دوشنبه , ۳ دی ۱۴۰۳

Tag Archives: دانشگاه سوره

یه کم نگاش کردم بعد محکم خوابوندم توی گوشش . کلاه از سرش در رفت و رفت که رفت . گفتم :" من میس شانزه لیزه ام تو خودت کی هستی ؟ " کلاهش داشت می رفت که می رفت . . .طوری که از افق دید محو شد و روی کرانه ی باختری توی کشتی دزدان دریایی کارائیب فرود آمد . البته رنگ صورتش پریده بود و چشماش دو دو می زد ولی نمی دونم چرا تکون از تکون نخورده بود ! بلند شدم . بلند شدنی به سیاقِ زن اثیری همچین یک جوری مدل خودم ، لوند طور ، توی لباس گیپور سیاه ! با همون دستکش سیاهه که همیشه دستم بود و لای انگشت شماره ی دو و سه ی دست راستش ، یه سیگار سو سو می زد و شعله می کشید واسه دل خودش . . . آره . . . . دوباره برای اینکه خوب شیرفهم بشه گفتم :" خودت کی هستی ؟ هان ؟ "

ادامه مطلب

منگنه

میس شانزه لیزه روی لاکپشت نشست ،  جنس تیز و فلس مانند لاک ِ او دیگر آزارش نمیداد . لاکپشت حرکت کرد . به کندی . . . و مقصدش ایستگاه شگفت انگیز ابدیت بود . جنس ِ تیز و فلس مانند لاک ِ سرسخت ِ پردوام میتوانست پوست را خراش دهد و خراش تاول شود و تاول آب بیاندازد و زخم شود و …

ادامه مطلب