میس شانزه لیزه عروسک هایش را دور خود جمع کرده بود و داشت در همان اتاق زیر شیروانی باهاشان حرف میزد….اگر پشت در بودی و صدایش را میشنیدی فکر میکردی جمعی را مهمان کرده و دارد برایشان سخنرانی میکند….با روان نویس مشکی رنگش روی ورق های کاهی دم دستش چیزهایی مینوشت …بعد هم با انگشت اشاره رو میکرد به عروسک ها و باهاشان دعوا میکرد یا ازشان انتقاد . اسم یکی از عروسک ها را میچکا گذاشته بود ….میچکا چند وقتی بود با میس شانزه لیزه راه نمی آمد و انرژی های لازمه را به او نمیداد….میس پیش خود فکر کرد …شاید سحر شده یا ….شاید توی دل و روده اش وردی چیزی جادویی خوانده اند و جا گذاشته اند !!!!…..برای همین تصمیم گرفت میچکا را عمل کند و ببیند توی دل و روده اش چه پیدا میکند.!!!..دستکش هایش را دست کرد و ماسک را به دهن بست و میچکا را روی میز گذاشت و چاقو را تیز کرد و تا آمد شکم عروسکش را پاره کند دید قطره اشکی از چشم های عروسک چکید….میس شانزه لیزه که کفری شده بود چاقو را به شیوه ی دزدان دریایی به پشت پرت کرد…ماسک را درآورد و گفت…:” ببین میچکا جان چاره نداری تو باید باید توی داستان جدید من نقش بد- من رو بازی کنی فهمیدی ؟”
چاقو از پشت رفته بود و تابلوی پابلو پیکاسو را شکافته بود…اگر پابلو میآمد و این اثر شکافته شده را این طور میدید چه میگفت ؟ میس شانزه لیزه مجبور بود در چنین مواقعی حرف فرانسوا ژیلو را پیش میکشید تا صحبت را عوض کند.
*دیشب….یا بهتره بگم دی- نصفه شب….دی-وی-دی یکی از دوستان را برداشتم و چند تا فیلم کوتاه دیدم که یکی بینظیر تر از دیگری بود…اما بین چهار تا فیلم کوتاهی که دیدم یکی ش را خیلی دوست داشتم…شاید به خاطر فضای تخیلی و فانتزی -انیمیشنی اش بود….شاید به خاطر استحاله/معناگرایی/نورپردازی/شخصیت سازی/حرکت دوربین در فیلم بود/شاید هم مادام نقش اول فیلم را به میس شانزه لیزه خیلی نزدیک دیدم.برایش گریه کردم و ٣ بار پشت سر هم دیدمش…با اجازه ی همه ی دوستان اسم فیلم را نمی آورم چون قبل از اینکه بخواهم این جا در موردش بنویسم…مستندات را در اینترنت پیدا نکردم و در نهایت تعجب دیدم که همه اش (رت ل ی ف )-برعکسش کن- شده….هر چقدر به مغزم فشار آوردم دلیلش را نفهمیدم…این فیلم چند جایزه اسکار به خود اختصاص داده و به لحاظ کار انیمیشنی اش بی نظیر است به خصوص (حرکت چشم) در کار شاهکار است….لینکی که در این پایین آمده تحلیل جامع و درستی از فیلم به همراه عکس های زیادی از فیلم است که خواندنش شما را وا میدارد تا سریع بروید و به دنبال این فیلم انیمیشنی بگردید و اصلا انیماتوری را شروع کنید.
**به دلایل متعدد هنوز نتونستم تهران انار ندارد رو ببینم…و خیلی حس تنبلی بدی بهم دست داده…نمیدونم…توی کامنت دونی پست قبلی آپتیمیست چیزی گفت که مجبور شدم جوابش رو که حرف دلم بود بدم….بد نیست این محیط مجازی رو کمی واقعی کنیم و مثلا تئاتر یا سینما یا نمایشگاه برویم….اما آیا این جور ملاقات های فرهنگی کنجکاوی و زیبایی مجازی بودنمان را ذوب نمیکند ؟
میس شانزه لیزه ی عزیز
خوشحالم که با این وبلاگ اشنا شدم. سبک نوشته هات برام جذابه و متعجبم که چطور با این سرعت مینویسی. برای پست " از انارک تا ونیز" یک کامنت گذاشتم، لطفا بخون. خیلی دلم میخواد نمایشنامه هاتو بخونم و یا اگر اجرا دارین، بیام ببینم.
