یکشنبه , ۲۰ آبان ۱۴۰۳

Birol Ünel و میس شانزه لیزه

 به محض اینکه دی.وی.دی (در جولای ) فاتح آکین رو گذاشتم ، به محض اینکه اسم بازیگر فوق العاده دوست داشتنیم یعنی جنابBirol Ünel رو دیدم فهمیدم که بناست با یه فیلم شرافتمند رو به رو شم . بیرل یونل رو در فیلم شاهکار head on بسیار دوست داشتم و بعد از اون در فیلم فوق العاده عجیب ، ماخولیایی ، کاستاریکایی ، سورئالیتی ، جذاب ، خوش ساخت تارانسیلوانیا ، دیده بودم و این جا از همه دعوت میکنم ، در خواست میکنم ، کاستاریکا رو فراموش کنید برید ترانسیلوانیا ( روش کلیک کنید )رو ببینید . . . بازی این بازیگر در اون فیلم به طرز مرگباری حیرت آور و مرعوب کننده است . من ترانسیلوانیا رو به طور خیلی تصادفی در شبکه ی فرانسه زبانTV5دیدم . . . حالا از همه ی این ها گذشته فیلم در جولای فاتح آکین ، به نظر من نسبت به head on پخته تر نبود اما فیلمی دارای ویژگی های شاخصی از جمله کارگردانی شاهکار و داستانی ساده اما عمیق بود . ساده به معنای من یعنی دشوار ، ساختن ساده سخت از ساختن دشواره . بازی های کارگردان برای جذاب شدن و انتقال مفاهیم  مورد نظرش ،‌کلاژ ، بازی با عکس و زمان ، تقدیر ، نتونستن فرار کردن از تقدیر ، سرنوشت ، همه و همه در این فیلم جمع بود . بریول یونیل من شاید چند پلان بیشتر نداشت اما وای که من چقدر دوستش دارم . فکر نمیکنم نظیر این بازیگر مخصوصا از جنس ترانسیلوانیایی اش رو توی ایران داشته باشیم .

میس شانزه لیزه دفتر نتش رو برداشت و برای تمرین پیانو رفت خونه ی آقای پدرو (همه ی پدرو ها خوبن ) ، دیر بیدار شده بود و چشم هاش پف کرده بودند ، عینک آفتابی ش رو زد که توی خیابون مسخره اش نکنند ، سریع دامن سیاه تنگش رو پوشید و چکمه های قرمزش رو پا کرد . تمام کمد رو به هم ریخت تا آخر سر بلوز- پیراهن- حریر آستین سوارکاری گل گشادش رو پیدا کنه ، پوشیدش ، عطر نداشت ، باید یه کاری میکرد ، لیمو رو از توی یخچال ریزه میزه اش برداشت و نصف کرد و زد به سر و صورتش و قطره های آخرش رو به عنوان صبحونه قورت داد . موهای بدمجونی و قرمزش موج دار شدند و در هوا  این و ر و اون میرفتند . حتی کرمی هم به صورتش نزد فقط دفتر نت روبرداشت و پله های پر پیچ ساختمون رو اومد پایین . در آپارتمان که دو لته ی چوبی بلند بزرگ بود همیشه باز بود و مادام فرز fraise(خانم توت فرنگی) همیشه دم در مشغول فروختن سیگار و بدلی جات و باد بزن بود . میس شانزه لیزه بدون سلام سریع از جلوی مادام فرز گذشت و بدو بدو رفت طرف رود سن . بوی ادرار و آشغال بلند بود . بدو بدو میدوید . حتی حاضر نبود کالسکه بگیره . از روی پل پرید پایین و از یک مینبر اساسی خودش رو رسوند خونه ی پدرو که طبقه ی همکف ساختمون چهار طبقه ای بود که همه ی طبقاتش خالی بودند . کلید داشت . در رو باز کرد . پدرو خواب بود . میس شانزه لیزه ۴ ساعت تمام فقط تمرین کرد . ١ ساعت فقط گام زد و ٣ ساعت روی میران های لاکامپانلا مونده بود . پدرو هنوز خواب بود . میس برای استراحت سیگاری روشن کرد و رفت آشپرخونه . دو تا قهوه درست کرد و رفت توی اتاق پدرو . پدرو کر و لال بود . از پنجره ی باز اتاقش نسیم ملایمی با چند برگ که روشون پینه دوز بود اومدند تو . میس پدرو رو تکون داد . پدرو بعد از کش و قوس فراوان بیدار شد لبخند زد . میس به بطری های سبزی که کنار تختش افتاده بودند نگاه کرد . پدرو یک سیگار روشن کرد . میس شانزه لیزه ایستاد و به لباس خواب یشمی پدرو چشم دوخت . پدرو به او چشمک زد . تمام بدنش از فرط کارهای ممنوعه تحلیل رفته بود . موهای ژولیده . صورت پف کرده . زیر چشم ها و پلک ها پف و سیاه . میس رفت کنار تخت نشست . دست پدرو رو گرف دستش . با حرکات لال بازی با او وارد دیالوگ شد . پدرو عصبانی شد . از تخت بیرون اومد و یکراست رفت حمام . در حمام باز بود . میس قهوه ی پدرو رو خودش خورد . ار توی یخچال پدرو چند تا آمپول تقویت کننده بیرون آورد و یه نیم رو با  پنیر فرانسوی روش و نون تست درست کرد . پدرو لباس پوشیده بود و اومده بود آشپزخونه . روی دیوار آشپزخونه عکس بتهون بود . پدرو زیرش نوشته بود (پدرو) مثل پیکان های الان که پشتشون مینویسن پرادو ! میس صبحونه رو به پدرو داد و امپول های تقویتوی رو هم به زور به او زد . پدرو رفت توی زیر زمین و یک بطری بارش – برعکس- آورد . قیافه اش خیلی آشنا بود  .شاید اون لحظه رو توی خواب دیده بود . درش رو با چوب پنبه باز کرد و با لال بازی به میس گفت براش قطه ای که تمرین کرده بزنه .گرچه پدرو کر بود اما میس هر بار این کار رو میکرد . . . پیانو احتیاج به کوک داشت . میس این رو با لال بازی به پدرو گفت . پدرو وانمود کرد هیچی نمیشنود . میس روی یک ورق کاهی نوشت :” پیانو رو باید کوک کنیم پدرو ” پنجره های اتاق مهمان خانه در اثر وزش تند باد صدا صدا میکردند . پدرو که خونش گرم شده بود  دستش را دور کمر میس حلقه کرد و او را روی زانوهایش نشاند . اما همین لحظه میس که میبایست منتظر بوسیدن او میشد زد زیر خنده و کارگردان که فاتح آکین بود گفت کات . میس شانزه لیزه به فاتح گفت : ” بیرول یونل عوضی اون اصلا حواسش  نیست . “- بعد همه خندیدند و بیرول یونل در گوش فاتح گفت : ” این رو از کدوم قبرستونی پیدا کردی چرا تا به این جا میرسه دیونه میشه ؟ “

