشتم، بخشي از يک شبه داستان کوتاهه که در وبلاگم کاملش را گذاشته ام. البته بخاطر محدوديت در خط ها! مجبور شدم تغيير کوچکي بدهم. دوستاني که مايلند مي تونن اينجا داستان کامل رو بخونن:
    http://khakrah.blogspot.com/2007/08/blog-post.html
    V

  16. داستان محمد رضا
    پیام تلفنی نادی
    ممنون از میس عزیز که اینهمه زحمت کشید و این جشنواره رو بر گزار کرد…مرسی از دوستاش که شرکت کردن…مرسی از خودم که کلی سرگرم شدم!

  17. می دونی من می گم جایزه اش باید واقعی باشد. مثلا یه آدرس ازش بگیریم که هر کدوم یه چیز کوچک برایش بفرستیم یا مثلا یک بلیط تئاتر رایگان برایش گرفته شود مهم نیست جایزه بزرگ باشد یا کوچک مهم این است که واقعی باشد یا همون نسکافه ولی نه اینکه خیالی!

  18. عزیز منظورم این بود که فروش اینترنتی نداره احیانا". من تقریبا" تمام کارامو اینترنتی انجام میدادم اون وقتی که سرعتش در حد لاک پشت نبود…

  19. سلام میس عزیز. این روزها خیلی داغون بودم و حوصله گشت وبلاگی نداشتم. حالا که اومدم تازه دیدم اینجا چقدر خبر بوده و من بی خبرم. به هر حال برای خودم متاسف شدم بابت  اینکه حضور نداشتم. جشنواره گند تاتر امسال حالمو بیشتر گرفت و خب…بگریم خیلی دارم وراجی میکنم. دلم برای اینجا تنگ شده بود. سعی میکنم تو مسابقه بعدیت حتما شرکت کنم. خوب باشی دوستمماچ

  20. نتیجه خیلی برام مهم نبود…بازم از این جشنواره ها بذار…راستی این نمایش کی شروع میشه؟ بلیط از کجا بخریم؟

  21. سلام هرچی توی نوشته ها گشتم پیدا نکردم جایزه چیه؟