سلام قربان!این چه فرمایشی است می فرمایین؟نمایشنامه تونو با عشق و علاقه ی کامل خوندم،به زودی درباره ش براتون می نویسم،البته یکی از دوتا روخوندم_موسیقی آب گرم_حتما در باره ش گب و گفت می کنیم،چشم!امیدوارم حالتون بهتر و بهتر باشه!کامنت غیر خصوصی هم اطاعت،فعلا بدرود تا بعد!
سلام بر شما!میس شانزه لیزه س عزیز!
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانیه بی سبب میگویند!!
چقدر اینجا باحال شده!پر از نظرای باحال تر و جواباهم که دیگه خداست!!
بدرودتان!
میس شانزه لیزه ی عزیز
خوشحالم که با این وبلاگ اشنا شدم. سبک نوشته هات برام جذابه و متعجبم که چطور با این سرعت مینویسی. برای پست " از انارک تا ونیز" یک کامنت گذاشتم، لطفا بخون. خیلی دلم میخواد نمایشنامه هاتو بخونم و یا اگر اجرا دارین، بیام ببینم.
میس شانزه لیزه ی عزیز
خوشحالم که با این وبلاگ اشنا شدم. سبک نوشته هات برام جذابه و متعجبم که چطور با این سرعت مینویسی. برای پست " از انارک تا ونیز" یک کامنت گذاشتم، لطفا بخون. خیلی دلم میخواد نمایشنامه هاتو بخونم و یا اگر اجرا دارین، بیام ببینم.
آره با این که از عناصر بورژایی بدم میاد و بورژوا برام به منزاه یه فحشه رکیکه ولی قهوه جوش یکی از عناصر اصلی اتاقه داروگه.
والا تعمیرش از دست من خارجه و من هی میگم یمی رو بیارین این … رو درست کنه ولی کو گوش شنوا.برا منم اولش اخم و داد و بیداد داشت ولی بعدا عادی شد.
ثان سور که عادی و برو خدارو شکر کن داره در میاد کتاب خواهر بدبخت من که از ارشاد در نیومد.
در هفته که فکر نکنم بشه ولی امیدوارم بزودی این تعداد زیر چاپ بره.
یعنی اکثرا تو نت و بلاگتم نمونشم الان!فعلا تو اوضاع دوربین در آوردن خودکشیه!
خبرش رو برات خصوصی گذاشتم.
والا اگه مشکل امنیت داری باید یکیم با خودت ببری اینجوری امن تره مثلا.
مرسی.
والا منم آدم دیر خوابین ولی چون اصولا کسی دور و ورم نیست کلا آدم شنونده ای شدم ، گوش می دم به موزیک به درو دیوار به صداهای بیرون پنجره ، به صدای چک چک شیر آب ، به صدای قهوه جوش ، به صدای سوختن سیگار و هر صدایی، پر حرفیام فقط تو اینجاهاست.
مگه می شه کسی نوشته هات رو بخونه اون وقت ،وقت و انگشت و چشم نذاره و نظر نده؟؟!
تا زود یعنی اینکه من همش اینجام و تو تا جواب کامنت قبلیم و بدی و مشغول جوابگویی به بقیه کامنت هایی من کامنت جدید میذارم
اگه بخواد باز بشه عقلانیش اینه از افطار تا سحر باز باشه.
راستی میس جان نمی خوای تو لینکستانت دامنه من بی نوا رو از بلاگ اسپات به پرشین تغییر بدی؟
بازم تا زود
زین پس رسالت من این خواهد بود:
که با کانکتی چند پا به این دیار گزارده،ابراز وجودی در این محفل نماییده،نظری چند داده،نظری خوانده و در ذهن اندکمان مضغ کرده،دیس کانکت شده،شمارا به روزگار از نوع تعالیش سپرده و به دیار زندگی حقیقی برگشته!که هیچ دل خوشی ازشان نداریم به خاطر تفاوت ۱۸۰ درجه ایش با دنیای حقیقیمان!
