بهخاطر یک پیاله چای [دارم سمفونی مردگان عباس معروفی را تمام میکنم و به قسمتی میرسم که جذام آمده، وسط خواندن کتاب زنجیر صبر و اقتدارم پاره میشود و فکرم از اردبیل و شورابی میجهد به امروز که مگر من جذام دارم که تو من را به مزرعهات نمیبری و یک پیاله چای با من نمینوشی. میخواهم یک بار هم …
ادامه مطلبپیشگوی مصری
پیشگوی مصری عکسِ کف پایم را خواست تا تمامِ گردش روزگار ایامِ آتیه را برایم در طبق اخلاص روی داریه بریزاند و من که ماه هاست از غایتِ عیشِ زندگانی ناکام ماندهام و به سببِ خوردن قرص ها لشیده ام و کاسه ی گدایی "کی منو می بره تهران گردی ؟" به دست گرفته و زاری همی کنم ، گمانم رفت بد نیست یک پیشگو از عاقبت ما بگوید حالا که خودش پیشدستی کرده . . . که من مستوجبِ الهاماتِ غیبی هستم و بس و حتما که دادارِکردگار ضجه هایم را شنیده و از مصر برایم پیشگو فرستاده . القصه ، با تمام شک هایی که داشتم ، که مگر کفِ پا مثل کف دست خط و نشان دارد ؟
ادامه مطلبچاپ داستان ( کاغذ دیواری) ساناز سیداصفهانی در SÜVEYDÂ EDEBİYAT / ترکیه
ترجمه ی داستان کاغذ دیواری در SÜVEYDÂ EDEBİYAT نوشته سانازسیداصفهانی .
ادامه مطلب
ساناز سید اصفهانی میس شانزه لیزه در جزیره ای در کهکشان