نامه ای به صادق هدایت
ادامه مطلبتوپ مرواری
توپ مرواری و دانستم که هیچ ندانم . هر چ ِ بیشتر از هر نویسنده ای خواندم ، هر چ ِ بیشتر از هر فیلمسازی فیلم دیدم ، هر چ ِ بیشتر از نقاشی ، کار دیدم ، هر چ ِ بیشتر از موسیقی شنیدم ، فهمیدم که بر دانسته هایم اضافه که نشد هیچ کَم هم شد . یک طوری سیر ِ نزولی …
ادامه مطلبصادق جان
٢٨ بهمن 1281 صادق هدایت پا به سرزمینی گذاشت که هیچ گاه او را به خود نپذیرفت . هدایت غافلگیر این همه منگی و مصیبت های بیسوادی ، از جو سراسر کریه خاک خود ، (این همه ای که هیچ گاه نه او را و نه داستان هایش را و نه اندیشه اش را نفهمیدند از تنهایی و نا امیدی …
ادامه مطلبصادق هدایت
میس شانزه لیزه به صادق خان نگاه کرد . گفت :” تصدقت گردم ، در این شهر هیچ جا به اندازه ی کنار من بودن به شما خوش نخواهد گذشت ، اجازه بدهید چند صباحی شما را از ملال در بیاورم و با هم فارغ از دنیای فانی به زندگی واقعی بپردازیم . . . من کاری با پول …
ادامه مطلب