مستر (اف) به من گفته بود : ” بیا این فیلم رو بگیر ، برو ببین شاید عبرت بگیری دختر قلب طلایی ! ” بعد چشمانش را از من دزدید ….وقتی به خانه آمدم فیلم را پرت کردم گوشه ای چون ندیده حس میکردم که فیلم لابد با ید مضمون نصیحت گونه (عاقبت شیدایی) را داشته باشد . اما نیمه شب بالاخره به سراغ فیلم رفتم و دیدمش . بعضی لحظات از شبیه بودن شخصیت کامیل موهایم را کشیدم و جلوی ریختن اشک هایم را نتوانستم بگیرم . خب شاید این فیلم ، به زعم خیلی از فیلم بازها فیلم چندان مهمی نباشد اما… ای تمام کسانی که دنبال الگوی بازیگری هستید بد نیست به بازی بی نظیر ایزابل آجانی در این فیلم دقیق شوید . خود من هیچ وقت حس خوبی نسبت به این بازیگر نداشتم اما منصفانه باید گفت بازی اش در این فیلم شاهکار است . چون شخصیت کامیل به فراز و فرودی میرسد که تغییرش در صدا ، فرم ، بدن ،نگاه بازیگر هویدا میشود . قبل از هر چیز برای کسانی که نمیدانند کامیل کیست بگذارید یک معرفی به سبک خودم داشته باشم . کامیل زنی است با استعداد مثل فروغ خودمان ،مثل فریدای خودشان که به دلیل حضور مرد خودشیفته و عوضیی در زندگی اش که همه چیز را از او دزدید …من جمله اتود هایش ، قلبش و جسمش …بیمار شده و روانه ی تیمارستان میشود و از غم میمیرد . معمولا در زندگی زنان هنرمند (به معنای واقعی ) مردان مریض احوال مغروری پیدا میشوند که مثل انگل همه چیز را از آن زن میدزدند .
کامیل کلودل که بود ؟ با توجه به این که در این جا میتوانید بخوانید که وی که بود، من هم برداشت خودم را از این زن هنرمند برایتان بازگو میکنم .
کامیل کلودل زنی است متولد ماه آذر ، اتفاقا تاریخ تولدش هم به این جانب نزدیک است ، برای همین دیوانه شدنش خیلی شبیه دیوانگی های من است . او زنی است که در زمان خود یعنی سال ١٨۶۴ با وجود همه ی محدودیت ها عاشق (گل) و مجسمه سازی بود و هیچ ترسی از اینکه دیگران چه اسمی روی این عشق او بگذارند نداشت . او در مورد این حالت هایش بیشتر با برادرش که بعدها شاعری محبوب شد صحبت میکرد . حتی ابتدای فیلم دزدیدن گل توسط کامیل و شورش برای ساختن مجسمه به خوبی به تصویر کشیده میشود . او که مثل علی حاتمی و بهرام بیضایی که درس خواندن در آکادمی را در پیشرفت موثر نمیدانستند دانشکده را ول کرده و خود جوش به کار در کارگاهش ادامه میدهد که در این میان با رودن( Auguste Rodin ) آشنا میشود که مثلا برای خودش برو بیایی داشته و صاحب نام بوده البته در بدنامی هم شهره ی آفاق بوده ! (میتوانید در این جا هم بیشتر با او آشنا شوید)…رودن دل کامیل را دزدیده و او را که جای دخترش بود را کاملا شیدای خود میکند . کامیل به خاطر رودن ا زکار و زندگی خود بازمانده و میرود تا ببیند سرنوشت چه چیزی بین او و رودن قرار داده . رودن که با زنان زیادی -مثل پیکاسو- معاشرت نزدیک داشته و همخانه بوده ضمن اینکه با کامیل بوده با یکی از این زنان هم ارتباط داشته در همین حال کامیل باردار شده و از رودن میخواهد بین او و زن دیگر یکی را انتخاب کند و با او ازدواج کند . رودن مثل هر مرد هرزه ی دیگری بهانه میاورد که آن زن فقط من را دارد !!!!!!!!!!!! کامیل اسبابش را جمع میکند از شر طفلش خلاص شده و به تنهایی در کنجی مشغول کار میشود و آثار افسردگی را در کارهایی که کرده میتوان دید . در نهایت روانه ی تیمارستان میشود و میمیرد . این فیلم واگویه ی نزول و افسردگی کامیل و عشق جنون آمیزش به رودن است Isabelle Adjani.