Elle

%image_alt%

فیلم ِ ( Elle ) ، به کارگردانی Paul Verhoeven بدون ِ در نظر گرفتن ِ سوابق ِ فیلم سازی  کارگردانش ، فیلمی است قابل تحسین برای هر قشری ، فیلمی است جذاب و داستانمدار و روان شناسانه . به همین دلیل می تواند طیف وسیعی را مجذوب کند . از خودم سئوال میکنم چه چیز در این فیلم وجود دارد که میخواهم دوباره ببینمش ؟ نکات کوچک و مهمی  در فیلم هست که دوست دارم با دیدن دوباره ی فیلم به مهارت کاگردان در شیوه ی پرداخت به همان نکته های کوچک و مهم  پی ببرم . با توجه به حضور بازیگر قدرتمندی همچون ایزابل هوپر ، میتوان فیلم را تاب آورد ، میتوان با خیال راحت از اینکه بازیگر محبوب فرانسوی ات همیشه سربلندت کرده و حوصله ات را از دیدن فیلمی که در آن ایفا کرده سر نبرده به او اطمینان میکنی .ایزابل هوپر یکی از مستعد ترین و متفاوت ترین بازیگر زنی است که تا به حال دیده ایم – مطمئنم که این فقط نظر من نیست – . همچنان از بازی او و تکنیک ِ متفاوتش در  ایفای نفش معلم پیانو در فیلم  معلم پیانو  ( اثر میشائیل هانکه ) حیرت زده ایم . از چانه اش و نگاه ثابت و سردش و نحوه ی ایستایی اش . . . اتفاقی که در همه ی فیلم هایش رخ نداده است . او بازیگری است که در هر نقشی ، نقش را منفک از شخصیت خودش ،  از آنِ فیلم می کند و تو نمیدانی ایزابل هوپر واقعی  چقدر شبیه کدام نقشی است که تا به حال بازی کرده است ؟ اتفاقی که در سینمای کشور عزیزم مکرر رخ میدهد و تو میدانی فلان بازیگر خودش را دارد تکرار میکند و این قاعده از بس شرطی شده است فیلمنامه نویسان برای بازیگران مینویسند نه برای خلق اثر و به همین  اصولا خلاقیت ، شخصیت پردازی و نقش در آثار سینمایی ما خشک شده است . صرفا یک پیش برنده ی بی پیشنه ست تا نقشی که در موردش تحقیق شده باشد . بماند که چقدر مدعی در این زمینه داریم .

%image_alt%

اگر بخواهم داستان فیلم را تعریف کنم خیلی سرراست میتوانم به موضوع فیلم اشاره کنم و از آنجا سراغ طرح بروم . انحراف جنسی به دلیل ِ ( دال پرداخت شده در قصه ) با چاشنی معماگرایانه و اندکی نمک ِ رومانتیسیسم .

میشل ناله میکند . تصویر سیاه است . چشمان گربه ی سیاهی ناظر بر آنچیزی است که ما نمیبینیم و حدس میزنیم . گربه که به لحاظ نمادگرایی ناهمگون و میان سعد و نحس به سر میبرد میتواند انتخاب درستی باشد . اینکه میشل سگ ندارد ، طوطی ندارد . او یک گربه دارد . . . او – ELLE – ضمیر مونث فرانسه ، با خودش ، گناه ، شب ، سیاهی ، رمز ، مکر میاورد و این اوست که به جای سگ ، گربه دارد و این انتخاب خیلی درست است . گربه ای با چشمانی جذاب ، مثل چشمان میشل ، وقتی که مات می شود و میخ می شود و چند ثانیه توی چشمان مردی که میخواهد به شکارش برود می ماند . . . نگاهی که از زمین تا آسمان با نگاه او در فیم هانکه متفاوت است . به فیلم معلم پیانو اشاره میکنم چون دلایل روان شناختی که موجب شخصیت معلم پیانو می شود به لحاظ مضمون با این فیلم شباهت دارد اما تنها به لحاظ مضمون و نه کل فیلم بیماری معلم پیانو نیز از جمله انحراف و سرخوردگی جنسی است و بیماری میشل نیز همین است . چرا گفتم بیماری ؟ باید سراغ داستان بروم . تصویری که میبینیم . . . زنی است با لباسی سورمه ای ، نشسته روی زمین و به او حمله شده است . . . روی زمین مقداری فنجان نعلبکی خورد شده . زن همه را جمع میکند . آرام است . . . هیچ تنشی ندارد . میرود به حمام و به کف خونآلودی که در وان میبیند متعجبش نمی کند .

