رمان ( از خیرم بگذر ) نوشته ی ساناز سیداصفهانی از انتشارات اختران چاپ و وارد بازار کتاب شد .
. چشمم دراومد اینقدر حواسم موند پیش تو. حالا لباتو ورنچین. تو میترسی یه آبی به سر و روت بزنی؟ بیا این صابون. ببین چه لیز میخوره. برش دار. اینجا دلاک نمیاد من و تو رو لیف بزنه و چرکهامون رو لوله کنه. باید خودمون خودمون رو بسابیم. زود باش باید بریم. بوی پِهِن گرفتیم. بوی انگل. بوی اون بالکن پر سگ. بوی خاطرات یوناتان. بوی سفال و شیرونی و جنگل و لونهی کلاغ گرفتیم. به خدا هرچی دم دستمون بود رفته زیر ناخونامون. هزار تا میکروب گرفتیم. الان از زیر ناخنای من یه هزارپا میاد بیرون، حالا ببیناگه درش نیاوردم. وقتی میخندی خیالم تخت میشه. چی؟ بلند بگو.
چرا این سؤال رو پرسیدی؟ کاش یه سؤال بهتر میپرسیدی. مثلاً راجع به خودم میپرسیدی. نه که نمیگم. من نمیدونم تو چی دلت میخواد بدونی، برای چی رازمو بهت بگم؟ که بعداً بری همه جا جارش بزنی، بین همه پخشش کنی؟ بیای وسط حموم همین جا، دهنتو باز کنی بگی. برای چی بگم؟ خودت باید بفهمی. نه اینکه بخوام بهت سرکوفت بزنم اما هوشم بد چیزی نیست. من بگم فایده نداره. اصلاً ببین ! منو باش. هیچ وقت نخواه که یهو از کسی سؤال کنی، چون این جوری یعنی نمیخواهی بری تو کُنه قضیه. یعنی کنجکاو نیستیو میخوای راحت فضولیت برطرف شه. یهکم دقیق شو.
برشی از رمان
خبرگزاری ایسنا و کتاب از خیرم بگذر ( لینک خبر )
)