تایم اینترنت بازیم به دلایلی کم شده،افسرده شدیم!به جهت دوری از اینجا!
وای میس جدا عرض میکنم این پروسه جواب دادن شما به نظرات محشره!من عاشق این رنگ سبز خوشگل جواباتونم!با این امید باز میکنم:۱- نوشته باشید 2- جواب داده باشید!
محشرید شما میس عزیز!
آپیم جون خودمون!
سلام قربان!این چه فرمایشی است می فرمایین؟نمایشنامه تونو با عشق و علاقه ی کامل خوندم،به زودی درباره ش براتون می نویسم،البته یکی از دوتا روخوندم_موسیقی آب گرم_حتما در باره ش گب و گفت می کنیم،چشم!امیدوارم حالتون بهتر و بهتر باشه!کامنت غیر خصوصی هم اطاعت،فعلا بدرود تا بعد!
گلشیری میگفت اونقدر بنویس تا ماتحتت پینه بزنه.
من فیلم رو دیدم….۱۷ دقیقه ای شاهکاریه…راست میگی….میس عزیز این چیزا چیه توی جواب کامنت ها میذاری….من واین هایی که این جا هستند چقندریم؟….چرا باور نمیکنی دوستت داریم…فرق نمیکنه حقیقی یا مجازی؟تو چرا دکتر نمیری؟
merci beaucoup chere amie…moi aussi ,je suis ravi de faire votre connaissance…je vais a paris,mais premierement je vais en italy et puis je vais a paris pour continuer mes etudes.ton blog est tres interessant pour moi.je suis reveuse comme toi.j’ai lu ton blog,tu as un autre blog aussi?je n’ai pas blog,mais j’ecris mon email pour toi.je veux savoir sur toi
سلام . من نمی دونم چرا هر وقت میس شانزه لیزه می خونم قیافه این مری پاپینس میباد تویه ذهنم . ببینم این میس قصه ما احیانا طرز لباس پوشیدنش یا قیافش شبیه این مری ما میست ؟
چتر ، متر که داره؟
آپم
میس شانزه لیزه ی عزیز
من وبلاگ همه ی خواننده های وبلاگمو می خونم..تو که جای خود داری بانو..
اگر چیزی نمی نویسم حتما حرف خاصی برای گفتن ندارم.
بعد هم شنیدن بهتر از گفتنه..خصوصا این روزها گفتن و حرف زدن خیلی دشوار و سخته..نیست..
هر غمی از تو دور باد.
من فیلم رو دیدم….۱۷ دقیقه ای شاهکاریه…راست میگی….میس عزیز این چیزا چیه توی جواب کامنت ها میذاری….من واین هایی که این جا هستند چقندریم؟….چرا باور نمیکنی دوستت داریم…فرق نمیکنه حقیقی یا مجازی؟تو چرا دکتر نمیری؟
جمله چخوف مودبانه تر بوده ولی جمله گلشیری کاربردی تر و واقعی تر است.اگر انگشتان نویسنده بشکند پس با چیش بنویسه میس جااااااااااااااااااااااااااان
j’ai ecri mon prenom aussi pour toi….
merci beaucoup chere amie…moi aussi ,je suis ravi de faire votre connaissance…je vais a paris,mais premierement je vais en italy et puis je vais a paris pour continuer mes etudes.ton blog est tres interessant pour moi.je suis reveuse comme toi.j’ai lu ton blog,tu as un autre blog aussi?je n’ai pas blog,mais j’ecris mon email pour toi.je veux savoir sur toi
سلام میس (حوصله ندارم بقیه اش رو بگم)
۱-پارت اول نوشته هات من رو یاد داستان کوتاهی از مصطفی مستور انداخت (من دانای کل هستم) که توصیه می کنم بخونیش..