در این فیلم به طرز ماهرانه ای عشق- جنون- عشق به کار- حسادت – الکلی شدن- تنهایی- بی کسی- سرخوردگی را نشان میدهد و بازی تحسین آمیزش شما را حیرت زده خواهد کرد . همچنین G’erard Depardiue دماغ بزرگش برای من همیشه معماست اما او هم بازی خوبی ارائه داده . مثال این جور فیلم ها برای من همیشه دردناک است مثل آخر عاقبت فریدا و تمام زنان موفقی که به خاطر وجود مردان بی معرفت و بی هنری سرخورده و گوشه نشین شدند . در ایران مثال های زیادی از این زنان داریم . ما همیشه در طول تاریخ با زنانی مواجه میشویم که نقطه ضعفشان احساساتشان است و در اکثر فیلم ها زنان بازنده را میبینیم . هر کس میداند جریان چیست واقعا به من بگوید و هر کس فیلمی جز صد سال تنهایی میشناسد که زنی موجب فروپاشی مردی میشود به من معرفی کند .
میس جان! این نوشتت من رو همزمان یاد دو تا فیلم انداخت! اولندش فیلم Modigliani! گرچه فیلم داستان زندگی خود Modigliani ه ولی خب این بنده خدا هم در به باد دادن خودش و به طبع عنصر مؤنث زندگیش دریغ نکرد! بگذریم که در فیلم اثری از خیانت نیست و این شاید تلخ ترش هم بکنه! فیلم رو دیدی؟ برادر پیکاسو هم تشریف دارن دقیقاً با مشخصات پدرسوختگی بارز عنوان شده در این پستت. نقشش رو امید جلیلی بازی کرده، بدم باز نکرده! نمی دونم چرا از کل فیلم من عاشق صحنه بی ربطشم. جایی که پیکاسو مودیلیانی رو می بره که God را ملاقات کنه! و بازیگری که برای نقش Renoir انتخاب کردن انقدر شبیه به خودشه که بنده یه لحظه کلاً احساس کردم خود Renoir رفته جلو دوربین! فیلم دومی که یادم افتاد، از باب این خلاقیت به جوش آمده مردان هنرمند از صدقه سری زنهای زندگیشونه. فیلم مزخرف Red Violin. و صحنه ای که من رو از خنده روده بر می کرد. جایی که نابغه ویولون برای اینکه بهش قطعات الهام شه باید حتماً با خانم حرکت خاصی انجام می داد! و وقتی خانم رفت براش نوشت تو نامه که برگرد و من بدون تو الهام هام خشکیده و مردم و خانم که برگشت نابغه محترم در حال الهام گیری از کلفت خون
برای چه مدتی و اینکه آیا تنهایی؟ببینم چی میشه.جورشدنش توی این شرایط سخته.بهت خبر میدم.
دوباره سلام!
خوشحالم از اینکه سر زدی، بابت لینک هم ممنون. لینک شما هم فعال شد.
وای! من این فیلم رو دیدم. واقعا دوستش دارم. واقعا!
میس جانم سلام
اغلب هنرمندان تجسمی پای ارادتشون می لنگه. گاهی فکر می کنم در بیشتر موارد عشق و دل باختن به مردان ‘ گورستان استعدا زنهای احساساتی و مستعده.بی خطرترین حالت ارتباط با مردان رو دوستی می دونم و این فقط وقتی حاصل میشه که در عین احساساتی بودن شخصیت قوی داشته باشی.
