Tag Archives: ساناز سیداصفهانی

پیشگوی مصری عکسِ کف پایم را خواست تا تمامِ گردش روزگار ایامِ آتیه را برایم در طبق اخلاص روی داریه بریزاند و من که ماه هاست از غایتِ عیشِ زندگانی ناکام مانده‌ام و به سببِ خوردن قرص ها لشیده ام و کاسه ی گدایی "کی منو می بره تهران گردی ؟" به دست گرفته و زاری همی کنم ، گمانم رفت بد نیست یک پیشگو از عاقبت ما بگوید حالا که خودش پیشدستی کرده . . . که من مستوجبِ الهاماتِ غیبی هستم و بس و حتما که دادارِکردگار ضجه هایم را شنیده و از مصر برایم پیشگو فرستاده . القصه ، با تمام شک هایی که داشتم ، که مگر کفِ پا مثل کف دست خط و نشان دارد ؟

گفتگوی خبرگزاری صبا با ساناز سیداصفهانی درباره ی کتاب رازدهکده نیست در جهان و نامبرده حسین سرشار

اهمیت اصالت اثر هنری در چیست ؟

اینان که دوست دارند نور را از تو بگیرند تا خودشان روسن سوند، افتخار غرغره میکنند که ما پشگل هم نیستیم - به دروغ - و گردنی نازک تر از مو داریم ما فقط ادیب و شاعریم و بسی اعصاب قراضه .

داستان نار خاتون به مناسبت شب یلدا نوشته شده و با صدای نویسنده در یوتویوپ قرار داده شده است .

کتاب های ساناز سیداصفهانی در طبیعت

عکسنوشته

ساناز سید اصفهانی رمان از خیرم بگذر، رمانی است ساختارمند با دو نثر (شکسته و فاخر) که بازیگوشی راویان قصه و اضمحلال راوی در بطن داستان موجب حرکت درون مایه ی رمان شده است. موضوعِ رمان را می توان قضاوت ناعادلانه و پادافره ی آن نامید. پادافره ای تلخ که در اتمسفری وهم انگیز تعریف می شود . ساده تر …

دوست دارم یادداشتم را با این شعر شروع کنم ، شاید این شعر واگویه ی همه ی کاراکترهای فیلم لانتوری باشد .” سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم : شرح دردِ اشتیاق . . .هر کسی از ظن ِ خود شد یارِ من / از درون من بجست اسرارِ من ” مثنوی- دفتراولشاید تا این لحظه زمزمه …

داستان دتول از کتاب - اسم این کتاب دتول نیست - در ساند کلود .