۲-قبل از اینکه نوشته ات را بخونم عکس انیمیشن رو دیدم که نا خداگاه یاد غزل پست مدرن حسن روشان افتاد که ترجیح میدم خودم اگه یه روز دیدمت واست بخونم چون خوانش خاصی داره و مطمئنم با شنیدنش به وجد میای حتی اگه شعر و شاعری متنفر باشی
۳- با حالت شدید اللحنی توصیه میکنم حتما "تهران انار ندارد" را ببینی..البته خیلی از جاهاش رو سانسور کردن اما باز هم ارزش دیدن داره…
۴- راجع به صحبت آخرت..به نظر من ملاقات های فرهنگی کنجکاوی و زیبایی مجازی بودنمان را ذوب نمیکند اول اینکه ما گوینده رادیو نیستیم که با دیده شدن جذابیت کارهامون از بین بره.ثانیا به نظر من اگه این دیدار ماهی یه بار و حتی دو ماهی یه بار شکل بگیره می تونه بطر حیرت آوری مفید باشه..من خودم شخصا همچین چیزی رو تجربه کردم و خیلی نتیجه خوبی گرفتم…
۵-واسه جواب رضا دوستدار توصیه می کنم سخن شاملو راجع به هوشنگ خان گلشیری مطالعه شود..من که حال کردم شما هم می تونید ژیداش کنید و حال کنید
سلام میس (حوصله ندارم بقیه اش رو بگم)
۱-پارت اول نوشته هات من رو یاد داستان کوتاهی از مصطفی مستور انداخت (من دانای کل هستم) که توصیه می کنم بخونیش..
۲-قبل از اینکه نوشته ات را بخونم عکس انیمیشن رو دیدم که نا خداگاه یاد غزل پست مدرن حسن روشان افتاد که ترجیح میدم خودم اگه یه روز دیدمت واست بخونم چون خوانش خاصی داره و مطمئنم با شنیدنش به وجد میای حتی اگه شعر و شاعری متنفر باشی
۳- با حالت شدید اللحنی توصیه میکنم حتما "تهران انار ندارد" را ببینی..البته خیلی از جاهاش رو سانسور کردن اما باز هم ارزش دیدن داره…
۴- راجع به صحبت آخرت..به نظر من ملاقات های فرهنگی کنجکاوی و زیبایی مجازی بودنمان را ذوب نمیکند اول اینکه ما گوینده رادیو نیستیم که با دیده شدن جذابیت کارهامون از بین بره.ثانیا به نظر من اگه این دیدار ماهی یه بار و حتی دو ماهی یه بار شکل بگیره می تونه بطر حیرت آوری مفید باشه..من خودم شخصا همچین چیزی رو تجربه کردم و خیلی نتیجه خوبی گرفتم…
۵-واسه جواب رضا دوستدار توصیه می کنم سخن شاملو راجع به هوشنگ خان گلشیری مطالعه شود..من که حال کردم شما هم می تونید ژیداش کنید و حال کنید
بیشوووووووور جان ببخشید که جواب اس ام اس ات را ندادم, درگیر بودم جائی… آدرس بلاگ هم چشم, اما بگذار کمی هوا بوزد و اگر بودنی دوباره یافتم برای نوشتن در بلاگ تو اولین هستی که خواهی فهمید… هنوز نمی دونم برگردم به ادامه ی بلاگ های گذشته ام یا بلاگی جدید بسازم, و یا اینکه حتی بیخیال نوشتن در بلاگی شوم… مشعوف گشتم از کلام سحر انگیزت سپیده ی آفتابی نیمروز… مواظبت کن از خودت
سلام…حیلی دوست دارم با شما بیشتر آشنا بشم…تازه وبلاگتو اتفاقی پیدا کردم.یه سری اسم آشنا به چشمم خورد که اساتیدم بودن توی دانشگاه مثل دکتر سجودی و قادری و…نمی دونم شاید هم رشته هستیم من سینما و تئاتر خوندم .فوق لیسانس دارم.که پارسال تموم شد.الانم دارم میرم…
سلام میس جان
خیلی لطف فرمودید . بنده هم جوابتون رو چبسوندم (غاط املایی نبودا):دی تو کامنت دونی.
تا بینهایت با ۲ خط آخر نظر آخر آپتیمیست موافقم.
من که هی میام سر می زنم به امید اینکه جواب کامنت ها تو داده باشی .نه تنها جواب خودم بلکه تک تک کامنت ها و جواب ها تو می خونم. خیلی حال میده. برای اینکه بدونی راست می گم تو آمار بلاگت ورود هایی که با نرم افزار اپرا ثبت شده رو ببین . همش منم.
از وقتی پیدا شدی کلی انگیزم برا نوشتن شدت گرفته.
تا زود