دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

من نه منم نه من منم

تو منحصر به فرد ترین و عجیب ترین و شگفت انگیزترین کسی هستی که تا حالا دیدم این جوری پابرهنه توی خیابون راه میره و از توی چشماش عشق میریزه بیرون . تو بی نظیری ، بی تا و بی همتایی . میتونم ساعت ها توی نگات و چشات غرق شم و بهت بگم دیونه ی من دوستت دارم . دوستت دارم . کاش میتونستم آینه رو بشکنم و بیام اون ورش . نارسیسمم تونست بپره توی آب اما من میس شانزه لیزه نه . . . همیشه ترس داشتم از دوست داشتن خودم . . . این ترسه از کجا میاد نمیدونم . خودم میدونم که خیلی خاص و منحصر به فرد و جالبم و میتونم اسرار آمیز باشم . میتونم جنون زده بشم و کارای عجیب بکنم کلا کاراکتر باحالیم اما با این وجود انگار دنیا منو کشف نکرده . . . خودم باید خودمو کشف کنم آخه من خیلی مهمم .. .. بد جور خودمو دوست دارم . . . دلم میخواست میتونستم اون طور که بلدم و میخوام خودمو بغل کنم ، چه اشکال داره واسه خودمون پپسی باز کنیم و نوشابه بخوریم . . . هان ؟ خیلی هم خوبم . . . حرف ندارم کلا. نه اینکه بگم از من سر نیست ها هست اما من یه چیز دیگه ام انگار حتی خون و استخونمم یه چیز دیگه است . . . وقتی با انگشتهام روی کیبورد پیانو میزنم انگار دارم جادو میکنم خودم چه لذتی میبرم . توی آینه میگم نگاه …. عجب تیکه ایه حرف نداره . . . خودم خودمو دوست نداشته باشم کسی دوستم نداره . . . من این همه قابلیت ها دارم . . . قلب طلایی دارم . . . ذهن هیجانی و خلاقی دارم . . . خیلی هم خوش تیپ و مدل هستم . . . واقعا میگم ها توی استاندارهای بین المللی واسه مدل شدن میگنجم . . . کلا نوشته ه ام حرف نداره . با یه آرایش کوچیک از این رو به اون رو میشم . دوست خوبی واسه دوستهامم . حسود نیستم . خیلی شدیدا مهربونم . عاشق همه میشم . اما هی خودمو یادم میره . ببین دارم تذکر میدم ها . حالا عاشق خودمم مگه چیه ؟ کسی ناراحته . قربون خودم برم . من کی ام ؟ اصلا شاهکارم . واقعا شاهکار خلقتم ، به خدا نظیر خودمو ندیدم . توی روابط عمومی که حرف ندارم . . . به خدا در این زمینه شاهد زیاد دارم . آن لاین شعر میگم . دو تا زبان بلدم . کتاب دارم . . . تئاتر و موسیقی میشناسم . کلی صدام باحاله . خودم خودمو چشم نزنم . بترکه چشم حسود . دود شه . سیخ توش شه . ذوب شه زیر پای فیل و شتر دو نصف و نیم شه . ببین قابلیت های زیادی دارم . موهامو دوست دارم . دردهام منحصر به فرده . گاهی فکر میکنم هیچ مردی لیاقت نداره با من سر کنه چون من خودم سر تر از همه ام . والا کلا کسی میتونه از پس زبون من بر بیاد و منو بشونه سر جاش و کلا بتونه ادعا کنه ؟ نه . . . کلا دارم میگم ها . بذار یه نوشابه باز کنم . اسفند دونه دونه اسفند سی و سه دونه …همسایه ی سیاه چشم  زاغ چشم  سبز چشم . چشم چپ ، چشم لوچ همساده ی دست چپی و راستی و بالایی و پایینی ، لینکدونی ، استادها ، لینک های حذف شده ، چششون در آد ، حسود و بخیل ، شنبه زا ،‌یکشنبه زا دوشنبه زا سه شنبه زا چهارشنبه زا پنج شنبه زا جمعه زا ، صبح زا ، ظهر زا ، شب و بی وقت زا بترکن توی اسپند و کندر هفت رنگم . آره والا واسه خودم گوسفند قربونی کنم . نظر قربونی بزنم این جا . دور خودم با سرعت چرخ بزنم . خودم خودمو چشم نزنم . خلاصه چه دودی راه افتاده . به به . قربون خودم برم .