%image_alt%

میشل زنی است مرفه ، در یک شرکت انیمیشنی سمت مهمی دارد ، یکی از زیردستانش پسر درشت اندامی است که از او خوشش نمیاید و میشل هم از کار او انتقاد میکند . او ، دایره ی اجتماعی وسیعی از دوستان و همکاران دارد . لاغر و خوش تیپ است . هیچانی نمی شود . احساساتی نمیشود . التماس نمیکند . صاف راه میرود . شانه هایش خم نیست . بعد از این حمله آزمایش خون میدهد و با لبخندی که انگار نه انگار مورد حمله قرار گرفته است به کار روزانه اش در شرکت و … ادامه میدهد . حتی وقتی به رستوران میرود و زنی با نگاه چپ چپ و مغرضانه او را مینگرد و غذایش را روی لباس های مارک دار او میریزد او واکنش غلو آمیزی انجام نمیدهد . او ، فقط ناراحت می شود . . . خیلی متوسط . . . نه کم و نه زیاد . . . او ، نه کم است و نه زیاد . . . او ، بینابین است . . . همان طور که در سن بینابین است . . . در آستانه ی میانسالی و کهنسالی . . . او شاداب است . . . از این حادثه برای کسی موعظه نمیکند . در طول فیلم متوجه می شویم که مادر او ، زنی است بدکاره و پدر او ، قاتل زنجیره ای و در زندان است . . . او در کودکی با پدرش همدستی هم میکرده و در تصاویر مستند باقی مانده ، او ، نیمه برهنه رو به روی دوربین در حالی که پشت سرش آوار خانه ای است که در آن قتل و فاجعه رخ داده ، به دوربین می نگرد . باور کردنش سخت است که او ، چقدر در کودکی زنج کشیده است . ضمن اینکه او یک بار هم ازدواج کرده است . . . با نویسنده ای متوسط و از نویسنده نیز یک پسر دارد . . . او ، از همسرش جدا شده است و پسرش نیز با دختری که در حال زایمان است قصد دارد تشکیل زندگی بدهد و می خواهد متکی به خودش باشد اما نمیتواند و دست به دامان کمک مادرش می شود . . . میشل همواره هزینه ی مادر و پسرش را می دهد . دست و دلباز است . . . به او ، چندین بار حمله می شود . فضای ترسناک فیلم  خیلی مهیج نیست اما دلهره آور ست . . . چه کسی به او حمله می کند ؟ او ، برای دفاع از خود اسپری فلفل میخرد و یک تبر . . . شب با تبرش می خوابد . . . شاید تا این لحظه باید بدانیم که او ، با چند مرد در ارتباط است و زنی است که برای همه در شرکت و همسایه جذابیت هایی دارد . . . نمیدانیم چرا به پلیس زنگ نمیزند . . . این شاید کلیدی ترین بخش باشد . معما از همین جا شروع می شود . سر میز شام ، با شوهر سابق و همکارانش توضیح می دهد که به او حمله شده است و فقط همین . . . چرا این را میگوید ؟ او ، میخواهد به کسی نخ بدهد . . . آیا او ، هنوز شوهرش را دوست دارد ؟ در نیمه ی دوم فیلم وقتی میشل متوجه دوست  دختر همسر سابقش می شود ، حسادت متوسطی به او دست می دهد . سراغ دختر جوان میرود . او را به مهمانی شب سال نو دعوت میکند . . . شاید میخواهد همچنان زن ِ اول مرد ِ متوسطش باشد . . . و خودش را به رخ بکشد . . . پس اندکی حسادت زنانه دارد . او به دوستش نیز خیانت میکند . . . البته این لحظات کوتاه را در فلاش بک های کوتاهی میبینیم . . . لحظاتی که او ، از این حوادث رد می شود . . . با مروری کوتاه . . . فلاش بک هایی که انگشت روی تصویر و صدا نمیگذارد و نمیخواهد فریاد بزند و شعار ی داشته باشد . . . درستش هم همین جاست . . . شاید زنی که در کودکی پدر متزلزل و مادری متزلزل داشته است و خودش را از منجلاب بیرون آورده است و توانسته با درایت رئیس شود میتواند در بخش تنانگی اش ، در خصوصی ترین جای زندگی اش عقده ای داشته باشد که کسی ازش سر در نیاورد . . . شاید از این بازی لذت میبرد . بازی بزن و خوشحالم کن . . . بازی آزار . . . البته نه در حد غلو آمیز و بزرگ نما شده اش . شاید تمام کسانی که در کودکی ،  قربانی بحران رفتار  والدین ناسالم خود شده اند ، به لحاظ جنسیتی دچار تورم احساسات و بحران های پیچیده ای هستند که گاهی خشمگینانه و مشهود و گاهی غیر مشهود و پنهانی است . میشل زنی نیست که کسی بداند چه رنجی در کودکی کشیده است . او در برخورد با پسرش، مادری ست دلسوز که سعی ندارد عقده های کودکی خودش را سر او خراب کند . اما در رفتار های مینیاتوری که در فیلم مشاهده میکنیم او ، زنی است آسیب دیده . . . عکس العمل هایی که در تنهایی دارد . . . نداشتن واهمه از باد و بوران و مرگ . . . نداشتن واهمه از اینکه دوستانش را از دست بدهد . . . او ، احساس میکند برای خودش نیست . . . زنی است قدرتمند و در خدمت خانواده . . . در شب سال نو زن همسایه که زنی است مومن به همراه شوهرش که مردی تنومند و خوش هیکل و سبزه است به خانه ی او میایند و در جمع مهمانان دیگر حاضر می شوند .

