یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

17 دی کجا بودی ؟

١٧ دی کجا بودی ؟

به هر حال بعد از کسب موفقیت فراوان جناب آقای امیر رضا کوهستانی در رقص روی لیوان ها و در میان ابرها و الباقی کارها ،بنده هم دل را به دریا زده و رهسپار تماشاخانه ی ایرانشهر شدم تا این کار جدید را ببینم .

قبل از سخن رانی فی باب این کار تئاتر باید بگویم ای تمام کسانی که گوله میکنید سمت خانه ی هنرمندان تا مثلا کاری در تماشاخانه ها ببینید خوب به گوش بسپارید که اگر راس ساعت آن جا نباشید تحت هیچ شرایط قربان صرقه ای و چاکرم مخلصم و من فامیل خود امیر رضام و دختر خاله ی آگاممنونم و فرزندخونده ی شهاب حسینی ام و مامانم یه زمانی هدیه تهرانی بوده به شما بلیط نمیدهند ، حتما باید سر ساعت آن جا تشریف داشته باشید حتی زود تر همان قدر بهتر .

همان طور که بارها و بارها مذکر شده ام برای این جانب شروع نمایش از همان بدو ورود به سالن و گرفتن بروشور شروع میشود . این بروشور کفش سربازی پاشنه بلندی است که با رنگ قرمز رویش پرسیده اند (17 دی کجا بودی ؟) که این جانب پوستر را بسی دوست داشتم . ضمنا وقتی وارد سالن تماشاخانه ی ایرانشهر 2 میشوی میبینی که سن نمایش در مرکز به شکل مستطیل شکلی قرار گرفته که دو طرف آن را پلاسما به سقف چسبانده و شما هم در دو سوی این صحنه باید بنشینید … و تماشاچی های رو به رو را هم میتوانید نظاره گر شوید . گرچه باید برای این جور کارها دلایل خود را داشت که چرا بر فرض صحنه از قاب عکسی و نعل اسبی و بلک باکس و راهرویی و پا درهوا و اخیرا متحرک به این اشکال در میاید، اما ما اسمش را این جا میگذاریم یک جور تنوع امیرکوهستانی وار . بازیگران را همین طور که توی سالن میروید میبینید که روی دو نیمکت نشسته اند و اندر احوالات حس و فکر به متن به سر میبرند . مینشینید . چراغ ها خاموش شده و وقتی روشن میشود که سارا (نگار جواهریان ) با موبایل مشغول مصاحبه ی تلفنی است . بعد میبینید که تمام آدم های نمایش دیالوگهایشان را با صحبت کردن پای موبایل به گوش مخاطب و بازیگر رو به رو میرسانند . شاید ابتدا کار کسل کننده به نظر آید اما فضای جامعه ی مدرن دود زده ی فاصله ها را به خوبی در طول نمایش میبینیم . اسم رمز اسلحه (کلاه گیس ) است . آدم های نمایش هر کدام دلایل خود را دارند تا با اسلحه ای که از دوستی کش رفته اند دخل کسی یا چیزی را در بیاورند که گرچه دلایل هر کدام کاملا مربوط به اتفاق های این دوره زمانه است اما به عقیده ی این جانب امیر رضا خان در پرداخت و خلاقیت تم نمایشنامه اش میتوانست بیشتر کار کند . توضیحات بیشتر ی نمیدهم شاید خواستید تا 25 دی ماه بروید و کار را ببینید . بازی ها را دوست داشتم . چیزی که به نظر پخته تر از باقی عوامل ساخت نمایش بود همین کارگردانی بود . اما خب برای نوشتن دیالوگ ها و شخصیت پردازی شان کم کار شده بود بیشتر روی لحن مانور داده بودند . تصاویری که روی پرده های پلاسما نشان داده میشدند خوب بود و بعضی جاها زیاده از حد به ادا تبدیل میشد .ربط شخصیت ها به هم در نیمه ی دوم داستان جایی که کاملا مشخص میشود خیلی با سمبل کاری سر و تهش هم میاید که خوب نیست . روی هم رفته نمایشی متوسط بود که حتما به دلیل عوامل داخلی و خارجی به جشنواره های بین المللی ، جزیره ای و شبه جزیره ای خواهد رفت و جوایزی کسب خواهد کرد . به هر حال باید کار را دید به خصوص پایان نمایش که بغضی در گلوی تمام مخاطبان باهوش سالن گلو را فشرده میچلاند چراکه همچین پرت هم از بعضی مسائل اطرافمان نبود .

عوامل نمایش :

نویسنده و کارگردان : امیر رضا کوهستانی

بازیگران : نگار جواهریان، احمد مهران فر ، مهین صدری، الهام کردا ، سعید چنگیزیان،فاطمه فخرایی .