میس شانزه لیزه

** روش درمان انواع و اقسام سردرد توسط (م.ز) کشف شد **

وی که قبل از حضور من تمام شمع و لوسر های خانه را مخصوصا روشن کرده بود و عود را نیز روشن ، چراغ ها را خاموش کرده . با کمر بند چرمی دور سر من را محکم بسته و بنده را مثل زرخرید ها جلوش نشانده با یک شلاق محکم توی ملاج من زده تا تمرکزم را به وسط مخ جمع کند ، روش دیگر (م.ز) تزریق آمپول بوتاکس به پیشانی با سوزن های 12 سانتی بود که تا اعماق مخ فرو میرفت و عضله را باز میکرد . وی بعد از اعمال حمله های فوق پای سمت چپش را بلند کرد و گفت : ”  من آلزایمر گرفتم . . . یادم نمیاد بار آخر چی بهت گفتم . . . من همین جوری یه کلمه هایی میپرونم. . . یه حرفی میزنم . . . ببخشید … شما ؟ ” میس بعد از دیدن چشم های (م.ز) که داشت از ترس از حدقه در میامد سر (م.ز) را محکم توی آینه ی دیوار روبه رو کوباند و کیفش را برداشت و زد به چاک .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۰ نظرات

  1. پیشترها خودم رو دوست داشتم،یه مدت فکر کردم بذار بقیه رو دوست داشته باشم و اون به جای خودم من رو دوست داشته باشه،دیدم فایده نداره،جز نامردی چیزی نداشت،این شد که خود شیفتگی انگار بهتر جواب میده-این هیچ ربطی نداره ولی یکدفعه از ذهنم رد شد که ایشالا کامنت های بلاگت ۴ صفحه ای بشه -خوب میگفتم:آره دیگه،هرکس خودش رو دوست داشته باشه بهتره،حداقل به خودش خیانت نکرده.حداقل توی دوست داشتنش صداقت هست،تو رودربایسی خودش نمونده.

    قربانت

  2. ماچ
    خیلی وقته بات حرف نزدم!
    درد سرت بهتر شد؟!

  3. دیشب خوابتونو دیدم….
    واااااااااااااااااااااای عالی بووووووووووووووود
    البته تلفنی بووود
    کلی با هم حرف زدیم…
    شما یهو بهم زنگ زدید وااای مردم از خوشحالی…
    خیلی خوش گذشت…
    خوب باشید میس ِ من….

  4. هستم میس جان…همشو خوندم ولی توی این دوره های نقاهت عشقی ام!!! حماقتهای تکراری و آخرش خودمو خودم…میدونی که….

  5. منم ده صفحه ی اول رو خوندم هاااااا (قیافه ی یک دختر سیریش رو تصور کن که زوری میخواد خودش رو جا بده و جلب توجه کن .با یک صدای جیغ جیغوی تو دماغی)یکی از بیت هایی که خوشم اومد همین بود که نوشتی .بقیه ش رو باید برم از تو دفترچه م ببینم قلب

  6. سلام دوستم.خب من ۱۰ صفحه اولو خوندم.امیدوارم که بتونیم به خوبی به پایان ببریم.البته شاهنامه ی من بر اساس نسخه ی ژول مل هست ولی مشکلی نبود.اگه خوندی درباره اش بگو حرف می زنیم.

  7. سلام میس جان جون .
    آرزو میکنم خداوند شفا دهنده هممونو شفا بده .آ
    آمییییییییییییین !!
    سفارش کلیشه ای همیشه مون : مواظب خودت باش !

  8. خوب دختر جان تحمل شنیدن نداری منم دیگه انتقاد نمی کنم. خوش باش با سینه چاکهای  اطرافت. تو اگه خودت رو باور داشتی پشت یه هویت مجازی قایم نمیشدی. کسی که ظاهرا" نویسنده است اگه به عقاید و افکار خودش ایمان داشته باشه که قایم نمیشه!

