یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳

Tag Archives: جزیره درکهکشان

سیامک صفری و مریل استریپ در نمایش خرده جنایتهای زناشوهری

                        از آن جایی که در آن سوی مرزها تهیه کننده ها و کارگردانان برای پیدا کردن آرتیست ها دندان تیز کرده اند و میخواهند جواهرات وطنی را شکار کنند ، این جانب میس شانزه لیزه دستی دستی و به دست خودم ، نادانسته و از روی جهالت ، …

ادامه مطلب

صبح

سلام . شنیدن این آهنگ براتون به قدری خوب ، شیرین ، سرشار از نوستالژی ، پر از خاطره در هر نقطه از ایران خواهد بود که بعد از گوش دادن بهش حتما حتما حتما میس شانزه لیزه را دعا خواهید کرد . باور بکنید چشمانم را ساییدم روی این اینترنت کم سرعتم تا فقط و فقط برای شما این …

ادامه مطلب

صبح

سلام . شنیدن این آهنگ براتون به قدری خوب ، شیرین ، سرشار از نوستالژی ، پر از خاطره در هر نقطه از ایران خواهد بود که بعد از گوش دادن بهش حتما حتما حتما میس شانزه لیزه را دعا خواهید کرد . باور بکنید چشمانم را ساییدم روی این اینترنت کم سرعتم تا فقط و فقط برای شما این …

ادامه مطلب

نامه به یک رزمنده

امیر جان ، بهتره بدونی دیگه نامه ها و فیلم هایی که برام میفرستی رو باز نمیکنم ، همین آخرین عکسی که ظاهر کردم واسه هفت جد و آبادم بست بود . تو چی فکر میکنی ؟ تو رفته بودی عکاسی و حالا دو ساله که من نشستم  که برگردی ، با هم ازدواج کنیم و از ایران بریم . …

ادامه مطلب

عیش و نیستی

عیش و نیستی سلام آقای ایرج راد عزیز من – میس شانزه لیزه – وقتی امشب به دیدن (عیش و نیستی ) آمدم ، یک بغل امید و آرزو و چند کیلو توقع و چند سبد نیاز و چند طبق سواد روی سر و کول و دوشم داشتم . ایرج راد عزیز ، دو سال پیش که (عیش و نیستی) …

ادامه مطلب

پیانوی شکسته ی من

دوستم قصد سفر طولانیی رو داشت . منزلشون نزدیک این جایی بود که من الان مستقر هستم . بهش گفتم توی این مدت پیانوت رو بیارم پیش خودم .؟ کاغذ مینویسم امضا میکنم و اومدی بهت پسش میدم . – بگذریم که به هزار و یک دلیل پیانوی خودم رو نمیتونم این جا و اون جا ببرم و گرنه خودم …

ادامه مطلب

Le Rouge et le Noir……سرخ و سیاه

این ها کارامل و اسمارتیز و شکلات هستند ، لطفا قبل از خوندن این متن بیا فکر کن با هم قرار گذاشتیم بریم یه کافه ی کاملا سحرانگیز و خاص توی سرزمین عجایب و پیش فرضمون هم این باشه که توی این کافه شکلات های عجیب و خوشمزه و خوشگل قراره با کافه موکی و اسپرسو یا کاپوچینو بهمون بدن …

ادامه مطلب

تونل – 110 – گرفتار

آمبیانس : داشتم (اینو) گوش میدادم که …. بدو بدو شالم رو دور سرم عمامه پیچ کردم و شلوار  لی علی بابام رو که بنتونه رو از روی ناچاری برداشتم پوشیدم و کوله ام رو مثل وحشی ها زیر و رو کردم و ماسک و تیله رو انداختم توش و نسکافه نخورده بدون عینک آفتابی زدم کوچه . با اجازه …

ادامه مطلب

خاطره ی هنرپیشه ای با 2 سیمرغ بلورین

خاطره : اون شب بارون میبارید و رعد و برق میزد . تو رو به ورم نشسته بودی و با کمال پررویی اون همه حرف رو بهم زدی و منو عین یه مرده ای که زیر قبره تنها گذاشتی . بلند شدی و شال گردنی رو که خودم برات بافته بودم رو برداشتی و پالتوی سورمه ایت رو پوشیدی و …

ادامه مطلب

صادق هدایت

صادق جان ، 106 سال از روزی که به دنیا آمدی گذشته است ، دقیق نمیدانم الان کجا سر گردانی ؟ زیر خاک توی پرلاشز لای آن کفن و توی تابوت اسکلت های تو چه شکلی پیدا کرده ؟ کاش تو را هم مومیایی میکردند ! صادق جان ، من  با دیگران کاری ندارم . تو پدر داستان نویسی ایرانی ، پدر …

ادامه مطلب