جالبه که ایزابل آجانی یک فنا شده در عشق رو در سرگذشت آدل .ه به زیبایی هرچه تمامتر نشون میده.
ما که دوست هستیم لااقل اسم کتابتو به من بگو دیگه میس جونم.
سلام ميس عزيز، راستش من هر جور نظر مي كنم متوجه اين نگاه جنسيتي متداول نمي شم. بياييد واقعيتي رو بهش توجه كنيم. ۶ ميليارد و اندي از نوع انسان زنده روي كره ارض داريم كه فقط اگر يك نمونه اش رو بخواهيم توصيف و تحليل كنيم ، باور كن كار عجيب و سخت ممكني است. حالا چه جوري مي شود بهمين سادگي براي نصف اين موجودان پيچيده يك نسخه واحد پيچيد؟ ببين عزيز بزرگوار هر كسي مي تونه نقش شكارچي رو بازي كنه و كس ديگري هم نقش شكار. ولي گرفتاري اينه كه هم شكارچي باور داره كه نقشش رو خوب بازي مي كنه و هم شكار با خرسندي حاضره صيد باشه . مي داني مسئله كراهت رابطه شكار و شكارچي است نه اينكه كي شكار است و كي صياد. براي پذيرفته هامون نبايد همديگر رو محكوم كنيم . به نظرم بهتره هر انساني رو فارغ از جنسيت و دسته بندي هاي مرسوم تحليل كرد . بيا هيچ وقت قاضي نباشيم كه قضاوت كار شاقي است .
شاد زي
درود
از دیدار وبلاگتان خرسندم
پایدار باشید
Merci et bonne année à vous aussi et à vos proches
جان دال، محصول ۱۹۹۳. اکی، رفتم لینکتون کنم.
دیدم این فیلم رو و برای توصیفت و مقایسه اش با خودت هیچ چیزی ندارم که بگم . البته شما خانم ها همیشه دوست دارید بهتون ظلم شه . کامیل هم یکیش. البته منظورم خانم میس شانزه لیزه نیت. پست قبلیت و پست چه تجربه ای واقعا نشون میده شما از اون هاش نیستسد که بذارید بهتون ظلم شه .
عجب حکایتی شده…
اونوقتی که نوشتم سلام جزیره در … شوخی کردم یا شاید خواستم ببینی چه احساس غریبی به آدم دست میده .
امروزم که باز مثل سابق نوشتم میس جان .
اگر ناراحت شدی ببخشید .
زنده باد میس شانزه لیزه .
آفرین دختر خوب خوب نوشتی ولی باور کن من ایران نیستم
میس جان! این نوشتت من رو همزمان یاد دو تا فیلم انداخت! اولندش فیلم Modigliani! گرچه فیلم داستان زندگی خود Modigliani ه ولی خب این بنده خدا هم در به باد دادن خودش و به طبع عنصر مؤنث زندگیش دریغ نکرد! بگذریم که در فیلم اثری از خیانت نیست و این شاید تلخ ترش هم بکنه! فیلم رو دیدی؟ برادر پیکاسو هم تشریف دارن دقیقاً با مشخصات پدرسوختگی بارز عنوان شده در این پستت. نقشش رو امید جلیلی بازی کرده، بدم باز نکرده! نمی دونم چرا از کل فیلم من عاشق صحنه بی ربطشم. جایی که پیکاسو مودیلیانی رو می بره که God را ملاقات کنه! و بازیگری که برای نقش Renoir انتخاب کردن انقدر شبیه به خودشه که بنده یه لحظه کلاً احساس کردم خود Renoir رفته جلو دوربین! فیلم دومی که یادم افتاد، از باب این خلاقیت به جوش آمده مردان هنرمند از صدقه سری زنهای زندگیشونه. فیلم مزخرف Red Violin. و صحنه ای که من رو از خنده روده بر می کرد. جایی که نابغه ویولون برای اینکه بهش قطعات الهام شه باید حتماً با خانم حرکت خاصی انجام می داد! و وقتی خانم رفت براش نوشت تو نامه که برگرد و من بدون تو الهام هام خشکیده و مردم و خانم که برگشت نابغه محترم در حال الهام گیری از کلفت خون
برای چه مدتی و اینکه آیا تنهایی؟ببینم چی میشه.جورشدنش توی این شرایط سخته.بهت خبر میدم.
