دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

بانک های آینده به بهانه ی مجید ها

سرطان در بند بازیگر ایرانی

بی هیچ حرف ِ پس و پیش فقط سلام 

آن هم به رسم ِ ادب و عادت . . . خطاب ِ نوشته ی من نهاد ریاست جمهوری ، نهاد شهرداری ، بانک ها ،  انجمن ها و تشکل ها ، مساجد ، آستان های مقدس ،  اعضای گروه ها ، خانه های هنرمندان ، ورزشکاران ، دلاوران ، رزمندگان ، معلمان و رفتگران و معلولان و خودم و خودمان هست . مخاطبم تو هستی . گریزی از گذر ِ این زمان و تاریخی که درش هستیم نیست ، پس تا دَرش در حالیم و در حال، باید بنویسم . نوشتن ِ این پُست ، مختص ِ مجید بهرامی نیست . مجید بهرامی یک نمونه از خرواریست که ما خودمانیم . لطفا ما را ببینید . پیش از باز کردن ِ خمیر ِ نوشته ام ، و قبل از تنوری کردنش ، از بانک آینده ، کمال قدردانی را دارم . این من ، از جانب کسانی سخن میگوید که فروتنانه خواستند نامشان ذکر نشود .مساعدت ِ  بانک آینده ، در موقعیتی که میشود آن را بُحرانی نامید ، قابل تقدیر است . بانک آینده ،  یک سوم ِ مبلغی که باید برای درمان ِ مجید تهیه میشد را به قید کاغذهای کوچکی و به اعتبارِ نام ِ  آدم های بزرگی ، در واقع  منظور ( کانون کارگردانان )است ،  ،در کمترین زمان ِ ممکن ،  در کمتر از 20 ساعت پروسه ی کاری –  تبدیل ارزی ، در روزچهارشنبه ،60 ملیون تومان معادل 14000 یورو، به بیمارستان مجید ارسال کرد . از آنجایی که بازتاب ِ اخبار ِ هنرمندان در جایی که باید باشد نیست و گاهی دیر زود میشود و گه گاه میبینی که اصلا نمیشود و یا جایگاه ِ بازتاب ، آوردگاه ِ مناسبی برای اتفاق نیست همیشه اشتباه کرده ایم . این نوشته و این ذکر ِ بیچارگی ،کاسه ی دریوزگی نیست ، این غروری ست که سرمان را با آن بالا گرفته ایم ، این صورت سرخ ، با سیلی هاست و سالهاست که این رنگ مانده . بیایید از یاد نبریم که در این سال چند تَن از اقشار هنرمند این سرزمین را از دست داده ایم به چه دلیل ؟ دلیل ِ تحریم دارو ؟ ! چرا ؟ ما از موقعیتی که داریم ناراضی هستیم . تعداد اساتید بیکار ، تعداد ِ هنرمندان ِ غیرمجاز ، به قدری زیاد است ، بودجه ها به قدری کم است که دست و دل به کار نمیرود . . . رسالت یک هنرمند ، مثل پیامبریست که باید معجزه کند و در اذهان عمومی خنده را گریه ، گریه را خنده ، عادت را اشتباه و درست را غلط کند چون دائم در حال تغییر هستیم . مدیوم رادیو ، سینما و تئاتر به شدت مدیوم حساسی است . کسانی که در این راه سالها خودشان راکنار کشیده اند  به دلایل باند بازی های مخوف اداری ، به دلایل پشت میز و زیر میز و همان چیزها که تو دانی و من ، خیلیها خودشان را کنار کشیده اند و مستقل کار میکنند ، با درآمد کم ، توهین هم میشوند . خروج و آمد و شدشان صد سئوال بر می انگیزد. . .  باز این آدم ها دست به دست هم میدهند به روزهای سخت و سیاه یکدیگر نور میتابانند . بیاییم فکر کنیم محمود استاد محمد ، ژیلا مهرجویی ، سعدی افشار ، مرشد ترابی ، پسر استاد علیرضانادری ، چرا این قدر زود از میان ما رفتند . . . جدای از آلودگی هوا که مثل دیوی سایه ی سنگینش بر قفسه ی سینه هایمان سنگینی میکند . . . جدای از درآمد کمی که دولت به کار ِ هنر و بودجه ای که در اختیار هنرمندان قرار میدهد تا برای خود نخ دندان بخرند  ، باید بدانیم نبودن امکانات و نبودن ِ حرف ِ حق دور حلق ِ عده ی زیادی را مثل طناب دار، مثل طناب نامرئی مجید ، بالا میکشد و خفه میکند . . . شاید از ماست که بر ماست . . . شاید پذیرفتن های مدام . سر خم کردن های مدام . . . در سخت تر شدن روزها سخت تر کارکردن ها . . .راضی به نبودن ها به کسری بودجه ها . . . ما را آهن و فولاد کرده است . از نوعی که زنگ نمیزنیم . . . اما واقعا این طور نیست . هست ؟ صد هزار گله شده و رسیدگی نشده ؟ امروز به لطف ِ  فضای مجازی ممنوعه ، هنرمندان و دوستداران ِ مجید بهرامی برای نمایشنامه خوانی دودلقک و نصفی تئاتر شهر رفتند . جمعیتی حیرت آور . . . حضوری سراسر عشق . چیزی جز عشق این همه آدم و دوست را کنار هم نمینشاند . . . این وحدت در خون ِ ما ساری و جاری است . در ماست . این وحدت یک حس ناب و یک عشق خالصانه است . این اتفاق دیر افتاد . غریب به دو هفته پیش این جانب از رادیوی مملکتم گفتگویی را با برادر مجید بهرامی شنیدم . . . برادر مجید از احوال او خبر داد . . . از آنچه که پزشکان گفته اند گفت . با کمال تعجب در فضاهای یکه همه پهن ِ آن هستیم و سفره ی لایک و کاسه ی تَگ و به اشتراک گذاری وسط است ، هیچ کسی یک خط نوشته از این ماجرا ننوشت . همه در صفحه مسی بودند و به جک و عکس های خودشان سخت و شدیدا مشغول . . . ( در این میان بگذریم از اینکه آیا جمشید مشایخی گزینه ی مناسبی بود برای بوسیدن دست مسی ؟ ) بگذریم ! 

