یکشنبه , ۲۰ آبان ۱۴۰۳

Les oiseaux vont mourir au Pérou

پرندگان میروند در پرو می میرند !

هیچ چیز شگفت انگیز تر از این نیست که کتابی دست بگیری بخوانی که چاپ اولش 1352 و چاپ دومش 1353 و چاپ سومش 2537 باشد ، و افست و چاپ های بعدی ش که قاچاقی است کاهی باشد و نویسنده اش هم رومن گاری عزیز باشد ، نه هیچ چیز شگفت انگیز تر از این هم نیست که داستانی بخوانی که قبلا پلان هاییش عینا در خواب هایت وجود داشته ، شاید شبیه فیلم غریبه و مه بیضایی ، یک سرچشمه ای از منبع های روان شناختی و دنیاهای ناشناخته ، سایه های پنهان ضمیر ، بله و داستان شگفت انگیز پرندگان میروند در پرو میمیرند را در حالی خریدم که از طلوع آفتاب و صبح خروس خوانش در تلاطمی درونی میان شلوغی تهران از تجریش و بازارش روانه ی زیر پل و رودخانه ی کثیفش شدم و یادم نیست که کجاها رفتم و در یک پادرهوایی ملس و نادانی شیرین ، یک مرگ نصفه ، نفهمیدم که کی شب شد ، کنار کتاب فروشی بودم و متوجه شدم که هیچ کس متوجه من نیست ، هیچ کس کتاب های من را از کتاب فروش نمیخواهد هنوز همه دنبال چهار اثر از فلورانس اسکاول شین و فیلم های  خوب یا بازاری هستند . . . به خانه می آیم ، کتاب را میخوانم . نمیبینم ، چشم هایم تار شده ، زیادی توی هوا هستم ، عینک میزنم ، با ناباوری خوابم را از زبان رومن گاری سالها قبل از اینکه من به دنیا بیایم در صفحات میجویم !  این داستان ربطی به ( زندگی در پیش رو ) یا لیدی ال یا ( خداحافظ گری کوپر ) ندارد . این کتاب ، این داستان یک چیز ناب و استیلیزه ی فوق العاده است که دوست دارم چند باره بخوانمش . صدای امواجش را بشنوم و در قهوه خانه ی معلقش گیج بروم و صدای پرندگان را و بوی فضله را بشنوم . حس کنم . با آن یکی شوم . 

دوست ندارم از داستانی بگویم که زن اثیری اش یاد بوف کورم میاندازد و دریایش برایم نماد دار است ، دوست ندارم از روند داستان و پایانش ، از چیزی به اسم شخصیت پردازی که پرداختش در این داستان باید این طور میبود که شده ، بگویم ، دوست ندارم از مردهای قصه با لباس گاو باز و اسموکینگ و … بگویم ، دوست دارم داستان را بخوانید و بیاید نظر بدهید هرچند این خیلی دور از دسترس شده ، خواندن و درک کردن همچون سراب برای من و دیگران دور و دور از دسترس شده ، به خصوص که این دنیای مجازی آدم را از همه ی رازهای کشف نشده باز میدارد . 

از روی کتاب فیلمی هم تهیه شده که ندیده م . 

داستان را در ( اینجا ) هم میتوانید بخوانید . 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۸ نظرات

  1. ممنون از معرفی وادرس داستان…..خوندمش هنوز صحنه هاش رومیتونم تجسم کنم…..
    ۲ بارخوندمش…..ولی بازم بایدبخونمش…
    من دوسالی هست پیگیر وب شما هستم…..هرروز میام ومنتظر یک متن جدیدم….ولی ماهی دوبار اپ میشین…..البته ارشیوتون ومیخونم….. وهرجایی میخوام اطلاعات ویا نقدیازفیلم یا داتان یا تیاتری رو ببینم.. اول بهش ما سرمیزنم…..ممنون….

  2. سلام
    چند روز پيش خوندم خيلي تاثير گذار بود مخصوصا بعضي جاهاش مث فضا سازي مكان در اول داستان و مهمتر شرح روحيات و خواسته هاي بعضي از خانوما توو حالات جنسي    به نظر من درك عميق و روانكاوانه خواسته ها يا به قول بعضي ها بيماريهاي جنسي (به نظر من بيماري درست نيست كه شرحش طولانيه) انسانها چه مرد چه زن تو جامعه ما خيلي كمه    ياد معلم پيانو افتادم ميس عزيز

  3. سلام ميس جان
    خوبيد؟
    سه با داستان رو خوندم.تمام فكر آدم رو با خودش به يك ساحل شني ميبره !!
    كاش نويسنده هايما هم چنين توانايي داشتند.
    ترجمش نسبتا خوب بود. بعضي جاها سكته داشت!!

  4. سلام ميس خوب من
    عجبه ميس اينقدر كم كار شده !! شايدم حسابي سرش شلوغ شده!!
    بهرحال كاش ميشد كمكي كرد !!

  5. سلام ميس
    خوبي؟
    هم بيوگرافي رو خوندم و هم داستانش رو.
    واقعا پردازش صحنه ها بسيار عالي انجام شده. انگار تو هم در كنارش حضور داري !!
    چيزي كه خيلي عجيب به نظرم رسيد اينه كه چرا دائما به پرنده ها توجه داره؟ پرنده ها نماد چه چيزي ميتونه باشه؟
    كاش مرد كمي جسورتر و يا كمي زرنگ تر بود !!

  6. آره  به كل فيلم ربط نداشت ولي من ياد صحنه هايي افتادم كه دختر براي به اوج رسيدن حتي تو ذهنش رفتار خاصي داشت.

  7. با عرض سلام و خسته نباشید
    از ظاهر وبلاگتان این طور به نظر می رسد که برای آن زحمت کشیده اید
    ما هم می خواهیم شما را در این زمینه یاری برسانیم
    شما یقینا محدودیت هایی که یک وبلاگ دارد را به خوبی می دانید با این حال بد نیست مجددا آنها را با هم مرور کنیم:
    وجود یک تبلیغ ناخواسته و نامربوط با محتوای وبلاگ
    محدودیت در قالب های وبلاگ
    نداشتن فضای مناسب برای قرار دادن فیلم و عکس و فایل و …
    سخت بودن افزودن یک امکان ساده، مانند نظرسنجی،آمارگیر جدید و …
    عدم پشتیبانی از امکانات پیشرفته تر

    با این حال راهی ساده برای حل تمامی این مشکلات وجود دارد
    تبدیل وبلاگ به سایت
    به آدرس سایت مراجعه کنید و مراحل را دنبال نمایید و ظرف ۲۴ ساعت از تمامی این مشکلات برای همیشه خلاصی پیدا کنید
    موفق باشید
    ۱۱۰۴۰۲۸۳۹۷

  8. رومن گاری هم عالیست…
    زندگی در پیش رو و خاحافظ گری کوپر را  هم خواندم…این یک هم باید جالب باشد فقط ای کاش پی دی اف بود…