باقی را در بروشور میتوانید ببینید .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۶ نظرات

  1. راستی نگفته بودیبا ویولت ما دوستی؟؟؟سلام

  2. می رویم ومیبینیم. داشتیم عادت می کردیم به تعریف هایتان.دیگر بد وبی راهونا سزا نمی گویی بانو؟؟؟سلام

  3. سلام….
    مدتی نبودم. درگیر گرفتاری های شخصی
    تعداد پست هایی که ازت نخوندم زیاد شده
    باید به تدریج بخونم
    حسودیم می شه بهت که وقت و حوصله تئاتر رفتن و فیلم دیدن داری
    واقعا حسودیم می شه

  4. بعضی دوستان پیشنهاد کردن پول بلیت این نمایش رو برو خرج یه چیز دیگه کن. منم همین کارو کردم.

  5. سلام میس شانزلیزه عزیز.

  6. سلام .خوبی عزیزم؟چقدر دلم خواست این تئاترو  می شد ببینم…

  7. اگر امتحان ها اجازه ی تنفس بدهند خانه هنرمندان و ایرانشهر هم می رویم!

    و اینکه من از یه آدم متوسط شنیدم که این کار , کار خوبیه و حالا تو می گی کار متوسطیه. هه! تفاوت آدم ها و سلیقه ها!

  8. سلام میس عزیز،
    همچنان با معرفی تئاترهای روز پایتخت دلمان رو آب می کنی، عذر میخوام که به پست قبلی نرسیدم، من هم دچار همان کلافگی و ناراحتی از خود ناراضی بودن هستم به قول دوستی که میگفت زندگی یعنی فیلمهای ندیده کتابهای نا خوانده ونیمه خوانده وموسیقی های ناشنیده حتی!
    لارافابیان رو یادمه تو وبلاگ قبلی ازش بهمون گفته بودی من که فرانسوی و ایتالیایی نمی دونم اما کلی از موسیقی و صدای نابش لذت بردم ممنون از این معرفی دوباره.
    و اینکه علی آباد هم واسه خودش شهریه!! معلومه که کتابت اینجا هم یافت میشه!
    در ضمن ناقلا با ما هم آره؟!! صفحه ۴۶ که سفیده سرکار میزاری؟
    نویسا باشی.گل

  9. سلام من ریحانه هستم.راستش تاحالا تئاتر  نرفتم..می تونی یه نمایش خوب معرفی کنی…ایا تئاتر هم ۹۰ دقیقه است؟

  10. لبخند هیچ دلیل خاصی نداشتم … باور کن . فقط …
    بگذریم …

  11. میام پیشتا…منتظر باش میام فقط با بالهای سوخته…

  12. از غصه و افسردگی دارم می میرم.کاش به یه پروانه تبدیل می شدم….هرچند از دست کمی از پروانه ها ندارم…

  13. خب بالاخره تشریف آوردید در فضای تئاتر . بلکه دو روزی از شر درد سرهای مسی خلاص شیم. با نظرات اوایل مطلب موافقم . اما در مورد متوسط بودن کار شرمنده . به نظرم کار خوبی نبود . از متوسط خیلی پایین تر . ظاهرا دوست گرامی تصمیم ندارند از فضای تئاتر دانشجویی که مدام تجربه اندوزی است به سمت یک امضا مشخص و قابل قبول پیش بروند. به کسی هم سفارش نمیکنم وقت تلف کند . به نظرم حسنی و دیوها خیلی کاربردی تره .

  14. دیگه دوباره نمی گم هر وقت یه نمایش خوب می بینی یاد من کن و یه نفس عمیق از هوای سکوت سالن نمایش به جای من بکش و به اون صدای خاص سکوتی که فقط اونجا شنیده می شه گوش بده . مخصوصا به صدای پای روح سرگردان تئاتر شهر. از قول من به همه سلام برسون . دوستتون دارم

  15. لبخند
    « همه ما نصف عمرمان را زندگی می کنیم، نصف دیگرش را می خوابیم. همان موقع هم که بیداریم، حواسمان هیچ جا نیست. نمی فهمیم روزهایمان چطوری می گذرند. تو داری با خودت چکار می کنی؟ می خواهی لحظه لحظه ی عمرت را زندگی کنی؟ شب ها بخوابی و روزها خوابِ خواب دیدن … با خودت مهربان تر باش.»

  16. نگران ۱۷ دی ؟ فرداست . میخوام برم دانشگاه ! کار دارم به خدا ! دنبال اسلحه هم نمیرم . واسه درس میرم … گریه باور کن !