دوباره سلام!
خوشحالم از اینکه سر زدی، بابت لینک هم ممنون. لینک شما هم فعال شد.
وای! من این فیلم رو دیدم. واقعا دوستش دارم. واقعا!
با نظرت کاملا موافقم.جانا سخن از زبان ما می گویی…میس جونم کجا داری میری و کی؟منم میام باهات…
میس جانم سلام
اغلب هنرمندان تجسمی پای ارادتشون می لنگه. گاهی فکر می کنم در بیشتر موارد عشق و دل باختن به مردان ‘ گورستان استعدا زنهای احساساتی و مستعده.بی خطرترین حالت ارتباط با مردان رو دوستی می دونم و این فقط وقتی حاصل میشه که در عین احساساتی بودن شخصیت قوی داشته باشی.
جالبه که ایزابل آجانی یک فنا شده در عشق رو در سرگذشت آدل .ه به زیبایی هرچه تمامتر نشون میده.
ما که دوست هستیم لااقل اسم کتابتو به من بگو دیگه میس جونم.
سلام ميس عزيز، راستش من هر جور نظر مي كنم متوجه اين نگاه جنسيتي متداول نمي شم. بياييد واقعيتي رو بهش توجه كنيم. ۶ ميليارد و اندي از نوع انسان زنده روي كره ارض داريم كه فقط اگر يك نمونه اش رو بخواهيم توصيف و تحليل كنيم ، باور كن كار عجيب و سخت ممكني است. حالا چه جوري مي شود بهمين سادگي براي نصف اين موجودان پيچيده يك نسخه واحد پيچيد؟ ببين عزيز بزرگوار هر كسي مي تونه نقش شكارچي رو بازي كنه و كس ديگري هم نقش شكار. ولي گرفتاري اينه كه هم شكارچي باور داره كه نقشش رو خوب بازي مي كنه و هم شكار با خرسندي حاضره صيد باشه . مي داني مسئله كراهت رابطه شكار و شكارچي است نه اينكه كي شكار است و كي صياد. براي پذيرفته هامون نبايد همديگر رو محكوم كنيم . به نظرم بهتره هر انساني رو فارغ از جنسيت و دسته بندي هاي مرسوم تحليل كرد . بيا هيچ وقت قاضي نباشيم كه قضاوت كار شاقي است .
شاد زي
درود
از دیدار وبلاگتان خرسندم
پایدار باشید
سلام میس شانزه لیزه.
حتما این فیلم رو می بینم! و… مطالبتون متفاوته و جالب!
Merci et bonne année à vous aussi et à vos proches
جان دال، محصول ۱۹۹۳. اکی، رفتم لینکتون کنم.
دیدم این فیلم رو و برای توصیفت و مقایسه اش با خودت هیچ چیزی ندارم که بگم . البته شما خانم ها همیشه دوست دارید بهتون ظلم شه . کامیل هم یکیش. البته منظورم خانم میس شانزه لیزه نیت. پست قبلیت و پست چه تجربه ای واقعا نشون میده شما از اون هاش نیستسد که بذارید بهتون ظلم شه .
دیدمش، فیلم خوبیه. تو متنتون پیکاسو رو جایی آوردین که انگار اونم یکی از زنهایی بوده که رودن باهاشون رابطه داشته. نمونههاش زیاده؛ مثلا میتونین فیلم "آخرین اغوا" رو ببینین. راستی، اگه جزو اسرار نیست، اسم کتابتون چیه؟ مبارکه.