سرطان در بند بازیگر ایرانی

چند روز بعد همه ی دوستان ، شدند خواهرزاده و کشته مرده های علیرضا نادری و در وصف حال ِبد ِ این روزها نوشتند . کسی مجید را به یاد نداشت . . . حرکتی خودجوش ، از ادم هایی که نه نهاد هستند ، نه آنقدر کارشان بُرش دارد ، پیش آمد تا طی یک حرکت تمثیلی و نمادین برای مجیدها جمع شدیم . مگر ما کارگردانان و بازیگران چقدر درآمد داریم که خودمان به خودمان کمک کنیم . البته شاید این در درک ِ بانک فرهیخته ی آینده میگنجد . این باید برای ارگان هایی که پول دارند یک حرکت ِ مهم و رقابتی محسوب شود تا در این کارها . . . کمک های بیدریغشان را نثار کنند . چرا که هنرمندان جماعتی هستند که از جان ِ خود گذشته اند برای سازندگی این سرزمین . معماران اصلی همین هایند . . . آبروی ایران با همین جماعت ِ صدایش همیشه خاموش حفظ شده است . از آن زمان که قرار بود سالنی برای موسیقی کلاسیک بنا شود . . . از آن روزی که فریدون ناصری مرحوم این تالار را مطالبه کرد و خواهش و التماس کرد که تالار وحدت خیلی کوچک است و اصلا سالنی ست برای اپرا و باله نه موسیقی کلاسیک بیایید یک سالن درست کنید . . .از ان سال چقدر گذشهت است ؟ چند مجموعه داریم که از تئاتر شهر بهتر است . . . لطفا نگویید خانه ی هنرمندان ؟ سالن استاد سمندریان و تالار حافظ . . .تعداد سالن های کم و محدودی هستند که ساخته شدند ان هم در پایتخت . من نمیدانم در شهرستان ها چه میگذرد قطعا خیلی خوش نمیگذرد ولی باید صندوقی درست شود . . . یک اتفاقی بیفتد که مثلا در روزهایی که مصطفی ها و استاد ها دارند جان میدهند تا نفسشان بالا بیاید به درد به خور باشد . . . ما اگر کمکی نگیریم اگر به قول رضا کیانیان ان بودجه ی فراوانی که نیست شد پیدا میشد خیلی مرهم بود میزدیم روی زخم هایی . . . مجیدیک بهانه برای یک اتفاق مهم است . حضور آقای کیمیایی (هرچند به شخصه با فیلم های بعد از انقلاب ایشان مخالفم ) به شدت حمایتگر و دلگرم کننده بود . . . شاید جمله ای گفت شبیه به این . . . من نمیدونم در مورد بهرامی چی باید بگم ، ما عادت کردیم که توی بیماری زنده بمونیم . . . . .اینکه این جاییم معنیش این نیست که مجید کمک لازم داره ما برای این کار احتیاج داریم . این ماییم که محتاج کمکیم . . . . و انصافا چه جملاتی گفت . نامه ای که مجید نوشت و فرستاد و آقای کیانیان خواندند به شدت زیبا بود . آقایان ِ نهادها . . . شما هم میتوانید این همه مهربان و دلسوز و عاشق باشید ؟ چرا ما این سالها این همه بی پولی میکشیم . . . طرح هایمان رد میشود . . . فیلم اولی هایمان ده سال است منتظر آقایانند . . . چرا ؟ بیایید و در این شکل کارها ، در این شکل کمک هایی مثل حرکت بانک آینده در منزل ما شریک و با هم رقیب شوید . 

مجید عزیز میدونم که برمیگردی ، زیر پوستری که امروز برات زده بودیم رو امضا میکنی و به ریش همه میخندی . . . دوستت داریم . 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …