چهارشنبه , ۱۱ تیر ۱۴۰۴

Tag Archives: جزیره درکهکشان

رمولوس کبیر

پیش خودم گفتم اگر ساعت شش راه بیفتم حتما به موقع میرسم تئاتر شهر،تازه شاید هم شد به کتابفروشی ها سر زد و یه قهوه هم خورد و به کوری چشم دیگران مشعلی هم فروزاند . نشون به اون نشون که بنده ی خدا من بدبخت ساعت شش راه افتاده و تا هفت زیر پل پارک وی در ترافیک مرگبار …

ادامه مطلب

خانه تکانی

یه روز، یه نفر بهم گفت کشوی خونه ی آدم ، شبیه ذهن آدم میمونه . دیدی بعضی ها وقتی میخوان خونه رو مرتب کنن همه جا رو یه جارویی میزنن و یه گردگیری مختصری میکنن اما اگه بری توی کشوهاشونو ببینی ، میبینی که همه چیز توی هم گره خورده و مچاله شده اون گوشه . این یعنی ذهن …

ادامه مطلب

وقتی توی خاطره ها دفن شدم…..

میس شانزه لیزه از پشت سیم خاردار داشت به یک خاطره نگاه میکرد ، آن سوی سیم خاردار ، برف میبارید و زمین تا پنجاه سانتی برف ریخته بود و پوره  های منجمدش در هوا لنگ میزدند ، دخترک با روب دشامبر قرمز رنگش دم در منتظر بود ، همه جا سکوت بود تا اینکه میان آن همه تاریکی و …

ادامه مطلب

ادیپ

ادیپوس شهریار کیست ؟  یادگیری نام(تس پیس )-(آریستوفان )-( سوفوکلس) -(اورپید)برای دانشجویان رشته ی تئاتر، همان قدر مهم است که یادگیری جدول ضرب برای مهندس هوا فضا . خب ، اگر این جا مهندس هوا-فضا =دانشجوی تئاتر باشد    نتیچه میگیریم که دانشجویان تئاتر  با این سه نویسنده ی یونانی آشنایند و از آن مهمتربه جناب  سوفوکل ارادت زیادی دارند . …

ادامه مطلب

سفر

دلم خیلی گرفته . شدم آدم خونه به دوش . هیچ چیز دیگه خوشحالم نمیکنه . گاهی فکر میکنم روحم . تنهایی های عمیقم اذیتم میکنن. فکر میکنم آدم بدبختیم چون میدونم میخوام چی کار کنم. اما آرزوم اینه که زود بمیرم . چیزی از دنیا نمیخوام . کمتر شادم . بیشتر غمگینم  . ترس چیزیه که یادم دادن . …

ادامه مطلب

خشکسالی و دروغ

خشکسالی و دروغ رو دیدم . خشکسالی و دروغ خیلی به دل نشست . شاید چون خیلی ساده و بدون جنگولوک بازی حرفهایش را میزد . بدون استفاده از ایهام ، یا استعاره هایی که این روزها از زبان همسرایان تئاتری ها و گه گاه توسط تصاویری روی پلاسماها باید کشفشان کرد. خشکسالی و دروغ نمایش بود با صحنه های …

ادامه مطلب

چه کسی برای نویسنده تره خورد میکند ؟

این روزها حدود سه یا چهار بعد از ظهر بیدار میشم ، یه لیوان آب خنک میخورم و به زور پلک هام رو از هم باز میکنم ، این روزها قرص هام رو زیاد کردم ، بهتره بگم این شب ها . شب رو دوست دارم و عاشق رمز و رازشم . این روزها چرتکمه که میذارم وسط یه نیگاه …

ادامه مطلب

در دست بررسی است

در دست بررسی است قلم در دست میگیرم وتمام جانم را زهر میکنم و مینویسم که نفرین بر هر چیزی که خاکم را چونان به سم کشاند که هیچ بادی زین پس در آن نتوان وزید که غبارهایش را برباید  . هیچ برکتی بر زمین ها نخواهد ماند . نیشکرها آب شدند .  دست کشاورزمان شد کفچه ی گدایی و دست …

ادامه مطلب

کودکی . . .

سرآغاز : ( این ) پرولوگ : دکتر روان شناس یا روان پزشک یا روان پریش  ، سرش رو آورد جلو  و از من که توی صندلی فرو رفته بودم  پرسید :” وقتی در خونه ت رو باز میکنی میری تو ،‌وقتی در باز میشه چه احساسی داری؟ “ من : ” ( به دلیل ترس از کتکهای بانوی خانه ، …

ادامه مطلب

فال

    بوی قهوه تمام اتاق را پر کرده بود . زن ورق ها را جلو روش این ور و آن ور میکرد و من قهوه ی تلخم را میخوردم . نگاهم به پشت سر زن بود . به آینه ای که کاملا مشخص بود مال دوره ی قاجار است و حاشه اش را قبلا در آینه کاری خانه ی …

ادامه مطلب