جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

چهارشنبه سوری

میس شانزه لیزه ، چند صباحی بود ، در کوچه باریک های تو در توی نم و نمور پایین شهرنشین ، یک آرایشگر چیره دست پیدا کرده بود که خودش یک بار به میس گفته بوده که دروغ چرا تا قبر آ.آ.آ.آ من عمر نوح دارم و یک گوی آینده بین و یک سری رنگ برای رنگ سر و یک سری پودر برای جوان کردن پوست و کلی عصاره های گیاه های سرخپوستی دارم برای جادو و … زن عجیبی بود که همیشه صورتش مثل نقاب سفید بود و لب هایش باز نمیشد و فقط صدایش را میشنیدی که از بدنش بیرون میزند . همیشه لباس کولی ها تنش بود و توی خانه ی محقرش پر از موش و مار و جغد و سنگ و آینه و … زندگی میکرد .با این همه پیر زن که عمر نوح داشت و صورت زن سی ساله ، مدعی بود که بیشتر از صد سال سن دارد و همه جا رفته ، همه ی جزیره هار ا دیده ، حتی جزیره در کهکشان را . چند باری هم برای میس توی گوی آینده بینش نگاه کرده بود و خبر های عجیب و غیر قابل توصیفی میداد . خلاصه میس شانزه لیزه  قول داده بود که امروز پیشش برود تا با هم قهوه بخورند و او عصاره ی جذابیت را در حلق میس شانزه لیزه بریزد . پیر زن با دست های خشک چروکش دست های میس را در دست گرفت و صورتش را به او نزدیک کرد …نزدیک تر … میس که هیولایی ته جانش میخندید فکر کرد راست است که هر چیزی بهایی دارد شاید سالهاست که کسی از پیر زن لیپس نگرفته و او تشنه ی این دیوانه بازی هاست اما به جاش می ارزد به اکسیر جذابیت و عدم تنهایی . لیپس های پیرزن با چسب چوب به هم چسبیده شده بود . او با نگاهش وارد چشمان میس شد و گفت :” باید موهات رو رنگ آتیش کنی ! ” میس شانزه لیزه از روی عسلی بلند شد و گفت : آتیش -آتیش چه خوبه حالام تنگ غروبه چیزی به شب نمونده به سوز و تب نمونده پیرزن دایره ای از زیر دانش بیرون آورد و شروع کرد به دف زدن گفت :” دوباره …بخون ….برقص….مثل جونی های من …مثل ما کولی ها ” میس آهی کشید و فکر کرد این روزها در جایی که به آن میگویند ایران نزدیک روزهای پریدن از آتش و گفتن- شنفتن ( زردی من از تو-سرخی  تو از من )ه …..شروع کرد برای کولی چرخ زدن و خواندن و پیچ و تاب دادن .بعد نشست رو به روی آینه و گفت :”بزن آتیشیم کن….موهامو طوری رنگ کن که همه ی کوچه پر تصادف شه! همه نگاش کنن کالسکه ها بخوره به هم و اسب ها گیج شن . زود باش رنگ آتیشم کن  ” پیرزن با دست هایی که مثل شن کش بود رنگدانه های آتش را از توی شومینه بیرون آورد و ریخت روی سر میس شانزه لیزه . هر تار مو مثل آتشی بود ، مسی، سرخ، نارنجی ، قرمز …این شد موهای میس شانزه لیزه . قهوه شان را خوردند و میس کوچه پس کوچه هار ا به سمت اتاق زیر شیروانی اش بالا آمد….فکر کرد با این سر و وضغش بهتر است مردم بیایند از روی سر او بپرند و بگویند سرخی تو از من زردی من از تو .

همیشه چهارشنبه سوری برام مصادف با خاطره ی 12 سالگیم که با بر و بچه های کوچه دختر و پسرهایی که از اون موقع قرارمدار ازدواج گذاشته بودیم  و کنار آتیش میرقصیدیم و فش فشه بازی میکردیم . . . که یه دفعه یه مرد هروئنی اومد روی زمین دراز کشید و سیگارش رو با آتیش چهارشنبه سوری ما روشن کرد . همیشه یادمه اون موقع پسر همساده که عاشق من بود حسابی مواظبم بود که یه وقت یارو منو نخوره یا گازم نگیره …هنوز قیافه ی اون یارو یادمه . اون روزها خوب بود .بابابزرگم که اون روزها زنده بود همیشه دستور میداد از باغش توی کرج برامون بوته و چوب و از این چیزا بیارن …اما الان چهارشنبه سوری مصادف شده با ترکوندن بمب توی کوچه ها و نه خبری از قاشق زنی هست نه کسی در خونه ی کسی آجیل جهارشنبه سوری میاره . الان همه چیز رنگ باخته باید بری وسط حیاط از روی آتیش بپری و بوی زغال بگیری برگردی خونه و با اندوه فراوان بری به پیشواز سال نو که چیزی نیست جز خاطراتی که تکرار میشن و بدتر از همه بهونه آوردن واسه عید دینی نرفتن و دچار انواع و اقسام مرض ها شدنه چشمکبرای اینکه همین جا یه حال خوبی به جزیره ام داده باشم یه آهنگ سورپرایز براتون میذارم که حتما دانلود کنید و باهاش یاد من بیفتید و بگید دمش گرم . در (این جا ) شما آهنگ بی نظیر خانم گلوریا گینور که سرشار از شادی و هیجان و صداست رو به آسونی با یه کلیک دانلود کنید . خلاصه که ما در جزیره بوته خواهیم گذاشت و از رویش خواهیم پرید و لعنت جان به دشمنان و حسودان و دوستانی که حیله گرند خواهیم داد و خوشی خواهیم گذراند .