عجب حکایتی شده…
اونوقتی که نوشتم سلام جزیره در … شوخی کردم یا شاید خواستم ببینی چه احساس غریبی به آدم دست میده .
امروزم که باز مثل سابق نوشتم میس جان .
اگر ناراحت شدی ببخشید .
زنده باد میس شانزه لیزه .
آفرین دختر خوب خوب نوشتی ولی باور کن من ایران نیستم
با دیدن فیلم کامیل یکه خوردم و ترسیدم از نهایت دختری که دقیقا خودم بودم…
من با اين ديد كه كاميل قرباني ردان بود موافق نيستم. و رابطه ي اين دو هنرمند بيجيده تر از اين است كه با اين برداشت ساده قابل تعريف باشد!!! كاميل با دنيايي از محدوديتهايي مواجهه بود كه جامعه ي مرد سالار اون زمان بهش تحميل مي كرد. ردان شايد هنوز ضعيف تر از ازني بود كه با خودش مواجهه بشه.. و براي همين كاميل رو از دست داد.. و درسته براي كاميل خيلي دردناك بود… اما ردان با وجود ضعف هايي كه داشت نافرجام بودن اين رابطه براي او هم فاجعه بود…
میس جانم این هم یک فیلم دیگه که ببین اگه ندیدی :
/http://www.imdb.com/title/tt0291579
اصولا فکر کنم در فیلم ها و داستانهای مدرن بشه نمونه های بیشتری پیدا کرد .
با دیدن فیلم کامیل یکه خوردم و ترسیدم از نهایت دختری که دقیقا خودم بودم…
من با اين ديد كه كاميل قرباني ردان بود موافق نيستم. و رابطه ي اين دو هنرمند بيجيده تر از اين است كه با اين برداشت ساده قابل تعريف باشد!!! كاميل با دنيايي از محدوديتهايي مواجهه بود كه جامعه ي مرد سالار اون زمان بهش تحميل مي كرد. ردان شايد هنوز ضعيف تر از ازني بود كه با خودش مواجهه بشه.. و براي همين كاميل رو از دست داد.. و درسته براي كاميل خيلي دردناك بود… اما ردان با وجود ضعف هايي كه داشت نافرجام بودن اين رابطه براي او هم فاجعه بود…
میس جانم این هم یک فیلم دیگه که ببین اگه ندیدی :
/http://www.imdb.com/title/tt0291579
اصولا فکر کنم در فیلم ها و داستانهای مدرن بشه نمونه های بیشتری پیدا کرد .
زاستی یادم بنداز یه روزی که با هم نشستیم و گلویی تر کردیم و نفسی تازه کردیم در مورد زنها و مردها و تاثیرشون روی زندگی همدیگه و اینکه چرا و چطور یکی زندگی اون یکی رو خراب می کنه یه گپی با هم بزنیم . دیگه هم گفتی فیلم : هامون مهرجویی بدون فکر کردن به ذهنم اومد .
میس جانم این فیلم رو هم اگه ندیدی ببین جان دل . بازی و شخصیت آجانی توی این فیلم هم به کامیل خیلی شبیه ه . جالبه که هر دوشون هم از اولین فیلم های آجانی اند : The Story of Adele H
/http://www.imdb.com/title/tt0073114
اما در مورد شباهت هی کامیل و فریدا و مردهای زندگیشون یه کوچولو باهات مخالفم . شاید بهتر باشه بگم من بین دیه گو و رٌدن و تاثیرشون روی زندگی و آثار فریدا و کامیل و عاقبتشون فرق های زیادی می بینم …گواهش هم اینکه تمام دنیا فریدا رو می شناسند ولی کامیل نازنین طفلی رو با اون همه هنر و استعداد کمتر کسی می شناسه . اگرچه مسلما تفاوت بین خود اونها و صد و چند سال و تغییرات اجتماعی ش هم بی تاثیر نیست !
دوستت دارم …