یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

ساناز سید اصفهانی

دوستت دارم

از روزی که مستر ( اف ) سرش رو تکون داد و گفت : ” قلب طلای تو نایابه دختر قدر خودتو بدون ! ” یه کم رفتم توی لک ! عادت صحبت کردن با خودم رو به روی آینه ،‌عادتی است که سالهاست دارمش . میشه ساعت ها رو به روی آینه بشینم و با خودم صحبت کنم . …

ادامه مطلب

ماز………………………MAZE

گاهی فیلم و کارتون های خیلی جالبی ، مثل کش تنبان ، از دست ، تلوزیون محترم ، در میرفت و پخش میشد که یادش همیشه در خیال من یکی باقی است ، مثل همه ی چیزها . ( ذهن من حتی نسبت به اشیا هم معرفت دارد ) . یکی از فیلم هایی که در دوره ی نوجوانی بنده …

ادامه مطلب

ایدز……………………………………HIV

وقتی با یارو رو به رو شدی ، سرت گرم شد ،‌توی پیست یه چرخ زدی و دیدی چه چشمای اغواگری داره و چه جالبانه میخرامه ، وقتی سرت بازم گرم شد و دیدی اون ته ته ها یه اتاقی پیداست ، دستش رو میگیری و میبریش تو ، وقتی طعمش رو میچشی و لبخند بهش میزنی ، وقتی بهت …

ادامه مطلب

خیال بازی

میس شانزه لیزه ، فکر کرد چون دختری نیست که کسی به خاطرش دست از آرزوهاش بکشه ، بهتره خودش دست از آرزوهاش برداره . پس یواش دستش رو از روی آرزوهاش برداشت و گذاشتشون توی صندوق و درش رو با قفل بست . هفت جفت کفش آهنی پوشید و هفت جفت عصای آهنی برداشت و یاعلی مدد راه افتاد …

ادامه مطلب

سیاه بازی

خیلی وقت بود داشتم زاغ سیاهت رو چوب میزدم . از زیر تور چادرم نگات میکردم و توی بازار پشت سرت راه میفتادم و هر جا میرفتی قدم به قدم ، شونه به شونه ت یه جوری که تصادفی به نظر برسه دنبالت میکردم .. تو هیچ وقت حواست پی من نبود چون من زیر برقع بودم و تو منو …

ادامه مطلب

خواستید شما هم راه بروید !

… این اتفاق به این دلیل روی داد که وقتی میس شانزه لیزه در اتاق زیر شیروانی اش را باز کرد ،دید هیچ کدام از وسایلش نیست . با صندلی و اسباب دیگری رو به رو شده بود . فکر کرد اشتباه آمده در را آهسته بست و روی پاشنه چرخید . نگاهی به پلکان چوبی مارپیچ انداخت و به …

ادامه مطلب

مقدمه ای برای رونمایی عکس دیگری از شکار روباه در پست بعدی . ……

زمستان گذشته بود . یکی از دوستانم از آمریکای جهانخوار آمده بود و در عمرش پا به تئاتر شهر و تالار وحدت هم نگذاشته بود ، وی تئاتر را چیزی در مایه های بشکن و بالا انداز های اصغر سمسارزاده (اصغر ترقه ) میدانست . من هم که از قبل در جریان نمایش(شکارروباه) بودم و میدانستم حتما کار خوبی است …

ادامه مطلب

نفر دوم

کیست یاری کننده ای که مرا یاری کند ؟ علی سنتوری عزیز ، وقتی که هانیه تو رو ترک کرد و دیگه دست و دلت به کار نرفت خیلی غمگین بودی ؟ حتی توی بدترین شرایط ، وقتی کارتون خواب شدی ، یادش بودی ، گفتی :” زنم رو ازم گرفتید ، خونم رو ازم گرفتید ! ” ، علی …

ادامه مطلب

head-on

درمورد فیلم هد آن اثر فاتح آکین

ادامه مطلب

لیر شاه

در خیلی کودکی ، خوب خاطرم هست ، از فرط تک افتادن میان قوم یاجوج ماجوج ، سرگرمی ام شده بود گوش دادن به نوار قصه ها ی کدو قلقله زن ، شهرموش ها ، آقا موش شکمو، زبون دراز و …همین طور جذب فیلم های تلوزیون شدم ، خوب یادم هست ،‌ وقتی اولین بار (هملت ) را دیدم …

ادامه مطلب