 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۳ نظرات

  1. داستان هاتون دنباله دارن ؟

  2. آخ که چقدر آتیش رو دوست دارم. الان از چهارشنبه سوری برگشتم و بوی دود می ده همه تنم. این پستت کلی به حال و هوای خوبم می یومد!

  3. آخ که چقدر آتیش رو دوست دارم. الان از چهارشنبه سوری برگشتم و بوی دود می ده همه تنم. این پستت کلی به حال و هوای خوبم می یومد!

  4. سلام، میس جان. امروز عملا حکو.مت نظا.میه.

  5. میس عزیز دلم
    فکر کنم این اهنگ رو برای من گذاشته بودی تو روزی که ۲ آدم مهم زندگیم بدجوری حالم رو گرفتن.
    مطمئن هستم گرمای اتشین موهات خیلی بهت میاد عزیزم
    آدم وسوسه میشه یواشکی بیاد گنجه موسیقی های محبوبت رو غارت کنه و بره تا آخر زندگیش خوش بگذرونه.
    من هنوز با لارا فابینت زندگی می کنم عزیز
    خیلی دوستت دارم و امیدوارم سال جدید قابل تحمل تر از سال ۸۸ باشه.
    می بوسمت

  6. عجب دل و جرأتی داری دختر!!! من جای تو از پیرزنه ترسیدمزبان
    همیشه خوش باشی…

  7. در ضمن این کامنتی که این پایین بود مال من نبودااا! همون که نوشته :
    " واقعا آرایشگری که رفتی پیشش این شکلی بود ؟ این عکس جسومینا خیل دوست داشتم . آهنگ رو دانلود کردم خیلی دنبالش میگشتم مرسی  "

  8. سلام…
    چه قدر خوبه اینجا بوی آتیش میده…
    بوی عیدی بوی توپ میده…
    اما من انگار هیچ جا نیستم…
    آاااه از این اجبار بزرگ…
    این روز ها دارم تمام احساسم را عُق می زنم…
    کف دستانم را خونی می کنم و به صورت می کشم…
    شاید مرده باشم.
    و زندگی و آتش را تاب دیدنم نیست…
    شاید مرده باشم.

  9. iهنوز جواب ندادند . زود خبرت می کنم . راستی از قول من همیشه و خیلی هم راستکی به رفیقم و آقای سحر و همگی سلام فراوون برسون  . منم دوستت دارم . منم دوست داشتم که ایران بودم ، ایران می اومدم و با هم می پریدیم . مواظب بالهات باش و تمرین پریدن یادت نره زبان خدا رو چه دیدی یک وقت دیدی زد و کار من جور شد و اومدم . دوستت دارم . دوستتون دارم

  10. ميس عزيزم اول آهنگ خوشگلت رو دانلود كردم و در حال شنيدنش پستت رو خووندم و عجين تركيب چسبناك دلنشيني شد.
    واقعا ممنون و شرمنده كه موزيكت بيشتر حال داد.
    دوست دارم خيلي زياد

  11. داستان هاتون دنباله دارن ؟

  12. تو به سورئالیسم گفتی زکی حرف نداره نوشتنت اون جایی که داری دست های ژیرزنه و حس بوسیدن رو میگی و موهات رو آخرشه .

  13. به جای من هم از روی آتیش بپر یادت نره ها ! این آهنگ هم معرکه است . آتیشی هم که به پا می کنه از آون آتیش های خوب و گرم و با حال و پر سر و صداست که ممکنه بسوزونه اما آباد می کنه . دلت همیشه گرم باشه و آتیش دلت همیشه زنده ، منظورم این آتیش خویه است که آدم و راه می اندازه ها…. چشمک

  14. سلام
    وافعا چهارشنبه سوریهای گذشته یه حال دیگه داشت البته یکی نی بگه مگه سنت میخوره به اون قدیمها واقعیتش سنم که نمیخوره اما شنیدهها حکایت از با صفا بودن اون دورانه در کل بهترین کار اینکه از بوته هایی که در جزیره میگذارید بپریم فکر کنم خطرش کمتره.اهنگم گوش دادم ولذت بردم ممنون.

  15. چقدر خوب نوشتی، منو یاد خونه قدیممون و محله قدیمیمون و بچه های محل انداختی
    موهای آتیشییت مبارک، واسه موزیک هم ممون دانلود که کردم یادم اومد که دارمش اما مدتها بود که سراغش نرفته بودم واقعن حالم رو خوب کرد ازت ممنوم.
    سلام میس جان خوبی؟ زیاد آتیش نسوزونیا! :)) 😉

    از رفیعی هم ممنونم صدای ساز دهنی رو دوست دارم.

  16. میس بزرگوار , در مورد ترانه مورد توصیه تان گفته شده که کلامش روایت از خودی است از زبان خواننده . نمی دانم . ولی بگذار روایتی باشد از زبان زنان زمانمان . همه شان او باشند .
    شاد زی

  17. وبلاگم جزيره مالي شد ! :دي

  18. وبلاگم جزيره مالي شد ! :دي

  19. نه منظورم از آتیشس بلا و تو دل برو و این حرف ها بود

  20. وای میس  تو آتیش بشی چی میشی . نماز وحشت داره . همینطوریش میترکونی و میسوزونی  چه برسه که دیگه بخوای موهاتو هم اتیش کنی . باید یه ایستگاه آتشنشانی صلواتی اختصاص بدن به میس خودمون که تهرون نره هوا ….