کتاب

به خاطر یک پیاله چای – برشی از کتاب

به‌خاطر یک پیاله چای [دارم سمفونی مردگان عباس معروفی را تمام می‌کنم و به قسمتی می‌رسم که جذام آمده، وسط خواندن کتاب زنجیر صبر و اقتدارم پاره می‌شود و فکرم از اردبیل و شورابی می‌جهد به امروز که مگر من جذام دارم که تو من را به مزرعه‌ات نمی‌بری و یک پیاله چای با من نمی‌نوشی. می‌خواهم یک بار هم …

ادامه مطلب

داستان « نارخاتون » سانازسیداصفهانی در مجله ادبی «یوک »ترکیه

“Nar Hatun fıkrası, Sanaz Seyed Esfahani tarafından yazılmıştır; Yılbaşı gecesinde bereketi konu alan bir hikâyeden doğan bu fıkra, aşk temalı bir öyküden çıkmaktadır. Eski fıkralar kısa yapılarıyla sözlü ve kuşaktan kuşağa aktarılmış olsa da, “Nar hatun” aynı eski yapıya sahip bir fıkra olarak çağdaş dönemde kaleme alınmıştır Bereket ve sevinç, bir aşk kırıklığı üzerine inşa edilmiş bir evde filizlenmektedir. Farsça …

ادامه مطلب

از رمان به خاطر یک پیاله چای

به‌خاطر یک پیاله چای برشی از کتابِ به خاطر یک پیاله چای دستمال را از دور چشمت باز می‌‌کنی و می‌‌اندازی زمین. من دور مُچ دستم می‌بندم. بِدو می‌روی. مثل دزدی که خانه‌ای را زده باشد و بخواهد فرار کند. توی حیاط می‌گویی: «بهت قول می‌دم یه روز می‌برمت اسطبل اسبها… این‌جوری نگاه نکن… یه بارم اون‌جا یه چای با …

ادامه مطلب

از مکاتبات ابراهیم گلستان با سانازسیداصفهانی

عریانی ! درست ملتفت شدید ؛ شطرنجی نشدنِ احساسات میانِ خطوط نامه ، عمل برهنگی کلمات و نمایشِ تنِ لغت، تشریح روان و روح در ابعاد بعید زخم است نامه . این ای-میل‌ها ؛ سندِ اتصال من به ابراهیم گلستان است ، زمانی که هنوز در گیر و دار چاپِ کتاب اولم بودم و در حال کسب تجربه ، نوشته …

ادامه مطلب

۳۱ مرداد

از ذوب شدن‌ها! کلید را در جمجمعه‌ام می‌چرخانم ؛ درش را باز می‌کنم ، ترکش‌های خاطره بر جان ، خونین تن ، گریان ، میبینم توی ج/ن/گ ِ ایران و عراق ، پشت آژیر قرمز بهت زده ایستاده ام . “ توجه ! توجه ! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید، اعلام خطر یا آژیر قرمز است و معنی و مفهوم آن …

ادامه مطلب

بخاطر یک پیاله چای

تمام شد . ویرایش نهایی این اثر ، به مثابه ی سلاخی کردنِ تنِ بچه ام روی تخت اتوپسی بود . تا به حال به جسدِ شکافته شده ی بچه ی خودت نگاه کرده ای ؟ همان طور که چشم هایش در چشم خانه باز مانده و قلبش از نفس ایستاده است و تو داری به دنده هایش ، به …

ادامه مطلب

حسین سرشار و مرتضی حنانه

این عکس ، برای اولین بار در صفحه های مجازی ساناز سیداصفهانی به اشتراک گذاشته می شود ، امتناع از گزافه گویی بعد از چاپ کتاب نامبرده حسین سرشار واجب است ، استمرار برای حفظ نام حسین سرشار و جمع آوری آرشیو عکس های ایشان و هنرمندانِ همراه ایشان و بخشی از تاریخ به تار تنیده شده ی هنر ، …

ادامه مطلب

دریاچه ارومیه در کتاب اسم این کتاب دتول نیست

پاره ای از داستان ِ بلند ِ فلامینگو در کتاب اسم این کتاب دتول نیست ، نوشته ی سانازسیداصفهانی . . . در این دو هفته که من روزها خواب بودم ، توی اسکله فلامینگو ها خود به خود میمردند . یک بار که برای خریدِ سبزی تازه رفته بودم  ساحل  ، دیدم که مردم شهر کارها و رفتارهایشان  برعکس …

ادامه مطلب

سولیست تنهای اپرای تهران

یادداشتِ فاطمه سلامی در وینش «نامبرده، حسین سرشار» مجموعه‌­ای است از ۱۳ گفت‌وگوی ساناز سیداصفهانی با افرادی که در دوره‌­های مختلف با حسین سرشار همکاری کرده‌­اند و در بخش پایانی عکس‌های نایاب و درواقع دیده‌نشده‌­ای از این تنها سولیست اپرای ایران دارد. ایک کتاب پیش‌تر در لندن چاپ شده بود و حالا در این نسخه گفت‌وگو با هومن خلعتبری و …

ادامه مطلب

گفتگو با نصرت کریمی – کتاب نامبرده،حسین سرشار

گفت و گوی تلفنی با نصرت کریمی این گفتگو در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۴ ساعت ۹ شب انجام گرفت . – حسین سرشار ،که در مدرسه ی مشیری ، در رشته ی آواز درس میخواند چون شاگردِ خیلی خوبی بود از طرف وزارتِ فرهنگ و هنر بهش بورسی دادند و فرستادندش ایتالیا که در آنجا آواز اُپرا را تحصیل بکند که برگردد …

ادامه مطلب