جمعه , ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

آلن دلون

آمبیانس : ( این ) آهنگیه که سالها پیش باهاش کلی واسه خودم عشق و عاشقی کردم و میدونم همه دوستش دارن . میدونم کمتر دختریه که بگه خواننده اش یکی از جذاب ترین خواننده های اون ور مرزی ما نیست ، بی حاشیه و با چشم و ابرویی بی نظیر و صدایی خاص . نمیدونم چرا اما حسم گفت …

ادامه مطلب

من نه منم نه من منم

تو منحصر به فرد ترین و عجیب ترین و شگفت انگیزترین کسی هستی که تا حالا دیدم این جوری پابرهنه توی خیابون راه میره و از توی چشماش عشق میریزه بیرون . تو بی نظیری ، بی تا و بی همتایی . میتونم ساعت ها توی نگات و چشات غرق شم و بهت بگم دیونه ی من دوستت دارم . …

ادامه مطلب

حذف شورعاشقانه

میخواستم کلی دل و قلبه بگیریم و ناز و نوازش کنیم همدیگه رو که این همه از هم دور بودیم . نمیدونم این چه احوالاتیه که دارم . توی یه هفته دو تا دکتر رفتم و بالای دویست هزار تومن خرج کردم که ببینم چه مرگمه ؟ چرا سرم گیج میره ؟ چرا دوباره پاییز که شد من این جوری …

ادامه مطلب

کسوف

  نفله ی دیدن نمایشم . وقتی نزدیک چهار راه ولیعصر میشم همیشه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه که این (کار)ی که بناست ببینم چه جوریه ؟ مخصوصا اگر نویسنده یا کارگردانش رو بشناسی ، انگاری ، اهمیت اون کار برات بیشتر میشه ، دوست داری مو رو از ماست بیرون بکشی یا پنبه زنی کنی ، دوست داری …

ادامه مطلب

خون آبی

 ( این عکس را به عشق زندگی ام تقدیم میکنم ) داشتم به این فکر میکردم که چرا افکار و ذهنیاتم منطق حالیشون نمیشه و کلا با هیچ قرصی شفا پیدا نمیکنه . یه سری جمله پیدا کردم  گیج تر شدم . گابریل گارسیا مارکز :                             ” زندگی آنچه زیسته ایم نیست ، بلکه خاطراتی است که از گذشته داریم …

ادامه مطلب

جاودانگی

خب ، اس . ام . اس پشت سر هم میگیری که تولد کوروش کبیر مبارک باشه .و . . . مثل اینکه به زور بخوایم به خودمون ثابت کنیم ما هنوز همون ایرونی های زمان کوروش کبیریم . نمیدونم انگار هر چقدر از اصل خودمون دور تر میشیم بیشتر به این تاریخ ها میچسبیم و این بده . چه …

ادامه مطلب

من

عکس من روی آینه ی دق افتاده بود . عکس من نه که خود خودم . وقتی به خودم توی آینه نگاه کردم . آینه ترک برداشت . پودر شد و ریخت روی زمین . آینه هم از من حوصله اش سر رفته بود . فکر کردم چه مصیبتکده ای شده این زندگی ! گاهی حتی خیال هایم هم از …

ادامه مطلب

چه کسی نمیخواهد گلشیفته فراهانی باشد ؟

میس شانزه لیزه خواب بود . (این)(دانلود کنید و با دقت به زیر و بم صدا گوش دهید ) را گذاشت تا بشنود . بیدار شدن ، ضرورت دردناک روزمرگی ، مواجه شدن با دنیای روبه رو که باید یه جوراهایی بشی باهاش رو در رو . بیدار شدن ، ضرورت دردناک جنگیدن علیه همه ی چیزهایی که به تو هجوم …

ادامه مطلب

نفس عمیق

تنبان فنری سفید به نیمتنه ی  ساتن شیری رنگ وصل بود و میس شانزه لیزه نمیدانست دقیقا با این لباس در آن اتاق چه میکند . روی سرش تل پر از شکوفه و غنچه های صورتی رنگ بود ، میس رو به روی آینه دستش را به آنها زد و دید که غنچه های طبیعی هستند که لای موهای مسی …

ادامه مطلب

زندگی گذشته !

داشتم از شهربازی تفلیس با همسفرم بیرون میرفتم که حین راه رفتن شروع کرد به تعریف داستان عجیب و غریبی که با شنیدنش زانوهایم قفل کرد و از لرز نتوانستم همی ، از پله های درب خروجی بیرون روم و روی ویبره مانده بودم . ماجرا از این قرار بود ….خیلی خلاصه …. همسفرم میگفت، دختر عمه ی عجیبی دارد که …

ادامه مطلب