  9. همینجایی که شروع کردی عالیه میس .هر روز برو جلو اینه همینا رو بگو .البته اگر بتونی با بدیهای احتمالیت هم حال کنی و همین جوری قربون صدقشون بری دیگه عالیه .اما زیاده روی تو این مورد اخر وجدانت رو خواب میکنه .

  10. من از این زمونه و آدماش دلگیرم، از چیزهایی که دست من نیست و به جز درد مزمنش چیزی رو برام به ارمغان نمی یاره. تو که یک دوستی با توقعاتی که یک حد خاصی داره. اصولا آدمهای متوقع بدبختن چون هی می گردن بهترین رو پیدا کنن و همه ی عمرشون پی گشتنن! شاید هم اونا درست راهو می رن ، نمی دونم …
    دلم گرفته و این چیز جدیدی نیست!
    خیلی ناراحت شدم فهمیدم میگرن اذیتت می کنه . تو هم خود آزاری عین خودم. ولی خوب شاید جنسشون فرق می کنه!
    میس نبودن درد بزرگی رو در اندامم میاره! باش.
    تو دوستدار داری.می تونی برای اونها باشی.
    دوست دارم.

  11. دوست ِ عزیزکم…
    خوبید؟
    دوستتون داااااااارم من…
    من را بعنوان دوست میدونید شما؟
    من مصلا حودمو بکشم به یکی میگم دوست…
    بقیه رابطه است…
    حالا شما چی من دوستک شما هستم آیا؟

  12. میس عزیزم ممنونم که کار منو راحت کردی خودت قربون خودت رفتی
    آخه میدونی این روزا وقت نکردم قربونت برم….بعد میگی نگو میمون
    هرچی سیکرت میکرت بوده که گذاشتی تو ویترین
    نمیگی مردم چی میگن؟ عود و شمع و هلاکویی آخه من با تو چه بکنم ها؟ نه بگو چه بکنم؟ ماچت کنم؟ ماچت میکنما………….

  13. ابیاتی که خوشم اومده را شب می نویسم.

  14. آره فرانسویه اما یک نسخه ی نفیس و قطور تک جلدیه.خیلی دوستش دارم.منیه مطالعاتی هم درمورد دقیقی و کلا فرایند خلق شاهنامه و زندگی فردوسی کردم.برام جالب بود.قبلا توی دانشگاه بیشتر روی داستانها رستم و سهراب و داستان سیاوش و خلاصه داستانهای مهم شهنامه تمرکز داشتیم اما خوشحالم که حالا دارم از اولین صفحه می خونم و خیلی دلم میخواد ایشالا به آخر برسونم.کیومرث اولین کسی بوده که حکومت را پایه ریزی کرده و شاهنامه باهاش شروع میشه.یعنی در اساطیر ایران کهن همه جا نوشته اند نخستین کسی که آئین حکومت را درجهان آورد کیومرث بود.و اینکه دوشهر دماوند و استخررا بنا نهاد.حتی بنانگزار جشن سده هم هست.

  15. سلام
    من خودمو بیشتر از همه دوست دارم
    از تو خوشم میاد

  16. سلام
    من خودمو بیشتر از همه دوست دارم
    از تو خوشم میاد

  17. ولی خداییش اگه آدم حالا نه انقدرا یخرده کمترم خودش رو دوست داشته باشه و بر خودش و خواسته هاش عشق و احترام قائل باشه کلی اعتماد به نفس و راحتی خیال پیدا میکنه ها. دوست دشتم بعضی وقتام اول به خودم فکر کنم و بعد به بقیهچشمک

  18. به خاطر همه چیزهایی که گفتی بقیه دوستت دارند خوبه که می گی تا همه بفهمند . به قول یک استادی:مشک آنست که ببوید همان ( درشت تر بخونش !) که عطار بگویداما خودت به اینها احتیاج نداری برای اینکه خودت رو دوست داشته باشی. خودت رو دوست داشته باش برای اینکه هستی و سعی می کنی شجاع باشی و درد داری. این درد داشتن خیلی مهمه