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳۵ نظرات

  1. من واقعا منظورت رو نفهمیدم!
    توی کامنتم گفته بودم که به استاد پیانو که کر بود فحش بدم و بخندم!
    تو گفتی که چه معنی داره که آدم کسی رو که نقص عضو داره مسخره کنه یا دست بندازه؟!
    منم گفتم که شاید اینطوری میخواستم دردی که اون(استاد پیانو) میکشه رو بیشتر جلوه بدم.که فکر کنم سوئ تفاهم شد و تو تو کامنتای بعدیم با توجه به اون حرفم تصمیم گیری کردی که انتظارش
    نمیرفت.

  2. سلام
    صدای داد و فریاد منو به راه پله کشوند و دیدم مردیکه ای نامرد داره به خانم های همسایه پایینی بد و بیراه میگه. تا چشمش به من افتاد انگار که دیوار کوتاهی دیده باشه دق و دلیشو با یک سیلی محکم به من تلافی کرد و منم نفهمیدم چی شد و زدم و خوردم. بعدش فهمیدم دونفر بودند !! حالا با کلی سر درد ناشی از مشت های نامرد پشت سریم شب و روز میگذرونم. (سالها بود دعوا نکرده بودم!!)
    راستش عجیب ترین نکته اینه که ما فکر میکنیم قلب ما فقط و فقط برای یک نفره !! نه اصلا اینطور نیست. اینو برای این میگم که درسته که : جهان چون چشم و خال و خط  ابروست / که هر چیزی بجای خویش نیکوست. اما اگه عادت کنیم تک نفره باشیم زود صدمه میخوریم و زود از پای در میاییم. (ترم قبل برای همین اسیر احساسات شدن و گیر افتادن و … مشروط شدم. طرف تازه کلی هم طلب کاره که با من بازی کردی !!)
    اینه که میگم آدم نباید هیچوقت فقط از یک طناب آویزون باشه !!
    ارادتمند شما: پسرخونده

  3. خب خب خب…سلام میس عزیز من. یکی دو روزه برات چیزی ننوشتم به شدت دلتنگتم…..دلتنگ جزیره ی خودم….دلتنگ خونه شیشه ای خودم…اه من چقدر خودخواه شدم..همش می گم خودم….خوبی میس؟

  4. درود بر میس عزیز
    وبلاگت رو دوست دارم
    و با انتقام بروزم. خوشحال می شوم اگر به وبلاگم سر بزنی.