%image_alt%

در میانه ی مهمانی از زیر میز با حرکات پا به مرد همسایه که با او معاشرت و آشنایی کمی داشته ، وارد بازی جنسی می شود و این در حالی است که دارد با دیگران صحبت میکند و کسی نمیداند پای او زیر میز دارد چه کار میکند . . . مادرش شب مهمانی اعلام میکند میخواهد با پسرکی ازدواج کند و میشل میزند زیر خنده . . . همان شب مادرش سکته میکند و به کما می رود . آخرین خواسته اش از میشل این است که به دیدار پدرت برو . . .میشل بعد از مرگ مادرش به زندان زنگ میزند و قرار میگذارد تا پدرش را ببیند . در زندان به پدر میشل این را میگویند و پدرش قبل از اینکه دخترش به ملاقات او بیاید خودش را دار می زند . او بالای سر جسد پدرش به او میگوید . . . با اومدنم تو رو کشتم . . . او ، دل خوشی از این پدر ندارد . . . سعی دارد برای جبران همه ی بی مهری ها و محیط ناسالم کودکی انتقام خود را از نزدیک ترین ها بگیرد . . . از شوهرش – با تحقیر دوست دختر شوهرش با خلال دندان – از همکار نزدیکش در شرکت – با همخوابگی با شوهر او – . . . از زن پاکدامن و مهربان همسایه – با نزدیکی و ارتباط خاصی که با شوهر او پیدا میکند – . . . در طول فیلم وقتی برای بار چندم مورد حمله ی مرد نقاب دارد قرار میگیرد قیچی را توی دست مرد میکند و نقاب مرد را بر میدارد . . . مرد همسایه را میبیند . مرد ی که همواره در حالت عادی خجالتی و آرام است . . .

%image_alt%

او یک قربانی تجاوز نیست . او این بازی را دوست دارد چون این روش باعث ادامه ی حیاتش می شود . او را قدرتمند میکند . او از رابطه ی سالم و عاشقانه نمیتواند لذت ببرد . شریک متجاوز او هم همین طور است . در انتهای فیلم زن ِ همسایه که ماجرا را میفهمد از میشل برای بازی جنسی او از او تشکر میکند و میگوید ممنون که چیزی که شوهرم میخواست رو بهش دادی اون توی زندگیش خیلی درد کشیده . مرد نقاب دار توسط پسر میشل در یک بازی جنسی کشته می شود چون پسر از همه جا بی خبر میشل گمان میکند که به مادرش حمله شده است و با چوب به سر مرد می زند و مرد را میکشد . . . پلیس هم که فکر میکند این یک حمله بوده پرونده را مختومه اعلام میکند و همه چیز خیلی عادی و متوسط ادامه  پیدا میکند . . . او در یکی از مهمانی هایی که به مناسبت موفقیت پسر درشت هیکل زیر دستش – که در طول فیلم شکمان به او میرود – برپا کرده است ، به همکارش میگوید که با دوست پسر او رابطه داشته است . . . میخواهد دیگر دروغ نگوید . . . شاید میخواهد قوی تر بشود . . . در انتهای فیلم میبینیم که دوست زن میشل ، به قبرستان می اید و قصد دارد که با میشل زندگی کند . . . آنها در شب سال نو و شبی که مادر میشل به بیمارستان رفت با هم در یک اتاق خوابیدند و از نگاهشان پیدا بود که روزگاری را با هم خوش بوده اند . . . شاید گرفتن قدرت از مردها . . . از پسرش ، از پدرش از همه . . . به میشل نیرویی مضاعف میدهد تا در کارش پیشرفت کند و تمام تصاویری که در کودکی دیده را از یاد ببرد . چیزی که در فیلم به آن خیلی کوتاه اشاره می شود . خیلی متوسط . . .

%image_alt%

در دکوپاژ . . . موسیقی ، نورپردازی هرگز حرکت اگزجره ای نمیبینیم . . . فیلمساز نمیخواهد زیادی حاضر باشد . . . خودمان همه چیز را میفهمیم . . . گیج نمیشویم . . . معما خیلی راحت برایمان حل می شود . . . فیلم پلیسی نیست اما دلهره دارد و دنبال باز شدن گره ی داستانیم . . . این گره خیلی آرام ، با ریتم فیلم ، هماهنگ و قطره چکانی ، باز می شود . او ، زنی است که در خفا دوست دارد تاوان پس بدهد و تنهاست.

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .