یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

ساناز سید اصفهانی

oh dad – poor dad mamma s*hung u in the closet & i am feelin sad

آه پدر، پدر بیچاره ، مامان تو را در گنجه آویزان کرده و من خیلی دلم گرفته نوشته آرتور کوپیت ترجمه رامین ناصر نصیر – شهرام زرگر یادمه وقتی میرفتم کتاب فروشی های انقلاب و میپرسیدم نمایشنامه ی آه پدر پدر بیچاره مامان تو رو توی گنجه آویزون کرده و من دلم خیلی گرفته رو دارید ؟ همه به من …

ادامه مطلب

منهای دو

منهای دو پیشاپیش از تمام شما میخوام – شدیدا هم میخوام – گزلیکتون رو غلاف کنید و نخواید خاک تو چشم و چال من کنید ، چون کمی تا قسمتی عصبی هستم و از اون جا که از زیر بته عمل نیومدم  و نسبت به تئاتر حساسم میخوام نامه ای برای (( داوود رشیدی)) در این جا بنویسم که ممکنه …

ادامه مطلب

اسرار انجمن ارواح

از وقتی که کوچیک بودم فکر میکردم مورچه ها و دار و درخت و پروانه ها میفهمن آدم چی میگه ، فکر میکردم واسه همین وقتی سوسک میبینه دارن بهش فحش میدن و با دمپایی میوفتن دنبالش میزنه به چاک ! حتی یه زمان که یه بادکنک زرد رنگ  برام خریده بودند ، باهاش حرف میزدم و گمان میکردم اون …

ادامه مطلب

تجربه

برگی از دفترخاطرات میس شانزه لیزه لباس مادام مارگو را تنم کردم و با ماسکی که به صورتم زده بودم رفتم پیش آقای شاعر.سعی کردم صدایم را خش دار کنم و تاب و پیچ تنم را عوض کنم . آقای شاعر با من خیلی مهربان بود . کم کم داشت باورم میشد که به جز من زنان دیگری را هم …

ادامه مطلب

گاو

شوهر من مرد سلاخی بود که همیشه قبل از دیدن من ، پشت کشتارگاه دست و رویش را میشست و ادکلونی که زن بدکاره ای به او هدیه داده بود به خود میزد و به خانه مان می آمد . من همیشه منتظرش بودم و دستهایم همیشه رنگ حنا به خود داشت ،‌همین طور کف پاهایم و رنگ موهایم . …

ادامه مطلب

مثل بقیه +(منهای دو)

برای دیدن منهای دو (این جا) را کلیک کنید . میس شانزه لیزه ، حس کرد دوست داشتن و خوش بودن یکی نیست . پس چون نمیدانست چقدر زنده خواهد بود و چقدر نفس خواهد کشید و پوست تنش چین نخواهد خورد بین این دو گزینه ، دومی را ، یعنی خوش بودن را انتخاب کرد و به جای رنج …

ادامه مطلب

شهرام میر شکاک

عکس پست پایین ، متعلق است به شهرام میر شکاک … من به عنوان کسی که تا جایی که فرصت پیدا کنم نمایش رادیویی گوش میدهم و عاشق تخیل فضا ی نمایش رادیویی هستم،‌بارها اسم شهرام میر شکاک را شنیده بودم . دلیل اینکه میخواستم ایشان را در این جا معرفی کنم گوشزد با نمکی به سایت محترم (ایران تئاتر)است …

ادامه مطلب

وقتی من عاشقم . . .

  سرش رو توی بغلم گرفتم و گفتم :” کالسکه چی راه بیفت . ” صدای شیهه ی اسبها با شلاقی که کالسکه چی به بدنشون میزد بلند میشد و من میخندیدم . سرش رو توی بغلم گرفتم . نگام میکرد . بهش خندیدم . چرخ های کالسکه توی چاله چوله ها میرفت و هی بالا پایین میپریدیم . لباس …

ادامه مطلب

دیوانه از قفس پرید

نه ! انگار مردم دوست دارند تو بهشون دروغ بگی . . . خودت نباشی . . . بعد خیلی ها هم اصلا قدرت درک موقعیت و شناخت انسان رودر رو شون رو ندارن هی چرند میگن .نه ! بعضی ها آدم بشو نیستند . . . این به ژن و اصل و نسبشون هم بر میگرده ها . . …

ادامه مطلب

پری خوانی عشق و سنگ

توی این سرب و دود و غبار سمی که خودش اندازه ی یه پاکت سیگاره هر نفسش ، میشینم توی ماشین و حتی نمیشه شیشه رو بدم پایین از بس هوای بهاریمون مثل همه چیز تر و تمیز و استرلیزه و نانازه ، تخت گاز میرم توی دل و مرکز دود و سرب ، به تئاتر شهر که انگار الماسیه …

ادامه مطلب