  5. حاصل خیال و قدرت میشود میس. همین. سلام

  6. با یه جمله توی این متن خیلی حال کردم
    اونجایی که می بینه عرش تموم شده و از لیمو استفاده می کنه و قطره های آخرش رو هم می خوره…
    خیلی توپ بود…
    فیلمارم که گیرمیاریم می بینیم…البته به سختی..نیشخند

  7. کاش من بیرول بودم 🙁

  8. فیلمایی که معرفی می کنی خیلی سخت گیر میان

  9. سلام دو ست عزیز :
    به طور اتفاقی رسیدم اینجا و چه اتفاق خوبی بود . اینجا فوق العاده است شما خیلی خوب می نویسید ذهنیتت را خیلی دوست داشتم توی فضاهات غم هست ولی حال منو خوب کردی چه تندی خوبی داری متنت راجب برهانی یا گلشیفته تند بود ولی صادق بود واااااااای عاشق اینجام مرسی که می نویسی
    سوسن پرور

  10. دلم برای داستانات لک زده بود

  11. یهو یادم افتاد …
    تو جواب یکی ازکامنتا نوشته بودی ادم تصویری ای هستی. من باب ترجیح دادن مسیج …
    خواستم بگم از این بابات حس خوبی دارم ! بی خودی !
    همین !
    لبخند

  12. سلام میس جان……. این قسمتش جالب بود…….زیر عکس بتهوون بنویسی  پدرو …..زیر پیکان بنویسی…….. کاش یکم وقت داشتم تا فیلم ببینم دلم خیلی تنگ شده برای دیدن یک فیلم دلچسب اما حیف که وقت سر خاروندنم ندارم……از صبح تا شب سر کارم تنها تفریحم چک کرن وبلاگ جزیره و چند وبلاگ دیگه استگل

  13. من واقعا منظورت رو نفهمیدم!
    توی کامنتم گفته بودم که به استاد پیانو که کر بود فحش بدم و بخندم!
    تو گفتی که چه معنی داره که آدم کسی رو که نقص عضو داره مسخره کنه یا دست بندازه؟!
    منم گفتم که شاید اینطوری میخواستم دردی که اون(استاد پیانو) میکشه رو بیشتر جلوه بدم.که فکر کنم سوئ تفاهم شد و تو تو کامنتای بعدیم با توجه به اون حرفم تصمیم گیری کردی که انتظارش
    نمیرفت.

  14. نه نه
    سوئ تفاهم نشه!فقط بدون که منظور بدی نداشتم,شاید اینطوری میخواستم دردی که اون میکشه رو بیشتر جلوه بدم.

  15. سلام
    راستش آخرین فیلمی که این چند وقته دیدم و صفا کردم"پیانیست"بود.خیلی عالی بود,حسیک,بازی های عالی,دیالوگا,همه چیش.
    چقدر خوب بود,استا پیانیستی که نمیشنوه,میشه حتی راحت بهش فحش داد و خندید!درسته که صحنه فیلمبرداریه,اما خیلی شبیه زندگی بود.

    قربانت

  16. سلام
    صدای داد و فریاد منو به راه پله کشوند و دیدم مردیکه ای نامرد داره به خانم های همسایه پایینی بد و بیراه میگه. تا چشمش به من افتاد انگار که دیوار کوتاهی دیده باشه دق و دلیشو با یک سیلی محکم به من تلافی کرد و منم نفهمیدم چی شد و زدم و خوردم. بعدش فهمیدم دونفر بودند !! حالا با کلی سر درد ناشی از مشت های نامرد پشت سریم شب و روز میگذرونم. (سالها بود دعوا نکرده بودم!!)
    راستش عجیب ترین نکته اینه که ما فکر میکنیم قلب ما فقط و فقط برای یک نفره !! نه اصلا اینطور نیست. اینو برای این میگم که درسته که : جهان چون چشم و خال و خط  ابروست / که هر چیزی بجای خویش نیکوست. اما اگه عادت کنیم تک نفره باشیم زود صدمه میخوریم و زود از پای در میاییم. (ترم قبل برای همین اسیر احساسات شدن و گیر افتادن و … مشروط شدم. طرف تازه کلی هم طلب کاره که با من بازی کردی !!)
    اینه که میگم آدم نباید هیچوقت فقط از یک طناب آویزون باشه !!
    ارادتمند شما: پسرخونده

  17. خب خب خب…سلام میس عزیز من. یکی دو روزه برات چیزی ننوشتم به شدت دلتنگتم…..دلتنگ جزیره ی خودم….دلتنگ خونه شیشه ای خودم…اه من چقدر خودخواه شدم..همش می گم خودم….خوبی میس؟

  18. درود بر میس عزیز
    وبلاگت رو دوست دارم
    و با انتقام بروزم. خوشحال می شوم اگر به وبلاگم سر بزنی.

  19. حاصل خیال و قدرت میشود میس. همین. سلام

  20. با یه جمله توی این متن خیلی حال کردم
    اونجایی که می بینه عرش تموم شده و از لیمو استفاده می کنه و قطره های آخرش رو هم می خوره…
    خیلی توپ بود…
    فیلمارم که گیرمیاریم می بینیم…البته به سختی..نیشخند

  21. با یه جمله توی این متن خیلی حال کردم
    اونجایی که می بینه عرش تموم شده و از لیمو استفاده می کنه و قطره های آخرش رو هم می خوره…
    خیلی توپ بود…
    فیلمارم که گیرمیاریم می بینیم…البته به سختی..نیشخند

  22. کاش من بیرول بودم 🙁

  23. فیلمایی که معرفی می کنی خیلی سخت گیر میان

  24. سلام دو ست عزیز :
    به طور اتفاقی رسیدم اینجا و چه اتفاق خوبی بود . اینجا فوق العاده است شما خیلی خوب می نویسید ذهنیتت را خیلی دوست داشتم توی فضاهات غم هست ولی حال منو خوب کردی چه تندی خوبی داری متنت راجب برهانی یا گلشیفته تند بود ولی صادق بود واااااااای عاشق اینجام مرسی که می نویسی
    سوسن پرور

  25. دلم برای داستانات لک زده بود

  26. یهو یادم افتاد …
    تو جواب یکی ازکامنتا نوشته بودی ادم تصویری ای هستی. من باب ترجیح دادن مسیج …
    خواستم بگم از این بابات حس خوبی دارم ! بی خودی !
    همین !
    لبخند

  27. عالی بود ! اولش از اون قضیه کر و لال بودن پدرو خوشم اومد. ولی دیدم نه. اون خنده ی پایانی ته شانزه لیزه بازی بود ! خنده

  28. سلام میس جان……. این قسمتش جالب بود…….زیر عکس بتهوون بنویسی  پدرو …..زیر پیکان بنویسی…….. کاش یکم وقت داشتم تا فیلم ببینم دلم خیلی تنگ شده برای دیدن یک فیلم دلچسب اما حیف که وقت سر خاروندنم ندارم……از صبح تا شب سر کارم تنها تفریحم چک کرن وبلاگ جزیره و چند وبلاگ دیگه استگل

  29. از خیالاتتان خیلی خوشم میاد
    گل
    بابت دسته گلم کم پشتت ممنونلبخند

  30. از خیالاتتان خیلی خوشم میاد
    گل
    بابت دسته گلم کم پشتت ممنونلبخند

  31. سلام
    خوبید.
    کاش من جای پدرو بودم و بجای گوش کردن به کات کارگردان بدنبال بودنم با … میرفتم !!
    از عجیبترین موضوعات این داستان اینه که کسی که لال هست چطوری استاد پیانو شده ! کسی که سرمشق  رو با بارش (برعکسش) شروع میکنه چطور میخواد تا پایانش سیراب نشده درس رو تموم کنه. تفلکی میس عزیز که هرجا میره باید با بارش ! پذیرایی بشه . اون از آقای ع و دلبستگیهاش و اینم از پدرو با آتیش گرمش. (یادمه همیشه اون دقیما که صحبت شعر عرفانی میشد میگفتند طرف تا مست نکرده باشه نمیتونه از حال و هوای مستی شعر بگه. حالا نمی دونم میس چطوری این روابط رو تجربه کرده)!!
    کاش دنیا به اندازه ای کوچک بود که نیاز به طی طریق نداشت. کاش قلب ها بقدری بزرگ بود که نیاز به حضور فقط یک نفر در اون نبود. کاش چشم ها بقدری ضعیف نبود تا میشد فراتر از نوک بینی رو هم دید. کاش ادم نسل امروز تنها ترین موجود روی کره زمین نبود تا کمی هم به دیگران فکر میکرد. کاش میس آنقدرها دور و دست نیافتنی نبود (نمیخوام دوباره فکر بد کنی و دلخور بشید. هر کسی از ظن خود شد یار من ….)